سراط
فارسی فارسی
فرهنگ پارسیمان
الف)پارسی تازی گشته، سَرَتَک (پهلوی)، راه، راه روشن // ب)شمشیر بُرّان
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[س َرْ را]
{ع ص}
پالوده فروش . (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[س ُ]
{ع ص}
شمشیر بران . (مهذب الاسماء). سیف سراط; شمشیر برنده . (از اقرب الموارد).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[س]
{ع ا}
راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده . (اقرب الموارد).
تبلیغات: ترجمه کتاب قیمت ترجمه