علی
وصل, روشن, برقرار, روی, بر, بر روی, فوق, بر فراز, بمحض, بمجرد.
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(عَ یّ) [ ع . ] (ص .) شریف، بزرگوار.
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(عُ لا) [ ع . ] (اِ.) شرف، رفعت، بزرگواری .
سببی
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● causal, ausative
شرف-رفعت-بلندی قدر-بزرگوار-والا-بلندhttp://www.imamali-s.com

causal ==> [.adj]: على، سببى، علتى، بیان کننده علت، مبنى بر سبب

causative ==> [.adj]: سبب، سبب شونده، متعدى


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َل ْی ْ]
{ع مص}
بالای سقف برآمدن .(از منتهی الارب ). بالا رفتن و صعود کردن . (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). علْی . عُلی ّ. رجوع به علْی و عُلی ّ شود.* (ا) هر جای بلند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (متن اللغة).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َل ْی ْ]
{اخ}
موضعی است در جبال هذیل . و در شعر امیةبن ابی عائذ آمده است:
لمن الخیام بعلی فالاحراص
فالسودتَین فمجمع الابواص .

(از معجم البلدان ).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[عل ْی ْ]
{ع مص}
بالای سقف برآمدن . (از منتهی الارب ). بالا رفتن و صعود کردن . (از تاج العروس ) (متن اللغة). عَلْی . عُلی ّ. رجوع به عَلْی و عُلی ّ شود.* (ا) اشراف و اجله . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به علیة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُل ْی ْ]
{ع ا}
بزرگان و اشراف و اجله . (از متن اللغة).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ لا]
{ع جرف جر}
بر. (ناظم الاطباء). برای استعلا بکار رود. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (مغنی اللبیب ). مانند«: و علیها و علی الفلک تحملون ». (قرآن 23/22). (منتهی الارب ). برای استعلا آید، خواه حقیقی باشد مانند «علی الفلک تحملون » و خواه معنوی باشد مانند «فضلنا بعضهم علی بعض ». (از مغنی اللبیب ) (از اقرب الموارد). بمعنای استعلا آید، خواه حقیقی باشد چون «حملته علی راسی »، و خواه مجازی مانند «له علی ّ حق». (از متن اللغة).* با. مع. برای مصاحبت آید. (از منتهی الارب ) (از مغنی اللبیب ) (از لسان العرب )(اقرب الموارد) (متن اللغة). مانند: «...آتی المال علی حبّه ...» (قرآن 2/177). (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (متن اللغة).* از. عن . برای مجاوزت . (منتهی الارب ) (از مغنی اللبیب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). مانند:
اءًذا رضیت ْ علی ّ بنوقُشیر
لعمر اللّه اعجنبی رضاها. تحیف عقیلی . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (مغنی اللبیب ) (اقرب الموارد).
* ازبرای . ل. برای تعلیل . (منتهی الارب ) (از مغنی اللبیب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). مانند: «... لتکبروا اللّه علی ماهداکم ...». (قرآن 22/37). (منتهی الارب ) (مغنی اللبیب )(تاج العروس ) (متن اللغة).* در. فی . برای ظرفیت . (منتهی الارب ) (از مغنی اللبیب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). مانند: «و دخل المدینة علی حین غفلة من اهلها...». (قرآن 28/15). (منتهی الارب ) (مغنی اللبیب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).* از. من . (منتهی الارب ) (از مغنی اللبیب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد).مانند: «الذین اءًذا اکتالوا علی الناس یستوفون ». (قرآن 83/2). (منتهی الارب ) (مغنی اللبیب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد).* به . ب. با. (منتهی الارب ) (از مغنی اللبیب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). مانند: «حقیق علی ان لااقول علی اللّه اءًلا الحق...». (قرآن 7/105). (از منتهی الارب ) (مغنی اللبیب ) (تاج العروس ). و مانند: «ارکب علی اسم اللّه »; ای باسم اللّه . (مغنی اللبیب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).* برای استدراک آید. (از منتهی الارب ) (متن اللغة). ولی . بمعنای «لکن ». (از تاج العروس ). برای استدراک و اضراب آید. (از مغنی اللبیب ) (اقرب الموارد). مانند: «فلان جهنمی ، علی انه لاییاس من رحمة اللّه ». (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (متن اللغة).* گاهی زائد آید بعوض چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). مانند:
اءًن الکریم و ابیک یعتمل
اءًن لم یجد یوماً علی من یتّکل .
که بوده است ... من یتکل علیه ، و «علیه » حذف شده و «علی » پیش از «من » موصول بجای آن آمده است . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).و گاهی زائد آید بی آنکه جانشین چیزی باشد. مانند: لااحلف علی یمین ; ای یمیناً. (از تاج العروس ) (متن اللغة).* و گاهی اسم ، بمعنی «فوق» شمارندآنرا، یقال : اتیته من علی ; ای فَوق الدار. (منتهی الارب ). و حرف جر بر آن داخل شود. مانند غَدت من علیه بعدما تم ّ ظموها; ای غدت من فوقه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). و گاهی اسم آید بمعنی «فوق»، و آن در صورتی است که بعد از «من » واقع شود، مانند: «نزل من علی جَناح الهیکل ». (از اقرب الموارد). گاهی اسم آید، و در این صورت حتماً ظرف است ، مانند این بیت مزاحم عُقَیلی :
غدت ْ من علیه بعدما تم ّ ظموها
تَصل ّ و عن قیض بزیزاء مَجهل
که بمعنای «عند» میباشد. (از لسان العرب )(متن اللغة).* و گاه «اسم فعل » آید بمعنای گرفتن و ملازم بودن ، مانند «علیک زیداً و علیک بزید»; ای الزمه و خذه . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). و هرچند اصل آن از ارتفاع و بلندی است ولی گاه بسبب کثرت استعمال بمعنای هَلم ّ (بیا، بیاور) بکار رود. (از منتهی الارب ) (تاج العروس ). مانند «علی ّ زیداً و علی ّ بزید»; یعنی زید را بمن بده یا او را برایم بیاور. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). الف «علی »، هرچند در اصل واوبوده است ، در هنگام اتصال به ضمایر، قلب به یاء شود، مانند: علیه و علیک و علینا. ولی بعضی از عرب ، الف آن را به حال خود باقی گذارند، مانند: «طاروا علاهن ّفطر علاها»، ای علیهن و علیها. و این لهجه حارث بن کعب باشد. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). گاهی لام و الف آن حذف میشود و فقط عین باقی میماند و همچون «علی » مابعد خود را جر میدهد، مانند: عَلماء بنوفلان ; ای علی الماء. (از متن اللغة).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُ لا]
{ع امص}
بزرگی و بلندی قدر و بلندی در منزلت . (منتهی الارب ). بزرگی و شرف . (از اقرب الموارد). رجوع به علا شود.* (ص ، ا) ج عُلیا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به علیا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُ لا]
{اخ}
شهری است به سواد وادی القری . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). علا. (معجم البلدان ) (متن اللغة). موضعی است از ناحیه وادی القری ، که بین آن و شام واقع شده و پیغمبر (ص ) در راه خویش بسوی تبوک در آنجا فرودآمد، و در محلی که نماز گزارد مسجدی ساخته شد. (از معجم البدان ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُ لا]
{اخ}
موضعی است به دیار غطفان . (منتهی الارب ). علا. (معجم البلدان ) (متنن اللغة).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُ لا]
{اخ}
چند چاه است به دیار کلاب . (منتهی الارب ). چاههایی است نزدیک حصا از دیار کلاب . (از معجم البلدان ). چاههایی به دیار بنی کلاب . (از متن اللغة). علا. (معجم البلدان ) (متن اللغة).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُ لا]
{اخ}
موضعی است به دیار بنی تمیم . (از متن اللغة). علا. (متن اللغة).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُ]
{ا}
ممال عُلی در فارسی . رجوع به عُلی شود:
جمال حسن معالی ابوالحسن طاهر
که از ثری اثر قدر اوست تا به علی .

ادیب صابر.

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع لی ی]
{ع امص}
بلندی . (از تاج العروس ) (اقرب الموارد).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[عل ْ لی ی]
{ع ا}
مکان بلند. (یادداشت مرحوم دهخدا).* آسمان هفتم . (یادداشت مرحوم دهخدا).* دیوان خیر که در آن اعمال صلحا نوشته میشود. (یادداشت مرحوم دهخدا). منزلی در آسمان هفتم که در آن ارواح مومنان میباشد. (ناظم الاطباء). ج ، علّیّین ، علّیّون .* اشراف و اجلّه مردم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عُلّیة. علّیة. عُلّی . (اقرب الموارد).* (ص نسبی ) منسوب به علة که بطنی است از قضاعة. (از سمعانی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع ُل ْ لی ی]
{ع ا}
اشراف و اجله مردم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). علّی . علّیة. عُلّیة.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ لی ی]
{ع ص}
بلند. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد). بلندبرآمده و درشت .* بزرگ و بلندقدر و شریف . (منتهی الارب ).شریف . (لسان العرب ). شریف و بزرگ. (از اقرب الموارد).* آنکه بالاتر از او چیزی نیست . (از لسان العرب ) (از متن اللغة). بزرگوار و برتر از همه خلق. (مهذب الاسماء).* توانا و کلان . (منتهی الارب ). سخت و صلب . (از لسان العرب ). سخت و قوی . (ازاقرب الموارد). سخت و قوی و صلب . (از متن اللغة).* کسی که در مقابل زنان نرم باشد. (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (ذیل اقرب الموارد).* (اخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). از اسماء حسنی است . (از اقرب الموارد):
این علی را از نژاد بوعلی اندر جهان
نیست همتای تو فرزندی فواللّه العلی .

سوزنی .


ج ، علْیة (منتهی الارب ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد)، عَلیّون ، عَلیّین . (از اقرب الموارد).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن آیبک بن عبداللّه تقصادی ناصری دمشقی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی دمشقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن آیبک بن ترکمانی صالحی ، ملقب به نورالدین و منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام . رجوع به علی بحری (ابن آیبک ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابان مهلبی . رجوع به علی مهلبی (ابن ابان ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم . از فضلای اواخر قرن 12 و اوایل قرن 13 هجری بود. وی در سال 1141 ه' . ق. متولد شد و در 1213 ه' . ق. درگذشت . او راست : سر المصون فی نکتة الاظهار و الاضمار.(از معجم المولفین ج 7 ص 3 از حلیة البشر ج 2 ص 459).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ، ملقب به بوش . محدث است . (از منتهی الارب ). و مولف تاج العروس لقب او را «بوشی » ذکر کرده است و می نویسد که او را محمدبن عبدالرحمان حضرمی روایت میکند.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن ابی بکر انصاری شافعی ، مشهور به کلبشی و کلبشاوی . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن احمدبن علی بن عمر حلبی قاهری شافعی ، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن اسماعیل غزنوی حنفی ، ملقب به ناصرالدین . رجوع به علی غزنوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن بختیشوع کفرطابی . پزشک و کحال قرن پنجم هجری . رجوع به علی کفرطابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن بکش ، مکنی به ابوالحسن . وی طبیب بود، و در 25 یا 26 ذی القعده سال 394 ه' . ق. درگذشت . او را مقالاتی کوتاه است . (از معجم المولفین ج 7 ص 4 از تاریخ الحکماء قفطی ص 235). ونیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ابراهیم بن بکوس ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن بکوس ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) و نیز به علی بن ابراهیم بن بکش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن سلمان بن سلیمان عطار دمشقی شافعی ، ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عطار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن سعیدبن یوسف حوفی مصری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن سلمةبن بحر قطان قزوینی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قطان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن شاطر. عالم ریاضی دمشق (متوفی در سال 777 ه' . ق.). رجوع به علی بن شاطر و به ابن شاطر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن عباس حسینی علوی ، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به نسیب . رجوع به علی نسیب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن عبدالرحمان عمادی . رجوع به علی عمادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن علی بن ابراهیم جذامی ، مشهور به ابن قفاص . رجوع به علی قفاص شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان امیمی شریشی . رجوع به علی امیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن علی بن معتوق واسطی ، مشهور به ابن ثردة. رجوع به علی واسطی (ابن ابراهیم بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن عمربن خلیل بغدادی ، مشهور به خازن و ملقب به علاءالدین . رجوع به خازن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمدبن اسحاق کاتب . رجوع به علی کاتب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمدبن اسماعیل بن صلاح حسنی یمانی صنعانی . رجوع به علی صنعانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بلنسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمدبن همام بن محمدبن ابراهیم بن حسن انصاری دمشقی ، مشهور به ابن شاطر و مطعم و ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . عالم فلکی . رجوع به علی (ابن شاطر) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمد حسینی جویمی شیرازی شافعی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی جویمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمد دهکی رازی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی دهکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمد زهری شروانی مدنی نقشبندی حنفی ، ملقب به کمال الدین . رجوع به علی شروانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن معلی . از مشایخ شیعه و راوی فقه ، از ائمه بود. (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن موسی بن جعفر الصادق (ع ). فرزند او «محمد» روایت کند که با پدر خود «علی » در وقتی که سخت محتاج بودند بنزد امام حسن عسکری (ع ) رفتند و آن امام از عالم غیب به حاجت آنان پی برد و بدانها کمک کرد. تفصیل واقعه در تاریخ حبیب السیر آمده است (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 99).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن هاشم . از علماء و فقهای شیعه است و کتاب المناقب و کتاب اختیار القرآن و کتاب قرب الاسناد و کتاب نوادر القرآن از اوست . (از الفهرست ابن الندیم ). اما درهمان کتاب الفهرست کتاب المناقب و کتاب اختیار القرآن و کتاب قرب السناد از علی بن هاشم دانسته شده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن هاشم قمی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم انباری شیعی . از فضلای قرن دهم هجری . رجوع به علی انباری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بحری مصری مالکی ، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . از قضات قرن نهم هجری . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم حصری ، مکنی به ابوالحسین . از عرفای قرن چهارم هجری . رجوع به ابوالحسین حصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم خزاعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی خزاعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم درویش ، ساکن حلب . رجوع به علی درویش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم رامزبن ابراهیم حسن . از اطبای قاهره است . رجوع به علی رامز شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم قمی . از فقهای قرن 14 هجری . رجوع به علی قمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم کنانی فیجاطی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کنانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به اولیازاده . رجوع به علی رضابن ابراهیم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی احمد حسین طاهربن موسی بن محمدبن موسی ابراهیم بن امام موسی بن جعفر الصادق (ع )، ملقب به علم الهدی و ثمانینی و ذوالثمانین و ذوالمجدین و سیدمرتضی و شریف مرتضی . رجوع به علم الهدی موسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی اصیبعة علی بن خلیفةبن یونس بن ابی القاسم بن خلیفه خزرجی ، مشهور به ابن ابی اصیبعة و ملقب به رشیدالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بن خلیفةبن یونس بن ... و ابن ابی اصیبعة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن حمیر یمنی همدانی ، ملقب به سراج الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی همدانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن خلیفه همدانی حسینی یمانی شافعی ، مشهور به ابن ازرق و ملقب به موفقالدین و نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ازرق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن سلیمان هیثمی شافعی ، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی هیثمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن عبدالجلیل فرغانی مرغینانی حنفی ، ملقب به برهان الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مرغینانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن عبدالرحمان بن محمد باعلوی . رجوع به علی سقاف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن عبدالرحمان سقاف علوی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی سقاف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن علی بن ابی بکربن عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی ، مشهور به ابن جمال مصری . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن علی بن محمدبن ابی بکربن عبداللّه بن عمربن عبدالرحمان بن عبداللّه یمانی زبیدی شافعی ، مشهور به ناشری و ملقب به موفقالدین . رجوع به علی ناشری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن علی هروی موصلی ، ساکن حلب ، مکنی به ابوالحسن . رحالة و خطیب بود که به علم سیما و چهره آشنایی داشت . اصل وی از هرات بود و در موصل متولد شد و در بسیاری از شهرها گردش کرد. و در دهه دوم رمضان سال 611 ه' . ق. درگذشت . او راست : 1- الاشارات الی معرفة الزیارات من صحیح الروایات . 2- الخطب الهرویة. 3- منازل الارض ذات الطول والعرض . (از معجم المولفین ج 7 ص 47 از کشف الظنون ص 96 و 517 و سایر صفحات و هدیة العارفین ج 1 ص 705 و ایضاح المکنون ج 1 ص 278 و ج 2 ص 301 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 437 و شذرات الذهب ابن عماد ج 5 ص 49 و فهرست الخدیویة ج 5 ص 58 و الوافی صفدی ج 12 ص 13 و فهرس المولفین بالظاهریة). و نیز رجوع به ابوالحسن سیاح شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی بکربن محمدبن علی بن محمدبن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی برعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی ، مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین . طبیب و دانشمند مشهور قرن هفتم هجری . رجوع به ابن نفیس و کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 58 و کشف الظنون ص 463 و 1024 و سایر صفحات و ایضاح المکنون بغدادی ص 188 و النجوم الزاهره ابن تغری ج 7 ص 377 و طبقات الشافعیة سبکی ج 5 ص 129 و البدایه ابن کثیر ج 13ص 313 و شذرات الذهب ابن عماد ج 5 ص 401 و مختصر دول الاسلام ج 2 ص 145 و الدارس نعیمی ج 2 ص 131 و حسن المحاضره سیوطی ج 1 ص 313 مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 269 و مرآة الجنان یافعی ج 4 ص 207 و فهرست الخدیویة ج 6 ص 20 و فهرس الطب ، المکتبة البلدیة ص 22 و فهرس مخطوطات الموصل ص 217 و روضات الجنات خوانساری ص 496 و فهرست کتابخانه دانشگاه تهران ج 3 ص 811 و هدیة العارفین ج 1 ص 714 و تلخیص مجمع الاًّداب ابن فوطی ص 117 و تاریخ الاسلام ذهبی جزء آخر ص 72 و طبقات الشافعیه اسنوی ص 176 و فهرس مخطوطات الطب بالظاهریة و الوافی صفدی ج 12 ص 21.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی حزین ، ملقب به علاءالدین . رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم قرشی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی حسن سندی مدنی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی سندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی حسن فضلوی . پدر او ابوالحسن فضلوی رئیس کردانی بود که در سال 500 ه' . ق. از جبل السماق شام به لرستان آمدند. و علی را واقعه ای در شکار اتفاق افتاده است که در تاریخ حبیب السیر مذکور میباشند، بدانجا مراجعه شود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 325).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی حسین عبدالرحیم سلمی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی و خطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی حمزة. وی را سفری به حج در معیت امام جعفر الصادق (ع ) دست داده بود و از آن امام درین راه معجزاتی دیده است که تفصیل آن در تاریخ حبیب السیر آمده است . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 73).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی حمله ، مکنی به ابونصر. محدث بود. و نیز رجوع به ابونصر علی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی رافع، علی بن عبداللّه بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی رافع. رجوع به ابن ابی رافع و علی بغدادی (ابن عبداللّه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی رجال ، علی شیبانی مغربی ، مشهور به ابن ابی الرجال و مکنی به ابوالحسن منجم است (406 - 454 ه' . ق.). او راست : البارع فی احکام النجوم و الطوالع. رجوع به ابن ابی الرجال و نیز به کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 92 و فهرس المولفین بالظاهریة و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 217.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی زهران ، علی بن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمدبن ابی زهران موصلی شافعی ، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی زهران . رجوع به علی موصلی (ابن یعقوب بن شجاع بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی زید محمدبن علی نحوی استرابادی ، ملقب به فصیحی و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی زید...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی سعدبن ابی الفرج خیاط، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی خیاط شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی سعید عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی یمنی مصری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن ...) و علی بن عبدالرحمان بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی طالب بن عبدالمطلب حسینی همدانی نجفی . رجوع به علی همدانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی طالب بن عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن نضربن کنان بن خزیمةبن مدرک بن الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان هاشمی قرشی علیه السلام ، مکنی به ابوالحسن ، ابوتراب (بوتراب )و ابوالهیجاء (بوالهیجاء)، و ملقب به مرتضی ، اسداللّه ، حیدر، حیدر کرار، شاه مردان ، شاه ولایت ، امیرالمومنین و مولای متقیان . وی پسرعم و داماد پیغمبر اکرم و از عشره مبشره و خلیفه چهارم مسلمانان و امام اول نزد مسلمانان شیعی مذهب است . او نخستین کس از بین مردان بود که اسلام آورد. و مادرش فاطمة بنت اسدبن هاشم بن عبدمناف است . سی سال پس از عام الفیل در کعبه متولد شد و بهنگام تولدش پیغمبر اکرم سی ساله بود، و روز تولد او در روایت شیعیان سیزدهم رجب است . ابتدا مادرش وی را «حیدرة» که بمعنای شیر است نام نهاد اما پیغمبر اسلام او را «علی » نامید و ابوتراب کنیه داد. وی مردی شجاع و خطیب و بلیغ وعالم بود و از کودکی در خانه پیغمبر (ص ) میزیست و در غالب غزوات حضرت رسول شرکت داشت و رایت مسلمانان را حمل می کرد. از جمله این غزوات غزوه حنین است که عباس وی را ملقب به ذوالبرقة کرد. آنگاه که پیغمبر اکرم (ص ) مسلمانان مهاجر و انصار را به برادری و دوستی فرمان داد، خود آن حضرت ، علی بن ابی طالب (ع ) را به برادری برگزید و آنگاه دختر خویش فاطمه (ع ) را به تزویج او درآورد. به عقیده شیعیان ، پیغمبر اسلام در سال حجةالوداع در روز هیجدهم ذی حجه در محلی بنام «غدیر خم » علی بن ابی طالب را به جانشینی خود برگزید و فرمود «مَن کنت مولاه ، فهذا علی مولاه ». اما پس از رحلت پیغمبر، مسلمانان در مساله جانشینی اختلاف کردند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند و پس از او عمر سپس عثمان به خلافت رسید تا اینکه پس از قتل عثمان مسلمانان دربیست وپنجم ذی حجه سال 35 ه' . ق. با علی علیه السلام بیعت کردند. و بسبب مخالفت و عناد برخی از کسان با علی (ع ) در دوران خلافت وی جنگهایی بدین شرح روی داد:
جنگ جمل : نخستین کسی که با امیرالمومنین علی (ع ) بیعت کرد طلحه و پس از او زبیر بود اما بعلت اینکه آنها متوقع حکومت بصره و حکومت کوفه بودند و امام این توقع آنها را برنیاورد شروع به مخالفت با وی کردند. و از سوی دیگر ام المومنین عائشه دختر ابوبکر و زوجه پیغمبر اکرم که از دیرباز اختلافاتی با امیرالمومنین داشت به صف مخالفان پیوست و همگی این مخالفان که پیشوای آنها مروان بن حکم بود به بهانه خونخواهی عثمان به جنگ با علی بن ابی طالب برخاستند و در سال 36 ه' . ق. بصره را به پیشوایی عائشه فتح کردند و در جنگی که بین آنها و سپاه امیرالمومنین رخ داد طلحه و زبیر مقتول و عائشه اسیر گردید و درنتیجه علی بن ابی طالب بر تمام بلاد اسلام (بجز شام که در دست معاویه بود) مستولی گشت . و این جنگ «جَمل » مشهور گشت .
جنگ صفّین : پس از واقعه جمل علی بن ابی طالب ، معاویه را از حکومت شام عزل کرد اما معاویه زیر بار این عزل نرفت و درنتیجه در سال 37 ه' . ق. بین سپاه امیرالمومنین و سپاه معاویه جنگی در ناحیه «صفّین » که بین عراق و شام در ساحل فرات بود، درگرفت (رجوع به صفین شود) و یکصدوده روز به طول انجامید و به قبول حکمیت ابوموسی اشعری (از جانب علی بن ابی طالب «ع ») و عَمروبن عاص (از جانب معاویه ) منجر گشت ، در این حکمیت عمروبن عاص نیرنگی بکار برد و امیرالمومنین را از خلافت عزل کرد و معاویه را به جایش بنشاند. درنتیجه این خدعه میان مسلمانان اختلاف رخ داد و به سه دسته تقسیم شدند: یک دسته که اهل شام بودند بر بیعت خود بامعاویه باقی ماندند و دسته دیگر که اهل کوفه بودندبر بیعت خود با علی بن ابی طالب (ع ) استوار ماندند. اما دسته ای دیگر بودند که عقیده بر عزل هر دو (امیرالمومنین علی ، و معاویة) داشتند و آنان را «خَوارج » خواندند و آنها در محلی بنام «نهروان » گرد آمدند.
واقعه نهروان : در سال 38 ه' . ق. علی بن ابی طالب خوارج را به بازگشت به بیعت و دست کشیدن از عقیده خویش مکلف ساخت و چون نپذیرفتند به سرکوبی آنان پرداخت و با وجودی که تعداد بسیاری از آنان را کشت از عقیده خود دست برنداشتند و در بلاد مختلف پراکنده گشتند و سالهای متمادی با خلفا مخالفت میکردند. پس از فراغت از کار خوارج ، امیرالمومنین علی (ع )در دارالخلافه خویش یعنی کوفه اقامت گزید و برخی ازشیعیان وی را بدرجه الوهیت بالا بردند و علی (ع ) آنان را نصیحت کرد و بترک این عقیده باطل دستور فرمود.
شهادت : درین مدت سه تن از خوارج بنام برک (یا مبارک )بن عبداللّه و عمروبن بکر و عبدالرحمان بن ملجم مرادی با یکدیگر هم قسم شدند تا بزعم خویش برای رهایی ملل اسلام از اختلافات داخلی ،در یک شب امیرالمونین علی (ع ) و معاویه حاکم شام وعمروبن عاص حاکم مصر را به قتل رسانند. و ازین سه تن تنها عبدالرحمان بن ملجم مرادی که مامور کشتن علی (ع ) بود بهدف خود رسید و در شب نوزدهم رمضان سال 40 ه' . ق. ضربتی با شمشیر بر سر امیرالمومنین زد که درنتیجه این ضربت دو روز بعد یعنی بیست ویکم رمضان حضرت در سن شصت وسه سالگی به شهادت رسید و در کوفه در محلی بنام القری (یا الغری ) که امروز به «نجف » مشهور است دفن گردید.
فرزندان : امیرالمومنین علی (ع ) نخستین بار با فاطمه (ع ) دختر پیغمبر اکرم (ص ) ازدواج کرد و تا وقتی که او در قید حیات بود همسردیگری اختیار نکرد. او را مجموعاً بیست وهشت فرزند بود که یازده تن ذکور و هفده تن اناث بودند. و برخی نوشته اند که او را پانزده پسر و هجده دختر بود. اما در بعضی مآخذ از جمله «تجارب السلف » تعداد فرزندان اورا چهل وهشت تن نوشته اند که شامل بیست پسر و بیست وهشت دختر میشود. از پسران وی پنج تن نسل و عقب داشتند که نسب تمام علویان روی زمین به این پنج تن میرسد، وآنان عبارتند از: حسن ، حسین ، محمدبن حنفیة، عمراطرف و عباس . و سایر پسران وی از همسران مختلف میباشند و نام آنها در کتب مختلف مذکور است . اما از جمله دختران آن حضرت ، زینب و ام کلثوم از فاطمه زهراء (ع ) هستند که زینب را به عبداللّه بن جعفر طیّار و ام کلثوم رابه عمربن خطاب به زنی داد و زیدبن عمر از اوست . و سایر دختران وی که از همسران مختلف هستند نام آنها درکتابهای گوناگون ذکر شده است .
سخنان : کلمات قصارو خطب آن حضرت که همگی پر از پند و حکمت و اندرزهای عالی میباشند بصورتهای گوناگون نقل شده است که از همه مهمتر مجموعه ای است که شریف رضی در قرن چهارم هجری گردآوری کرد و آن را «نَهج البلاغه » نامید. این کتاب مشتمل بر سه فصل است : اول در خطبه ها و فرمان ها، دوم در نامه ها و رسائل ، سوم در پند و حکمت و مواعظ. ولی در صحت انتساب برخی از قطعات آن شک و تردید است . و نیز اشعاری به وی نسبت میدهند که غالب دانشمندان صحت بیشتر آنها را رد میکنند.
صفات عالیه : علی بن ابی طالب علیه السلام فرزند اولین خانواده هاشمی است که پدر و مادر او دو فرزندان هاشمند و از کودکی در دامان بزرگترین معلم و مربی بشریت یعنی پیغمبر اکرم (ص ) رشدونمو کرد و محبت متقابل این دو عموزاده و ایثار و فداکاری علی (ع ) تا آنجا رسید که شب هجرت پیغمبر (ص ) علی به آسانی درصدد جانبازی برآمد و با خفتن در بستر پیغمبر جان خود را وقایه جان رسول اللّه قرار داد. حدت ذهن و قوت فهم و ادراک علی (ع ) تا آنجا بود که در سن شش هفت سالگی دعوت رسول خدا را بسیار بیش از آنچه در این سن میتوان تمییز داد دریافت و به رسول اللّه (ص ) و دین جدید او ایمان آورد. شجاعت وی در بدایت عمر در حجازچنان ولوله ای انداخت که وقتی عمروبن عبدود قهرمان نامی عرب را در نبرد تن به تن (در غزوه خندق) به خاک انداخت ، خواهر عمرو در مقام رثاء بر مرگ برادر، شجاعت قاتل را تنها مایه تسلی خود خواند و گفت اگر جز به دست این پهلوان نوجوان کشته شده بودی مادام العمر برمرگ تو میگریستم . قوت جسم و نیروی بازوی علی (ع ) ازعجایب است و حال آنکه دوست و دشمن و مورخان مسلمان و مسیحی همه بر این امر اتفاق دارند که خوراک امیرالمومنین ساده ترین و فقیرانه ترین خوارکی بود که امکان دارد با آن زندگی کرد. وی با همه توانائی و نیرومندی و با آن بازوی جنگآوری که دنیا نظیر آن را کم دیده است ، هیچگاه بر دشمن پیش دستی نکرد، مثلاً به فرزندش حسن (ع ) توصیه میکرد که هرگز کسی را به مبارزه مطلب ، ولی اگر دشمن تو را به جنگ خواند روی مگردان زیرا جنگطلب متعدی است و متعدی مغلوب .
بعد از واقعه حکمیت وقتی خوارج نهروان از سپاه او جدا شدند، علی (ع ) می دانست خوارج جنگ با او را تدارک می بینند، حتی چند تن از سرداران مصلحت دیدند قبل از اینکه آنها دست به کار شوند، امیرالمومنین فرمان حمله بدهد. امام فرمود: «در عین حال که اطمینان دارم بزودی دست به تیغ خواهند برد، مادام که آنها شروع به جنگ نکرده اند هرگز شمشیر به روی آنها نخواهم کشید». و از این قبیل شواهدی که دلالت صریح بر شجاعت بی نظیر علی علیه السلام می کند بسیار است . او در عین حال در مروت و جوانمردی نیز کم نظیر بود چنانکه در مواردی سپاهیان وی درصدد انتقام از جنایات دشمن بودند و او فرمود: «هرگز آنها را که پشت به میدان نبرد کرده و گریخته اند و آنها راکه زخم خورده اند به قتل نرسانید، پرده ناموس دشمنان را ندرید، اموال دشمن را به غنیمت مبرید». پاک دلی و صفای ضمیر و عفو و اغماض امیرالمومنین نسبت به دشمنان به حدی بود که به جرات میتوان گفت - و تمام مورخان مسیحی و مسلمان از شیعی و سنی بر آن اتفاق دارند - که نظیر آن از هیچ سردار جنگی و هیچ قائد و پیشوائی در هیچ زمانی دیده نشده است . شواهد تاریخی بر این خلقوخوی آسمانی و خاصه ملکوتی فراوان دیده می شود،چنانکه مورد اتفاق تمام مورخان است که در جنگ جمل بر مرگ طلحه و زبیر گریست . و به محمدبن ابی بکر پسرخوانده خود فرمان داد تا خواهرش عایشه را پس از شکست وپراکنده شدن نگهبانان شتر - که بمنزله پرچم بصریان بود - به خانه مطمئنی منتقل کند و سه روز بعد علی (ع ) به دیدن عایشه رفت و بجای ملامت و ناسزا او را اکرام کرد و دستور داد با منتهای حرمت او را روانه مدینه کنند تا در خانه خود بماند، و شخصاً موقع حرکت به گرمی با او وداع کرد.
شاید در سراسر تاریخ جهان جز از دهان علی بن ابی طالب (ع ) کسی نشنیده است که درباره قاتل با قساوت و ناپاک خود سفارش کند «به این مردی که در بند شماست از همان شیری که من مینوشم بنوشانید، اگر جان بدربردم خود می دانم ، و اگر ازضربت او به سرای دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربت بکشید. مبادا او را مثله کنید که از رسول خدا (ص ) شنیدم که از مثله بپرهیزید ولو نسبت به سگ گزنده ». بهرحال خصوصیات اخلاقی و صفات کم نظیر او به حدی است که درین مختصر نمیتوان شرح داد. و همین خصال باعث شد که بسیاری از فرَق غُلاة وی را به خدائی بپرستند و هرچند خود علی (ع ) این دسته از مردم گمراه را به سختی تنبیه می کرد دست از اعتقاد خویش برنمیداشتند (راجع به غُلاة و فرَق مختلف و عقاید آنان رجوع به «غُلاة» و «غالیة» شود). محبوبیت علی علیه السلام نزد تمام مسلمانان بخصوص نزد ایرانیان بی نظیر است . و سبب آن علاوه بر صفاتی که خاص وی است ، روشی بود که مطابق قوانین اسلام و تاکیدات پیغمبر اکرم (ص ) درباره برابر شمردن عرب و عجم در اسلام پیش گرفته بود، چنانکه مثلاً عبیداللّه فرزند خلیفه دوم به گمان اینکه هرمزان (حاکم خوزستان که در جنگ با مسلمانان اسیر و پناهنده و سپس مسلمان شده بود) در کشتن پدرش دست داشته بیدرنگ و بدون رسیدگی و حکم حاکم او را کشت ، و علی (ع )هرچند که حکومتی در دست نداشت مجازات عبیداللّه و قصاص خون هرمزان را به اصرار از خلیفه سوم طلب کرد. اماعثمان بنابه اشاره اشراف مدینه و به بهانه اینکه بر مسلمانان مشکل است خانواده خلیفه دوم که داغدارمرگ خلیفه اند داغ تازه ای ببینند، از اجرای مقررات اسلام درباره قصاص شانه خالی کرد. و درحقیقت نمی خواست که یک تن عرب را به خاطر قتل یک عجم نومسلمان به قتل رساند. اما علی علیه السلام از اولین روز حکومت خود در جستجوی عبیداللّه بود تا او را مجازات کند و می فرمود«اگر بر این فاسق دست یابم او را به قصاص خون هرمزان خواهم کشت »، تا سرانجام در میدان صفین به دست یاران امیرالمومنین (ع ) کشته شد. علاوه بر اینها اشتراک علویان و ایرانیان در مخالفت با خلفای اموی که به سختی از تبعیض نژادی پیروی می کردند و نیز عادت ایرانیان به سلطنت موروثی و از این قبیل امور باعث شد که ایرانیان غالباً علاقه ای خاص نسبت به علی بن ابی طالب (ع ) و فرزندان و خاندان او پیدا کنند، چنانکه کتابهای بسیاری در فضایل و کرامات وی نوشته اند و برخی از ایرانیان شرح حال آن حضرت و وقایع زندگی او را به نظم آورده اند که از آن جمله است نظم «حمله حیدری » تالیف ملا بمان علی ، و «خاورنامه » تالیف محمدبن حسام الدین (متوفی در 892 ه' . ق.). (از تجارب السلف نخجوانی صص 36- 52 اعلام زرکلی ج 5 ص 107 از کامل التواریخ ابن اثیرو تاریخ طبری ج 6 ص 8 و صفة الصفوة ج 1 ص 118 و مقاتل الطالبیین ص 14 و حلیة الاولیاء ج 1 ص 61 و سایر مآخذ، و از معجم المولفین ج 7 ص 112 از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 56 و الوافی صفدی ج 12 ص 106 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 606 و 715 و 802 و سایر مآخذ و از حبیب السیر چ طهران ص 183 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و مرد نامتناهی تالیف حسن صدر و سایر مآخذ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی طلحه شامی ، مکنی به ابوطلحة. از روات حدیث بود. رجوع به ابوطلحة (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی طیب ، علی بن عبداللّه بن احمد نیشابوری ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی الطیب . رجوع به علی نیشابوری (ابن عبداللّه بن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی عاص . وی فرزند ابوالعاص و زینب بنت خدیجة (ع ) است که نزدیک به بلوغ درگذشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 430).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه قرشی عبشمی . رجوع به علی عبشمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی عبداللّه هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنی به ابوالحسن و مشهوربه ابن منجم . رجوع به علی بن هارون بن علی بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی عزبن عبداللّه باجسرای حنبلی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی باجسرای شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی علی بن محمدبن سالم تغلبی آمدی حنبلی شافعی ، ملقب به سیف الدین . رجوع به علی آمدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی علی محمدبن مقلة، مکنی به ابوالحسین . وی در روزگار المتقی عباسی به وزارت رسید و هنگامی که متقی از خلافت خلع شد، این ابوالحسین علی هنوز وزیر بود. (از تجارب السلف نخجوانی ص 221).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی فتح کاتب ، مشهور به مطوق. رجوع به علی مطوق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی فرج بن حسن بصری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به صدرالدین . رجوع به علی بصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی فرج زمزمی (علی خلیفه ...). رجوع به علی خلیفة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی فضل بن عمید، مکنی به ابوالفتح و ملقب به ذوالکفایتین ، فرزند ابن عمید. رجوع به علی ذوالکفایتین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی فضل ، حسن بن ابی المجد حلبی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علاءالدین حلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی قاسم خوانساری . رجوع به علی خوانساری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی قاسم عبداللّه بن اماجور منجم ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی القاسم ...) و به ابن اماجور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی قرة، علی بن احمد ابیوردی شیعی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی قرة. رجوع به علی ابیوردی (ابن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی قصیبة. علی بن محمدبن علی غزالی ، مشهور به ابن ابی قصیبة. رجوع به علی غزالی (ابن محمدبن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی کثیر، مملوک . او را پنجاه ورقه شعر است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی کرم محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی جزری موصلی ، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقب به عزالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن اثیر و علی بن محمدبن محمدبن عبدالکریم بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی لطف . علی بن محمدبن علی بن ابی اللطف مقدسی شافعی ، مکنی به ابوالفضل و مشهور به ابن ابی اللطف . رجوع به علی مقدسی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی مجدبن شرف بن احمد حمصی دمشقی . رجوع به علی حمصی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی محمدبن ابی سعدبن عبداللّه واسطی ، مشهور به دیوانی و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی دیوانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی محمدبن عبداللّه بن علی بن زکریا زبحی جرجانی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زبحی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی محمد حسن بن هبةاللّه بن عبداللّه بن حسین دمشقی شافعی ، مشهور به ابن عساکر و مکنی به ابوالقاسم و ملقب به ثقةالدین .رجوع به ابن عساکر و علی بن حسن بن هبة اللّه بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی وفاء، علی بن سعدبن علی بن عبدالواحدبن عبدالقاهربن احمدبن مسهر موصلی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به مهذب الدین و مشهور به ابن ابی الوفاء. رجوع به علی موصلی (ابن سعدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابی هیجاء، ملقب به سیف الدوله . وی از آل حمدان بود که در زمان عباسیان بر موصل و شام حکومت می کردند. سیف الدوله علی در سال 303 ه' . ق. متولد شد و در عهد خلافت المقتدر عباسی ، در شام حکومت می کرد و دربار او مرکز تجمع علما و شعرا و ادبا و فضلا بود و خود نیز طبع شعر داشت و گاهی شعر می گفت . در سال 333 ه' . ق. «اخشید» والی مصر به جانب حلب لشکر کشید ولی از سیف الدوله شکست خورد و به طبریة رفت و پس از مدت کمی دوباره به جنگ سیف الدوله آمد و حلب را تصرف کرد، و این جنگوستیز در سال 334 ه' . ق. به مصالحه انجامید و حلب و حمص و انطاکیه به سیف الدوله تعلق یافت و سایر بلاد شام ازآن اخشید گشت . ولی در همان سال اخشید درگذشت و تمام بلاد شام به تصرف سیف الدوله درآمد تا اینکه وی نیز در ماه صفر سال 356 ه' . ق. درگذشت و جسد او را در میافارقین به خاک سپردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 547).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اثردی ، علی بن هبةاللّه بن علی بن اثردی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اثردی . رجوع به علی بن هبة اللّه بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اثیر، علی بن محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی ، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقب به عزالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن اثیر و علی بن محمدبن محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد. وی از اهالی قزوین بود و از جمله وکیلانی بشمار می رفت که صاحب کشف الغمة بنقل از اعلام الوری تالیف طبرسی ، گوید که آنها حضرت صاحب الامر (ع ) را رویت کرده اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 110).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد، مکنی به ابوالفتح . وی وزیر ملک اهواز بود و به روزگار ناصرخسرو در بصره میزیست . مردی اهل و صاحب فضل و دانای شعر و ادب بود با کرمی تمام . (از سفرنامه ناصرخسرو).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد، ملقب به علاءالدین (متوفی در سال 706 ه' . ق.).وی از قاریان بود. او راست : شرح الشاطبیة فی القراآت . (از معجم المولفین ج 7 ص 9 از کشف الظنون ص 548).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد، مکنی به ابوالفتوح . از حقوقدانان بود و در سال 1289 ه' . ق. در استان غربی مصرمتولد شد. و در دانشکده منپلیه فرانسه تحصیل علم حقوق کرد و به مصر بازگشت و چندین مدرسه مختلف تاسیس کرد و در سال 1331 ه' . ق. در قاهره درگذشت . او راست : 1- خواطر فی القضاء و الاقتصاد و الاجتماع . 2- سیاحة مصری فی اروبا سنة 1900 م . 3- الشریعة الاسلامیة والقوانین الوضعیة. 4- المذهب الاجتماعی فی التشریع الجنائی . (از معجم المولفین ج 7 ص 22 از فهرس المولفین بالظاهریة و معجم المطبوعات ص 322 و فهرس الازهریة ج 6 ص 21 و مرآة العصر ج 2 ص 273 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 67).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد (دهقان ...)، ملقب به اختیارالدین . وی ممدوح سوزنی بود، و او را در قصیده ای مدح کرده است که چند بیت از آن نقل میشود:
کآمد به فرخی ز سفر اختیار دین
کز مدح او کند شرف و افتخار دل
دهقان علی که همچو علی بدسگال را
در سینه بگسلد به سر ذوالفقار دل .

(از دیوان حکیم سوزنی سمرقندی ص 245).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابراهیم بن اسماعیل مهائمی دکنی هندی حنفی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی مهائمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن زبیر عنانی فسوی شافعی ، ملقب به رشید و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی فسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابی دجانه مصری ، مکنی به ابوالحسن . خطاط و نویسنده قرن چهارم هجری . رجوع به علی مصری (ابن احمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابی هیجاء هکاری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدین و مشهور به مشطوب . رجوع به علی مشطوب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن احمدبن محمدبن یوسف بلصفوری ازهری مالکی . رجوع به علی یوسف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن احمد قلقشندی مصری شافعی . نسابه قرن هشتم هجری . رجوع به علی قلقشندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن اسعدبن ابی بکربن محمدبن عمربن ابی الفتوح بن علی بن ابی الفتوح بن علی بن صبح اصبحی یمنی ، ملقب به ضیاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به اصبحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن بکری ، مکنی به ابوالحسن . نام او را بصورت «علی بن عمربن احمدبن عبدالباقی بن بکری » نیز آورده اند. وی کتابدار کتابخانه نظامیه و از مردم باب الازج بود و در هجدهم رمضان سال 575 ه' . ق. درگذشت و در «وردیه » دفن گردید. او نحو را نزد ابوالسعادات بن شجری و لغت را نزد ابومنصور جوالیقی فراگرفت . او را خطی نیکو بود و تعداد بسیاری از کتب را به خط خویش نگاشته است . (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 104).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن تقی بن صالح ، مشهور به ابن حجة و شهید ثانی (911 - 957 ه' . ق.). فقیه و اصولی و محدث و متکلم بود و در مکه اقامت داشت . او راست : 1- البدایة فی الدرایة. 2- روض الجنان فی شرح الارشاد، در فقه شیعه . 3- غنیة القاصدین فی اصطلاحات المحدثین . 4- کتاب الرجال و النسب و تحقیق الایمان و الاسلام . 5- المسالک ، در هفت مجلد. (ازمعجم المولفین ج 7 ص 12 از هدیة العارفین ج 1 ص 747).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن تقی الدین بخاری مکی شافعی ، مشهور به قبانی . رجوع به علی بخاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حرب . محدث است . (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حرب سمیرمی ، مکنی به ابوطالب و ملقب به کمال الدین . رجوع به علی سمیرمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حسن بن ابراهیم تجیبی اندلسی مالکی ، مشهور به حرالی . رجوع به علی حرالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حسن مذحجی ، مشهور به بحدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مذحجی شد.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حسن یمانی ، مشهور به ابن علیف . وی شاعر بود و درسال 855 ه' . ق. درگذشت . او را دیوان شعری است . (ازمعجم المولفین ج 7 ص 14 از هدیة العارفین ج 1 ص 732).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حسین بن احمدبن حسین بن محمویه یزدی شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی یزدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حسین حسینی علوی آملی ، ملقب به ممتازالعلماء و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی آملی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حسین قطیفی . رجوع به علی قطیفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حمدون اندلسی حمیری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . نحوی و لغوی قرن هفتم هجری . رجوع به ابوالحسن حمیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن حنّی . محدث است . (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن خاتون عاملی .فقیه و ادیب قرن دهم هجری . رجوع به علی عاملی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن خلف بن محمد باذش انصاری غرناطی ، مشهور به ابن باذش و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن باذش و غرناطی و علی باذش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن زکریا، مشهور به ابن زکرون و مکنی به ابوالحسن . فقیه و عالم علم فرائض و محدث و صوفی از اهل طرابلس بود که در سال 370ه' . ق. درگذشت . او را مولفات بسیاری است . (از معجم المولفین ج 7 ص 15 از الدیباج ابن فرحون ج 1 ص 201).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن زین الدین بحری (علی تقی ...). رجوع به علی بحری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن سعیدبن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به ابن حزم . فقیه و ادیب قرن پنجم هجری . رجوع به ابن حزم و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 16 و سیر النبلاء ذهبی ج 11 ص 188 و فهرس المولفین بالظاهریة و وفیات الاعیان ج 1 ص 428 و الصلة ص 408 و جذوةالمقتبس ص 290 و مطمح الانفس ص 55 و معجم الادباء ج 12 ص 235 و تذکرة الحفاظ ذهبی ج 3 ص 321 و البدایة ج 12 ص 91 و تاریخ الحکماء ص 232 و لسان المیزان ج 4 ص 198 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 75 و کشف الظنون ص 21 و 118 و سائر صفحات و ایضاح المکنون ج 1 ص 319 و ج 2 ص 62 و 272 و سائر صفحات و نفح الطیب ج 6 ص 202 و مرآة الجنان ج 3 ص 79 و بغیة الملتمس ص 403 و مختصر دول الاسلام ج 1 ص 207 و ظهرالاسلام ج 3ص 53 و المتجددون فی الاسلام ص 190 و ابن حزم نوشته محمد ابوزهرة و هدیة العارفین ج 1 ص 690 و ابن حزم نوشته طه حاجری و تاریخ الفکر الاندلسی ص 74 و فهرست المخطوطات المصوره سید ج 2 ص 74 و برکلمن ج 1 ص 400 و غیره .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن سلک فالی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به مودب . رجوع به علی فالی (ابن احمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن سهل فوشنجی هروی ، مکنی به ابوالحسن . از عرفای نیمه اول قرن چهارم هجری . رجوع به ابوالحسن فوشنجی و نامه دانشوران ج 3 ص 35 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 304 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن طالب معدل . رجوع به علی معدل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عباس اندآنی ، مکنی به ابوالحسن . والی اصفهان . رجوع به علی اندآنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عبدالرحمان بن یعیش زهری باجی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی باجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالعزیزبن عبدالحقبن خراسان ، مشهور به ابن خراسان . آخرین تن از امرای آل خراسان در تونس بود. وی در سال 553 ه' . ق. پس از درگذشت عمش عبداللّه بن عبدالعزیز به حکومت رسید ولی در سال 554 ه' . ق. بر اثر فشار عبدالمومن کومی ، ناچار شد که از تونس به مراکش رود، اما قبل از رسیدن به مراکش در سال 555 ه' . ق. درگذشت و بدین ترتیب حکومت آل خراسان نیز منقرض گشت . (از الاعلام زرکلی از الخلاصة النقیة ص 54 و البیان المغرب ج 1 ص 316 و دائرة المعارف الاسلامیة ج 8 ص 258).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالعزیز میوروقی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی میوروقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبداللّه بغدادی ، مکنی به ابوخطاب . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالمومن زواوی مغربی مالکی . رجوع به علی زواوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالنبی بن محمد طسوجی . رجوع به علی طسوجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالواحد مقدسی حنبلی ، مشهور به ابن بخاری و ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بخاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عثمان بن محمدبن اسحاق سلمی مناوی قاهری شافعی . رجوع به علی مناوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عرام بن احمد ربعی اسوانی . رجوع به علی ربعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی بن احمد ارموی حنبلی ، ملقب به زین الدین . رجوع به علی ارموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی بن بندار یزدی حنفی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی یزدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی بن سلیمان فالی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی فالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی بن عبدالمنعم ، مشهور به ابن هبل و خلاطی ، و ملقب به مهذب الدین ، و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن هبل و علی خلاطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی بن محمدبن جعفربن عبداللّه بن حسین بن علی بن ابی طالب ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عقیقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف علمای نجوم . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن ...) و تاریخ الحکماء قفطی ص 240 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی جندی یمنی . رجوع به علی جندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی شریشی ، مشهور به ابن لبال و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی شریشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی عرشانی یمنی . رجوع به علی عرشانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی کزبری ، ملقب به علاالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کزبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بوشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن فضل اربکی . رجوع به علی اربکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن قاسم بن محمد حسنی یمنی ، مشهور به داعی . رجوع به داعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن قاسم بن موسی ، مشهور به مصباح زرویلی . رجوع به علی زرویلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن ابراهیم حسینی مشهدی احسائی ، ملقب به جمال الدین . رجوع به علی احسائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن ابراهیم عزیزی بولاقی شافعی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی عزیزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن احمدبن عبدالقادربن عثمان منوفی جوفی . رجوع به علی منوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن اسحاقبن احمدبن حسن حسنی یمنی صنعانی . رجوع به علی صنعانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن داوود رزاز. رجوع به علی رزاز شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن سلیمان بن حمزه مقدسی سالحی حنبلی ، ملقب به فخرالدین . رجوع به علی مقدسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن طرطوسی حرمی ، مکنی به ابوبکر. از علمای قرن چهارم هجری . رجوع به علی حرمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن علی واحدی نیشابوری شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمد ابن ...)، و مآخذ ذیل شود:معجم المولفین ج 7 ص 26 و سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 224 وطبقات الشافعیه اسنوی ص 182 و اسماء الرجال الناقلین عن الشافعی و المنسوبین الیه تالیف ابن هدایة ص 61و مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 145 و فهرس المولفین بالظاهریة وفیات الاعیان ج 1 ص 419و طبقات الشافعیة ج 3 ص 289 و معجم الادباء ج 12 ص 257 وکامل التواریخ ابن اثیر ج 10 ص 35 و البدایه ابن کثیر ج 12 ص 114 و طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 523 و انباءالرواة ج 2 ص 223 و طبقات الشافعیه ابن هدایة ص 58 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 330 و مختصر دول الاسلام ج 2 ص 3 و بغیةالوعاة سیوطی ص 327 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 104 و مرآةالجنان ج 3 ص 96 و المختصر فی اخبار البشر ج 2 ص 201 و مفتاح السعادة ج 1 ص 402 و کشف الظنون ص 76 و 125 و سایر صفحات و روضات الجنات خوانساری ص 484 و فهرست الخدیویة ج 1 ص 133 و 221 و ایضاح المکنون ص 673 و فهرس المخطوطات المصورة ص 50 و هدیة العارفین ج 1 ص 692.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن عمربن سالم بن عبیداللّه بن حسن علوی حسینی زیدی شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن غزال نیشابوری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن ...)، و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7ص 27 و معجم الادباء ج 12 ص 272 و التحبیر سمعانی ص 63.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن کوثر محاربی غرناطی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی محاربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام اللّه بن مسعودبن محمدبن منصور حسنی حسینی ، مشهور به ابن معصوم . ادیب و شاعر قرن یازدهم هجری . رجوع به سیدعلی خان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن یوسف بن مروان بن عمر غسانی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی غسانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد بنا دمیاطی . رجوع به علی بنا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد جمالی حنفی رومی زنبیلی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی جمالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد دیبلی شافعی . رجوع به علی دیبلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد رتبلی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی رتبلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد رسموکی . رجوع به علی رسموکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد شیرازی مکی شافعی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی شیرازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد فنجکردی نیشابوری ، ملقب به شیخ الافاضل و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی فنجکردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد کیزاوانی حموی شاذلی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن مکابر شظبی یمنی . رجوع به علی یمنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن مکرم اللّه صعیدی عدوی مالکی ازهری . رجوع به علی صعیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن مکی رازی ، ملقب به حسام الدین و مشهور به ابن مکی . فقیه و ساکن دمشق بود و به حلب نیزسفر کرد، و در سال 593 یا 598 ه' . ق. در دمشق درگذشت و در خارج باب فرادیس دفن شد. او راست : 1- خلاصة الدلائل فی تنقیح المسائل ، در فروع فقه حنفی ، و آن شرح قدوری است . 2- سلوة الهموم . 3- فتاوی . (از معجم المولفین ج 7 ص 30 از فهرست مخطوطات الفقه الحنفی بالظاهریة و مفتاح السعادة ج 2 ص 142 و تاج التراجم ص 31 و الجواهر المضیة ج 1 ص 353 و کشف الظنون ص 999 و سایر صفحات ، و الفوائد البهیة ص 118 و هدیة العارفین ج 1 ص 703).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن منصور بسام ، مشهور به بسامی و ابن بسام . رجوع به علی بسامی و ابن بسام شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن موسی بن امام محمد تقی علیه السلام ، مکنی به ابوالقاسم . محدث و فقیه و از غُلات شیعه میباشد که در سال 352 ه' . ق. در یکی از قراء فارس درگذشت . او راست : الاغاثة فی الثلاثة.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی . رجوع به علی جلاد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن موسی بن محمد تقی علیه السلام ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی بن احمدبن موسی بن امام محمد تقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن موسی بن محمد دیری جوبری دمشقی شافعی ، ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی دیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن موسی جزائری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جزائری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن موسی عاملی نباطی . رجوع به علی نباطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن موفقبن متوکل ، مکنی به ابومحمد و ملقب به المکتفی باللّه . هفدهمین خلیفه عباسی . رجوع به علی عباسی (ابن احمد معتضدبن موفقبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن نوبخت ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن نوبخت . وی در سال 416 ه' . ق. در مصر درگذشت . رجوع به ابوالحسن علی ... و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 31 و وفات الاعیان ج 1 ص 452 و کشف الظنون ص 769.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن هبل تبریزی بغدادی موصلی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به مهذب الدین . رجوع به علی تبریزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن یوسف بن خضر آمدی حنبلی ، ملقب به زین الدین . رجوع به علی آمدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن یوسف وادی آشی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی وادی آشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدبن یونس (الشیخ الامام ...)، مکنی به ابوالحسن (متوفی در سال 399 ه' . ق.). او راست : الزیج الکبیر الحاکمی ، دردو مجلد بزرگ. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 2 ص 971).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدابیوردی شیعی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی قرة. متکلم قرن دهم هجری . رجوع به علی ابیوردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد ازرق، مشهور به ابن ازرق و ملقب به موفقالدین و نورالدین ، و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ازرق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد اسدی طوسی ، مکنی به ابونصر. شاعر مشهور. رجوع به اسدی (علی بن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد انصاری . فقیه حنفی . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد انطاکی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی انطاکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد باسفری . شاعر. رجوع به علی باسفری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد بستجی . فقیه بود. رجوع به علی بستجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد بستیفی نیشابوری . محدث است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. رجوع به علی قصار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد بغدادی شافعی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن مرزبان . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد بلخی ، مکنی به ابوالقاسم . از علمای نجوم . رجوع به علی بلخی (ابن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد تستری . رجوع به علی تستری (ابن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد جرجانی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی جرجانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد جرجرایی ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نجیب الدولة. رجوع به علی جرجرایی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد جشوبی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جشوبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد حریشی فاسی مالکی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حریشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد حسینی عاملی ، ملقب به تاج الدین . رجوع به علی عاملی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد خرد یمانی . فقیه قرن دهم هجری . رجوع به علی خرد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد خرقانی (یاعلی بن جعفر)، مکنی به ابوالحسن . از بزرگترین مشایخ صوفیه اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری . رجوع به ابوالحسن علی بن جعفر... و ابوالحسن خرقانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد خیالی بن ابراهیم گلشنی ، مشهور به صفوتی . رجوع به علی صفوتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد دریدی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی دریدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد راسبی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی راسبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد زنبیر، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زنبیر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد سماقه عاملی مشغری . رجوع به علی سماقة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد سهیلی اسفرایینی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی اسفرایینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد شامی خزرجی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی شامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد شبامی عاملی زیدی ، ملقب به زین الدین . رجوع به علی عاملی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد صرصری نجری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی صرصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد طائی سموقی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین . رجوع به علی سموقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد طوسی ، مکنی به ابومنصور و متخلص به اسدی . شاعر مشهور. رجوع به اسدی طوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد عادلی عاملی مشهدی غروی . رجوع به علی عادلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد عمرانی موصلی . رجوع به علی عمرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد فقیه عاملی . رجوع به علی فقیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد قرافی انصاری مصری شافعی . رجوع به علی قرافی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد کاتب ، ملقب به منتجب الدین بدیع اتابک جوینی . منشی معروف سلطان سنجر سلجوقی . رجوع به علی جوینی (ابن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمدکریدی حنفی ، ملقب به شکری . رجوع به علی کریدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد کوفی علوی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی کوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد مجتبی انطاکی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی انطاکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد مصری شامی شافعی اشعری ، مشهور به ابن صدقة. رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد معتضدبن موفقبن متوکل عباسی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به المکتفی باللّه . هفدهمین خلیفه عباسی . رجوع به علی عباسی (ابن احمد معتضد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد مغربی یشرطی شاذلی . رجوع به علی یشرطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد مقری . رجوع به علی مقری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد نجاری شعرانی شافعی . رجوع به علی شعرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد مهلبی لغوی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد میمندی ، مکنی به ابوالحسن . وزیر سلطان محمودبن سبکتکین . رجوع به علی میمندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد نسوی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی نسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن احمد هیتی . رجوع به علی هیتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اخشید، مکنی به ابوالحسن . سومین تن از سلاطین آل اخشید در مصر و شام بود که از 349تا 355 ه' . ق. سلطنت کرد. رجوع به «آل اخشید» شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اخضر، علی بن عبدالرحمان بن مهدی بن عمران اشبیلی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اخضر. رجوع به علی اشبیلی (ابن عبدالرحمان بن مهدی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ادریس بن علی قصاره حمیری . رجوع به علی قصارة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ادریس مامون بن یعقوب منصور، مکنی به ابوالحسن سعید و ملقب به المعتضد باللّه . از خلفای موحدین (بنی عبدالمومن )در مراکش . رجوع به علی مومنی (ابن ادریس ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ادمی ، علی بن محمدبن محمد، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ادمی وملقب به صدرالدین . رجوع به علی بن محمدبن محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسباطبن سالم کوفی شیعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن استجی ، علی بن عبداللّه بن علی بن محمدبن یوسف بن سلیمان بن عمر ازدی ، مشهور به ابن استجی . رجوع به علی ازدی (ابن عبداللّه بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاق، معروف به ابن سلار و ملقب به الملک العادل سیف الدین . وزیر ظافر عبیدی صاحب مصر. رجوع به ابن سلار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن ابراهیم حنظلی سمرقندی . رجوع به علی سمرقندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن ابی سهل بن نوبخت نوبختی ، سرسلسله یک شعبه از خاندان نوبختی بود. رجوع به علی نوبختی (ابن اسحاقبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن خلف زاهی بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی زاهی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن محمدبن غانیة، مشهور به ابن غانیة. وی امیر جزایر بالیار و نواحی آن در شرق اندلس بود. که در سال 579 ه' . ق. پس از درگذشت پدرش حکومت را به دست گرفت و از مشغولیت بنی عبدالمومن (موحدین ) در اندلس استفاده کرد و در سال 586 بر ساحل بجایة در الجزائر دست یافت و برخی از مخالفان موحدین به وی پیوستند و او را لقب «امیرالمسلمین » دادند. سپس در جنگی که بین او و یعقوب بن یوسف مومنی درگرفت وی شکست خورد و فرار کرد و در سال 585 در خیمه یک پیرزال عرب درگذشت . (از الاعلام زرکلی چ 2ج 5 ص 68 از المعجب ص 270 و وصفة جزیرة الاندلس ص 189).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاق ابیوردی خاورانی ، ملقب به اوحدالدین . رجوع به علی ابیوردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاق برمکی . رجوع به علی برمکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاق طوسی . وی پدر خواجه نظام الملک بود. رجوع به علی طوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسحاق مروزی ، مکنی به ابوالحسن . تابعی بود. نیز رجوع به ابوالحسن علی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسد، مکنی به ابوالمعالی . امیر بدخشان و معاصر ناصرخسرو بود. ابیات ذیل از اوست :
فخر دانا به دانش و ادب است
فخر نادان به جامه و سلب است
ادب و دانش از ادیب اکنون
خوار، ورچند مزد باادب است
ناکسان پیشگاه و کامروا
فاضلان دورمانده ، وین عجب است
سبب این همه نداند کس
جز همان کو مسبب سبب است
علی بن اسد چنین گوید
کاین جهان سربسر غم و تعب است .

(از یادداشت مرحوم دهخدا).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسرافیل قنالی زاده (مولی ...). رجوع به علی قنالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جباره کندی محلی سخاوی مالکی ، ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جبارة (554 - 632 ه' . ق.). وی ادیب و نحوی و شاعر بود. و در قاهره درگذشت . او راست : نظم الدر فی نقدالشعر. و نیز او را دیوان شعری است . (از معجم المولفین ج 7 ص 34 از کشف الظنون ص 1961 و هدیة العارفین ج 1 ص 707 و الوافی صفدی ج 12 ص 6 وبغیة الوعاة سیوطی ص 329 و ایضاح المکنون ج 1 ص 507).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی ، مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن اسحاقبن سالم بن اسماعیل بن عبداللّه بن موسی بن بلال بن عامربن ابی موسی عبداللّه بن قیس اشعری یمانی بصری ، مکنی به ابوالحسن . پیشوای اشعریان . رجوع به ابوالحسن اشعری و علی اشعری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن خلیل خراسانی (علی اکبر نواب ...). رجوع به علی اکبر خراسانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن شریف حسنی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به اعرج . از پادشاهان دولت سجلماسة در مغرب . رجوع به علی سجلماسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به میثمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن علی بن حسن بن عطیه ابیاری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به شمس الدین . رجوع به علی ابیاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن قاسم بن محمد حسنی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حسنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن موسی بن علی بن حسن بن محمد دمشقی شافعی ، مشهور به ابن عمادالدین و ابن وس ّ، و ملقب به علاءالدین . متولد در سال 917ه' . ق. وی در 971 ه' . ق. در دمشق درگذشت . او را حواشیی بر شرح ابن مصنف بر الفیة میباشد. (از معجم المولفین ج 7 ص 37 از شذرات الذهب ابن عماد ج 8 ص 363).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن یوسف قونوی تبریزی شافعی ، ملقب به علاالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قونوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر، مشهور به ابن سیدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن سیدة و علی بن سیدة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بغدادی ، ملقب به علم الدین و مشهور به رکاب سالار. رجوع به علم الدین جوهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اصیل بن مسعودبن محمودبن محمد حنفی برمائی ، مکنی به ابومحمد. رجوع به علی برمائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اضحی ، علی بن عمربن محمدبن مشرف بن احمد همدانی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اضحی . رجوع به علی همدانی (ابن عمربن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اعلم ، علی بن حسن علوی بغدادی ، مشهور به ابن اعلم و مکنی به ابوالقاسم . ریاضی دان و منجم مشهور قرن چهارم هجری . رجوع به ابن اعلم و علوی (علی بن حسن ...) و علی بن حسن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اعمی ، علی بن محمدبن مبارک ، ملقب به کمال الدین و مشهور به ابن اعمی . شاعر مصری . رجوع به علی بن محمدبن مبارک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن افراسیاب جلابی (کیا...). رجوع به علی جلابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن افلج بن محمد عبسی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به عبسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اقبرس ، علی بن محمدبن اقبرس قاهری شافعی ، مشهور به ابن اقبرس و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی قاهری (ابن محمدبن اقبرس ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن التمش ، ملقب به جلال الدین . وی حاکم قنوج بود و در ماه شعبان سال 645 ه' . ق. هنگامی که برادرش سلطان ناصرالدین محمودبن شمس الدین التمش به فتح ولایت میان دوآب مبادرت کرد همراه وی بود و پس از پایان جنگ و جدال ، ناصرالدین محمود ایالت کهتل را به برادر خود جلال الدین علی تفویض کرد، ولی جلال الدین علی بر اثر برخی توهمات از راه کوهستان بجانب لاهور فرار کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 624).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن الیاس (امیر...). در سال 322 ه' .ق. که معزالدوله به اشاره برادر بزرگتر خود عمادالدوله به قصد تسخیر کرمان روان شد، این علی بن الیاس (در روضةالصفا نام او محمد ذکر شده است ) حاکم کرمان بود و در آنجا متحصن شد و روزها لباس رزم میپوشید و به جنگ معزالدوله میرفت اما شبها وسایل پذیرائی و خوراک برای معزالدوله می فرستاد. و چون معزالدوله علت این تناقض را از وی پرسید، جواب گفت که روزها مطابق وظیفه خود با تو که دشمن ولایت من هستی میجنگم ولی شبها وظیفه دیگر خود را نسبت به تو که در ولایت ما مهمان هستی انجام میدهم . معزالدوله ازین جواب منفعل گشت و موقتاً از تسخیر کرمان صرف نظر کرد، تا اینکه پس ازعلی پسرش الیسع به حکومت رسید و معزالدوله توانست کرمان را تصرف کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن الیاس آغاجی بخاری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی آغاجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اماجور، علی بن ابی قاسم عبداللّه بن اماجور منجم ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی القاسم ...) و به ابن اماجور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن امراللّه حنائی . رجوع به علی حناوی زاده (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ام ولد، علی بن عبدالعزیز،بن حسام بن حامد رومی ، مشهور به ابن ام ولد و ولدزاده رومی . رجوع به علی رومی (ابن عبدالعزیزبن حسام بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن امیر ارغونشاه جونی قربانی (علی بیک ...). پدر او امیر ارغونشاه جونی قربانی حاکم نیشابور بود، و خود علی بیک بر حدود مرو و ماخان مستوفی بود و بعداً حاکم ابیورد و حدود آن شد. در سال 784 ه' . ق.به امیر تیمور گورکانی خبر رسید که این علی بیک جونی قربانی با امیر ولی متحد شده قصد سبزوار را دارند، لذا امیر تیمور با سپاهی به قصد او رفت و در حوالی قلعه کلات ، علی بیک شکست خورده تسلیم شد و مورد عفو امیر تیمور قرار گرفت . اما بار دیگر پس از بازگشت به قلعه خود آغاز مخالفت کرد و امیر تیمور عده ای را مامور محاصره آن قلعه ساخت و خود بجانب مازندران رفت .و پس از مدتی علی بیک دوباره تسلیم شد و مورد عفو امیر تیمور قرار گرفت . ولی چون بار دیگر با برخی از امیران آغاز شورش کرد به دستور امیر تیمور او و ملک غیاث الدین پیرعلی و برادرش ملک محمد و جمعی دیگر به یاسا رسیدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 431 - 434).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن امیر علی قوشچی (امیر شیخ ...). وی از امرای سلطان ابوسعید بود. و ابوسعید در سال 730 ه' . ق. وی را بهمراهی خواجه علاءالدین محمد، به خراستان فرستاد و حکومت خراسان را به دست امیر شیخ علی سپرد تا خرابی هائی را که بعد از قتل امیر چوپان در آن سرزمین بروز کرده بود ترمیم نماید. پس از مدتی امیر علی جعفر که برای مخالفت با محمدخان در اوجان ، به خراسان رفته بود با جمعی از امرا و از جمله این امیر شیخ علی ملاقات کرده و آنان را با خود همراه ساخت . و این عده در شعبان سال 737 ه' . ق. سلطانیه را تصرف کردند. ولی امیر شیخ علی بعداً به دست طغاتیمورخان به قتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 226). (از تاریخ مفصل ایران ، مغول تالیف عباس اقبال ص 343 و 344).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن امیر محمد برندق برلاس (میرزا علی بیک ...). از شاهزادگان تیموری . رجوع به علی بیک بن امیر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن امیر موید ارلات . وی در هنگام لشکرکشی دوم امیر تیمور گورکانی به خراسان ، همراه او بود. و امیر تیمور درین جنگ قلعه قهقهه را که در برابر دروازه کلات بود تعمیر کردو حاجی خواجه را کوتوال آن حصار ساخت و امیرزاده علی بن امیر موید ارلات را با شیخ علی بهادر در آن قلعه گذاشت تا راه ها را مضبوط کنند و نگذارند کسی به کلات آمد و رفت کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 433).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن امین جزائری . رجوع به علی جزائری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن امیةبن خلف . از کفار قریش بود که در غزوه بدر، عبدالرحمان بن عوف وی و پدرش امیة را اسیر ساخت و بلال حبشی که در مکه از آنها متضرر شده بود انصار را تشویق به قتل آنان کرد و بالاخره هر دو با شمشیر حبیب بن یصاف انصاری و حباب بن منذر کشته شدند. (از حبیب السیرچ خیام ج 1 ص 340) (از امتاع الاسماع مقریزی ج 1 ص 90).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن انجب بن عثمان بن عبداللّه بن عبدالرحیم بغدادی خازن شافعی ، مشهور به ابن ساعی و مکنی به ابوطالب و ملقب به تاج الدین (593 - 674 ه' . ق.). او را علاوه برکتبی که در «ابن ساعی » نقل شده است کتابهای زیر میباشد: 1- الاحادیث الثمانیة العالیة. 2- اخبارالادباء. 3- اخبارالخلفاء. 4- الایناس بمناقب عباس . 5- الحث علی طلب الوالد. 6- ذیل بر کامل التواریخ ابن اثیر، درپنج مجلد. 7- ذیل بر مختصر طبقات الشافعیه ابراهیم بن علی شیرازی ، در هفت مجلد. 8- سیرة المستنصر. 9- شرح بر مقامات حریری ، در بیست وپنج مجلد. 10- غررالمحاضرة و دررالمکاثرة، در تاریخ . 11- غزل الطرف ، در دو جلد. 12- مشیخة علی بن انجب . 13- المعلم الاتابکی . 14-مفاتیح الجنان و مصابیح الجنان . 15- مناقب الخلفاء الاربعة، در سه جلد. 16- نزهة الابصار. 17- نساء الخلفاء من الاحرار و الاماء. رجوع به ابن ساعی و به کتب زیر شود: معجم المولفین ج 7 ص 41 کشف الظنون ص 14 و 25 وسایر صفحات هدیة العارفین ج 1 ص 712 و ایضاح المکنون ج 1 ص 42 و اعیان الشیعة ج 41 ص 98 و تاریخ علماء بغداد ابن رافع سلامی ص 137 و البدایه ابن کثیر ج 13 ص 270 و الحوادث الجامعه ابن فوطی ص 386 و شذرات الذهب ج 5 ص 343 و تذکرة الحفاظ ج 4 ص 250 و التعریف بالمورخین عزاوی ج 1 ص 92 و المخطوطات التاریخیة ص 52 و حمیدیة کتبخانه ص 63 و التذکره طاهر جزائری شماره 127 و فهرس المولفین بالظاهریة و طبقات الشافعیه اسنوی ص 123 والوافی صفدی ج 12 ص 12 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 117.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن انجب ابی المکارم المفضل بن ابی الحسن علی بن ابی الغیث مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفربن ابراهیم بن حسن لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مقدسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اندلسی ، علی بن حمدون بن سماک بن مسعودبن منصور جذامی ، مشهور به ابن اندلسی . رجوع به علی جذامی (ابن حمدون بن سماک بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اوچ قرابهادر (شیخ ...). وی از امیرزادگان بود، و در ذی حجه سال 808 ه' . ق. امیر سیدخواجه ، با او و برادرانش و تیمور ملک دولدای هم پیمان شده میخواستند علیه میرزا شاهرخ قیام کنند، ولی میرزا شاهرخ بموقع ازین نقشه آگاه شده آنها را تنبیه کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 559).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اویس ایلکانی (شاهزاده شیخ ...). رجوع به علی بن سلطان اویس ایلکانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن اَیدُغدی . فقیه حنبلی ، اهل دمشق و ترکی الاصل . او را فرهنگی است در شرح حال شیوخ خود. (از معجم المولفین ج 7 ص 42 از الاعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ایدمربن علی جلدکی ، ملقب به عزیزالدین . رجوع به علی جلدکی (ابن محمدبن ایدمر...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ایرنجین (امیر شیخ ...). پدر او امیر ایرنجین ، پدر یکی از زنان سلطان ابوسعید بهادرخان بود، و چون با ابوسعید از در مخالفت درآمد، درجنگی که در جمادی الاولای سال 719 ه' . ق. در حدود آذربایجان در ساحل سفیدرود بین آن دو روی داد، فرزند امیر ایرنجین یعنی امیر شیخ علی ، توسط سپاهیان سلطان ابوسعید کشته شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 206) (ازتاریخ مفصل ایران ، مغول تالیف عباس اقبال ص 333).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ایل ارسلان قریب ، معروف به حاجب بزرگ. از بزرگان امرای سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ایوب قدسی شافعی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی قدسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بابویه ، علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بابویه . رجوع به ابن بابویه و علی بن حسین بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن باجی ،مکنی به ابوالحسن . تابعی است و ابن ابی عروبة از او نقل کند. و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن باجی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن باکو، علی بن محمدبن عبداللّه ، مکنی به ابوعبداللّه و مشهور به ابن باکو. از عرفای نیمه اول قرن پنجم هجری . رجوع به علی بن محمدبن عبداللّه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بایدوخان . وی یکی از سه پسر بایدوخان است که هیچ یک از ایشان به سلطنت نرسید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 145).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بتنونی ، علی بن عمربن علی بن حسام الدین ابوصیری حنفی شاذلی ، مشهور به ابن بتنونی . رجوع به علی بتنونی (ابن عمربن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بحربن بَرّی . محدث است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بُحَیر تابعی است . (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بُخار. محدث است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بخاری ، علی بن احمدبن عبدالواحد مقدسی حنبلی ، مشهور به ابن بخاری و ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن .رجوع به علی بخاری (ابن احمدبن عبدالواحد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بدربن خورشیدبن ابی بکر (امیر...). رجوع به علی لر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بدربن شجاع الدین خورشیدبن ابی بکر (امیر...). رجوع به علی لر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بذیمة. محدث است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بُرَید ابودعامه قیسی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قیسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بری ، نام او علی بن محمدبن علی بن محمدبن حسین رباطی مغربی مالکی ، مشهور به ابن بری و مکنی به ابوالحسن است . رجوع به ابن بری و علی بن محمدبن علی بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بری سودانی . رجوع به علی سودانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بسام ، نام او علی بن محمدبن نصربن منصوربن بسام عبرتائی بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بسام است . رجوع به ابن بسام و علی بن محمدبن نصربن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بسام شنترینی اندلسی ، مکنی به ابوالحسن (477 - 542 ه' . ق.). ادیب و شاعر و مورخ رجوع به ابن بسام و به کتب ذیل شود. معجم المولفین ج 7 ص 43 و کشف الظنون ص 825 و معجم الادباء ج 12 ص 275 و تاریخ الفکر الاندلسی ص 288 و المخطوطات التاریخیة و ص 56 و هدیة العارفین ج 1 ص 702 و ایضاح المکنون ج 1 ص 541 و الوافی صفدی ج 12 ص 13 و فهرس المولفین بالظاهریة.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بطال ، علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی ، مشهور به ابن لجام و ابن بطال ، و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قرطبی (ابن خلف بن عبدالملک ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بقال ، علی بن یوسف ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بقال . رجوع به علی بن یوسف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بکار، مکنی به ابوالحسن . وی از مشایخ است و با ابراهیم بن ادهم صحبت داشته است . و از او برخی کرامات نقل کنند. (از نفحات الانس جامی چ توحیدی پور ص 119).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بکربن وائل . وی جدی است جاهلی و از عدنانیة. او را فرزندی بنام «صعب » بود که نسل وی از اوست . نام او در نهایةالارب قلقشندی بصورت «علی بن صعب بن بکر» آمده است . (از جمهرةالانساب ص 291 و سبائک الذهب ص 5 و نهایةالارب قلقشندی ص 300).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بکمش بن مزان بن عبداللّه ترکی ، ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ترکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
بلبان بن عبداللّه فارسی مصری حنفی ، ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بلبل الوزیر. وی به بغداد بود و خواهرزاده ای داشت که دچار سکته شده بودو توسط صاعدبن بشر معالجه گردید که شرح آن واقعه درعیون الانباء آمده است . (از عیون الانباء ج 1 ص 222).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بلیق حاجب . وی در اوایل خلافت القاهر باللّه عباسی منصب حجابت او را عهده دار بود، ولی پس از مدتی چون برخی از بزرگان که علی و پدرش بلیقبن مقلة نیز جزء آنان بودند، شروع به مخالفت با القاهر باللّه کردند. القاهر نیز آنان را به قتل رساند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 296).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بندار رازی حنفی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی رازی (ابن بندار...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بندار مودب . مافروخی در «محاسن اصفهان » نام او را جزء دانشمندان متقدم عصر خود (قرن پنجم هجری ) آورده است ، و ظاهراً وی همان علی بن بندار رازی حنفی است . رجوع به علی رازی (ابن بندار...) شود. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 32) (از ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 124).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بواب ، علی بن هلال بغدادی ، مشهور به ابن بواب و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن بواب و علی بن هلال ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بویه بن فناخسرو دیلمی ، ملقب به عمادالدوله ومکنی به ابوالحسن . رجوع به عمادالدوله دیلمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بهاءالدین سام بن شمس الدین محمدبن فخرالدین مسعود، ملقب به ملک جلال الدین . وی از ملوک بامیان است که پس از فوت پدرش بهاالدین سام ، مدت هفت سال در بامیان حکومت کرد و در آن سال سلطان محمد خوارزمشاه که در ماوراءالنهر بود، به بامیان حمله کرد و ملک جلال الدین علی را کشت و قلمرو او را تسخیر کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 609).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بهاءالدین محمد جوینی ، نواده خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان . رجوع به علی جوینی (ابن بهاءالدین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بهرام بن اسکندر روزافزون ، صاحب مازندران . رجوع به علی روزافزون شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بُهَیش . محدث است . (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن بیان فارسی ، مشهور به عیان . رجوع به علی عیان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن پیرک پادشاه طغاتیموری (سلطان ...). آخرین پادشاه سلسله طغاتیموری . رجوع به علی طغاتیموری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن تاج الدین سنجاری مکی حنفی . رجوع به علی سنجاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ترکمانی ، علی بن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی ، ملقب به علاءالدین و مشهور به ابن الترکمانی . رجوع به علی ترکمانی (ابن عثمان بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن تکین (امیر...). نام شاعری است ، و محمدبن عمر رادویانی در ترجمان البلاغه قطعاتی از وی نقل کرده است که از آن جمله قطعه ذیل در لغز فرزند می باشد:
پذیره م آمد آن دلربای بر در کاخ
سیاه خفتان پوشیده و کلاه بشاخ
به من به شرم نگه کرد و راه را برتافت
غزال هرگز بر یوز کی بود گستاخ
بگفتم او را ای بت متاب روی و مرو
که من به روی تو بینم همی جهان فراخ
وگر خوهی که بدانی مرا بچه از جای
برو بتازی بگریخت گیر با چخماخ .

(از ترجمان البلاغه رادیاونی ص 101).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ثابت بن سعیدبن علی بن محمدبن علی بن سعید تلمسانی قرشی اموی . رجوع به علی تلمسانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ثابت شاعر. وی از روسای متکلمین زنادقه (مانویه ) بود که خود را مسلمان می نموده است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ثردة، علی بن ابراهیم بن علی بن معتوق واسطی ، مشهور به ابن ثردة. رجوع به علی واسطی (ابن ابراهیم بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ثروان بن حسن کندی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ثمال خفاجی ، امیر بنی خفاجة. رجوع به علی خفاجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن تُمامة علی بن نوح بن محمدبن احمدبن ثمامة. رجوع به علی بن نوح بن محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جابربن عامر مالکی وفائی . رجوع به علی وفائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جاراللّه بن محمدبن ابی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی مخزومی حنفی ، مشهور به ابن ظهیرة. رجوع به علی مخزومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جاسم بن محمد اسدی حلی . رجوع به علی اسدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جباب ، علی بن محمدبن سلیمان بن علی بن سلیمان بن حسن انصاری غرناطی ، مشهور به ابن جباب و مکنی به ابوالحسن .رجوع به علی انصاری (ابن محمدبن سلیمان بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جبارة، علی بن اسماعیل بن ابراهیم بن جباره کندی محلی سخاوی مالکی ، ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جبارة. رجوع به علی بن اسماعیل بن ابراهیم بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جباره هذلی بسکری ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی بسکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جبلةبن مسلم بن عبدالرحمان ابناوی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به عکوک . رجوع به علی عکوک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جبله کوفی ، مکنی به ابوالحسن ... تابعی است . و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جدا، علی بن حسین بن احمدبن ابراهیم عکبری ، مشهور به ابن جدا و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عکبری (ابن حسین بن احمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جدعان ، علی بن زیدبن ابی ملیکة زهیربن عبداللّه بن جدعان ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جدعان . رجوع به علی بن زیدبن ابی ملیکة... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جدید، علی بن محمدبن احمدبن جدیدبن علی بن محمدبن جدید حضرمی تریمی شافعی ، مشهور به ابن جدید. رجوع به علی حضرمی (ابن محمدبن احمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جراح ، علی بن عیسی بن داوودبن جراح بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جراح . رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی ...) و ابن جراح و علی بن عیسی بن داوودبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جروی ، علی بن عبدالعزیزبن وزیر جَرَوی ، مشهور به ابن جروی . رجوع به علی بن عبدالعزیزبن وزیر جروی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جزار مصری حنفی ، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جزلة، علی بن عیسی بن جزله بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جزلة. رجوع به ابن جزلة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعدبن عبید هاشمی جوهری بغدادی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جوهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعد جوهری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جوهری (ابن جعد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفر، مکنی به ابوالقاسم . وی وزیر ابوکالنجار مرزبان بود. اصل او از آذربایجان و مردی دبیر و زیرک و کاردان بود. وی از زمان یوسف بن ابی الساج عهده دار دریافت خراج و مالیات آذربایجان و اران و ارمنستان بود. و اخیراً سمت وزیری دیسم را داشت . در سال 330ه' . ق. روابط میان دیسم و علی بن جعفر تیره شد و و وی به تارم گریخته به ابوکالنجار مرزبان پیوست و چون هر دو کیش باطنی داشتند بزودی با هم دوست و مهربان شدند و مرزبان وی را به وزیری برگزید. مرزبان به تحریک علی بن جعفر به تبریز حمله کرده دیسم را از آنجا براند. و در آذربایجان نیز وزارت مرزبان با ابن علی بن جعفر بود. اما بواسطه سعایت برخی از مخالفین وی نزد مرزبان ، او به جان خویش بیمناک گشته دوباره به دیسم که در ارمنستان بود پیوست و در جنگی که دوباره بین مرزبان و دیسم روی داد و به شکست دیسم خاتمه یافت . علی مورد عفو قرار گرفته دیگر بار امر وزارت را یافت . (از شهریاران گمنام تالیف احمد کسروی ص 59 و 62).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفر، مشهور به سیدبن طاووس و مکنی به ابوالقاسم یا ابوالحسن یا ابوموسی . رجوع به ابن طاووس و علی بن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن طاووس ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن حسن بن عبیداللّه بن علی بن حسین بن حسن بن علی بن احمد حقینی . رجوع به علی حقینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن حسین قدامه موسوی ، مکنی به ابوالقاسم . ممدوح ادیب صابر ترمذی . رجوع به علی موسوی (ابن حسین قدامه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن خضر مالکی جناجی نجفی . رجوع به علی مالکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن سعید سعیدی رازی حذاء، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حذاء شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن عبداللّه بن حسین بن احمدبن محمدبن سعدی صقلی ، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم . رجوع به ابن قطاع و علی بن جعفربن علی سعدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن علی سعدی صقلی ، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم . در کتاب وافی ، نام او بصورت علی بن جعفربن عبداللّه بن حسین بن احمدبن محمد آمده است . رجوع به ابن قطاع و نیز به کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 52 و کشف الظنون ج 4 ص 133 و 1023 و سایر صفحات و روضات الجنات خوانساری ص 484 و معجم الادباء ج 12 ص 279 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 427 و هدیةالعارفین ج 1 ص 695 و ایضاح المکنون ج 2 ص 324 و المکتبة الصقلیة ص 646 و البدایه ابن کثیر ج 12 ص 188 و شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 45 والمختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 2 ص 247 و مرآة الجنان یافعی ج 3 ص 212 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 209 و بغیةالوعاة سیوطی ص 331 و مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 177 و حسن المحاضره سیوطی ج 1 ص 307 و فهرس المخطوطات المصوره سید ج 1 ص 400 و سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 102 و وافی الصفدی ج 12 ص 18 و فهرس المولفین بالظاهریة.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن فلاح کتامی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن فلاح . از وزرای دولت فاطمی مصر. رجوع به علی کتامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب مدنی . رجوع به علی مدنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفربن محمدبن علی الصادق علیهم السلام . یکی از شش فرزند ذکور امام جعفرالصادق (ع ) است . (از معجم التواریخ و القصص ص 456) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 75). وی برادر اسماعیل رئیس فرقه اسماعیله است و به شام و بلاد مغرب هجرت کرد.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفر (یا علی بن احمد) خرقانی ، مکنی به ابوالحسن . از بزرگترین مشایخ صوفیه اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری . رجوع به ابوالحسن علی بن جعفر و ابوالحسن خرقانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفر سعدی ، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم . رجوع به ابن قطاع (ابوالقاسم علی بن ...) و علی بن عبدالرحمان سعدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جعفر کاتب ، مکنی به ابوالحسن فارسی . وی ساکن نیشابور، و در ادب و علم توانا بود. و حاکم در کتاب نیشابور از وی نقل می کند. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 106).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جمال الدین بن محمدابراهیم بن شمس الدین بن مجدالمعالی قوام الدین مرعشی مدارسی . رجوع به علی مرعشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جمال ، علی بن ابی بکربن علی بن ابی بکر عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی مصری شافعی ، مشهور به ابن جمال . رجوع به علی مکی (ابن ابی بکربن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جمشید نوری مازندرانی اصفهانی شیعی . رجوع به علی نوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جمیل . وی از بنی حبیب بن عبیدة است . و «هجری » گوید که وی در روز فتح در مقدمه پیغمبر (ص ) بوده است . (از الاصابه ج 4 قسم اول ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جَنَد. محدث است . (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جُندُب (متوفی در سال 268 ه' . ق.). او راست : کتاب النوادر.(از معجم المولفین از الفهرست طوسی ص 94 و منتهی المقال ابوعلی ص 209 و تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 274).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جولوغ سیستانی ، مکنی به ابوالحسن و متخلص به فرخی . شاعر مشهور. رجوع به فرخی سیستانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جهضم ، علی بن عبداللّه بن حسن بن جهضم همدانی مکی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم . رجوع به علی همدانی (ابن عبداللّه بن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم (188 تا 249 ه' . ق.). شاعر دربار المتوکل عباسی . رجوع به ابن جهم و نیز به کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 54 وکشف الظنون ص 803 و تاریخ بغداد ج 11 ص 367 و طبقات الشعراء ابن معتز ص 151 و الموشح مرزبانی ص 344 و الاغانی ج 10 و ص 20 و کامل التواریخ ابن اثیر ج 7 ص 249 و طبقات الحنابلة ص 164 و دیوان ابن جهم تالیف خلیل مردم .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن جهیر، علی بن محمدبن محمدبن جهیر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زعیم الدین (یا زعیم الروسا) و مشهور به ابن جهیر. وزیر المستظهر عباسی . رجوع به علی بن محمدبن محمدبن جهیر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن چلبی شبینی . از علمای اواخر قرن 13 هجری . رجوع به علی شبینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حاتم بن احمد یامی (علی الوحید...). آخرین تن از بنی حمدان یمن . رجوع به علی حمدانی (ابن حاتم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حاتم قزوینی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قزوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حاجب النعمان ، علی بن عبدالعزیزبن ابراهیم ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حاجب النعمان . رجوع به ابن حاجب النعمان (ابوالحسن علی بن ...) و علی بن عبدالعزیزبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حازم لحیانی . رجوع به علی لحیانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حاکم بامر اللّه ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الظاهر لدین اللّه . وی هفتمین خلیفه فاطمی مصر است که پس از قتل پدر به سلطنت رسید و در ابتدای کار امیرالجیوش را صاحب منصب ساخت و چون تمکنی پیدا کرد وی را با عمّه خود به قتل رساند. در سال 415 ه'. ق. در عهد این خلیفه در مصر قحط و غلائی عظیم اتفاق افتاد و مدت دو سال ادامه داشت . و در سال 420 او را فرزندی پیدا شد که «سعد» نام نهادش و لقب «المستنصر باللّه » به او داد. در سال 421 قیصر روم با ششصدهزار سپاهی بسوی شام متوجه گشت ولی در حدود حلب تارومار ومنهزم گشتند. و در نیمه شوال سال 427 الظاهر لدین اللّه در سن سی سالگی بر اثر مرض استسقا درگذشت . مدت خلافتش شانزده سال بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 455).و نیز رجوع به ظاهر (ابن ابی منصور الحاکم )... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حامد کحال . وی از کحالین مشهوردر دمشق بود. و فرزندش مهذب الدین عبدالرحیم نیز شهرت بسزائی درین علم داشت . (از عیون الانباء ج 2 ص 239).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حَبَشون . محدث است . (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حَبْشی بن قونی ، مکنی به ابوالقاسم . تلعکبری از وی روایت کرده ودر سال 332 ه' . ق. وی را دیده است . او راست : کتاب الهدایا. (از معجم المولفین از الفهرست طوسی ص 98).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حبیب اللّه بن محمدبن نوراللّه بن ابی اللطف شافعی قدسی . رجوع به علی قدسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حجازی بن محمد بیومی حسنی ادریسی شاذلی شافعی خلوتی دمرداشی احمدی . رجوع به علی بیومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حجربن ایاس سعدی مروزی . رجوع به علی سعدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حجر، علی بن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی ، مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حجة، علی بن عبداللّه بن حجّة حموی حنفی ، ملقب به تقی الدین و مکنی به ابوبکر و مشهور به ابن حجة. رجوع به ابن حجة (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکربن علی ...) و علی بن عبداللّه بن حجة... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حجةاللّه بن علی بن عبداللّه بن حسین بن محمدبن عبدالملک طباطبائی شولستانی نجفی ، ملقب به شرف الدین . رجوع به علی طباطبائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حداد، علی بن عمربن محمدبن فارس انباری ، مشهور به ابن حداد و ملقب به قوام الدین و مکنی به ابوالفرج . رجوع به علی انباری (ابن عمربن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حَرازة. عباس دوری از وی روایت دارد. (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حرانی ، علی بن حسین بن علی بن علان بن عبدالرحمان ، مشهور به ابن حرانی و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حرانی (ابن حسین بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حربن یزید ریاحی . وی فرزند حربن یزید است که در واقعه کربلا پس از پدرش همراه با برادر خود مصعب و غلام پدرش غره ، با دشمنان امام حسین (ع ) جنگیدند و به درجه شهادت رسیدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 52).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حرب بن محمدبن علی طائی موصلی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حزم ، علی بن احمدبن سعیدبن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به ابن حزم . رجوع به ابن حزم و علی بن احمدبن سعیدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حزمون اندلسی . رجوع به علی اندلسی (ابن حزمون ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسام الدوله .از سلاطین آل باوند. رجوع به علاءالدوله باوندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسام الدین بن عبدالملک جونفوری هندی ، مشهور به متقی و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی متقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی ، مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین . رجوع به آرزو و به علی شاه بن حسام الدین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن . وی کاتب محمدبن محمود سبکتکین بود، و او ذواللسانین بوده است و در هر دو زبان عربی و فارسی شعر می گفت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و نیز رجوع به لباب الالباب عوفی چ لیدن ج 1 ص 26 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن طرخان . از استادان موسیقی و غناء. رجوع به ابن طرخان (ابوالحسن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن ، مشهور به ابن ماشطة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن ماشطة، و کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 68 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 135 و معجم الادباء ج 13 ص 14 و هدیة العارفین ج 1 ص 680 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 213.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن ، ملقب به ابوالفرج . موسیقی دان متوفی در سال 721 ه' . ق.). او را کتابی است در موسیقی . (از معجم المولفین از تاریخ الموسیقی العربیه جول رووانیت ص 23).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن ابراهیم انکوری مصری ، مشهور به درویش . رجوع به علی یمنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن ابی بکربن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی ، مشهور به ابن وهاس و ملقب به موفقالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی درویش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن ابی فرج احمد، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به رئیس الروساء ابن مسلمة. از وزرای عادل و دانشمند بود. وی در سال 397 ه' . ق. متولد شد و در سال 437 به سمت وزارت القائم بامر اللّه خلیفه عباسی منصوب گشت و خلیفه لقب جمال الدین ، شرف الوزراء، رئیس الروساء به وی داد. او وزیری صاحب رای و خرد بود، و برخی از مورخین را عقیده بر این است که وی با پیش گرفتن سیاست نزدیکی به ترکان ، توانست نقشه فاطمی ها را برای برانداختن خلافت عباسی خنثی کند. وی همچنان در منصب وزارت باقی بود تا سال 450 که در این سال به دست ارسلان بن عبداللّه بساسیری دستگیر شد و به قتل رسید و جسد او را مثله مثله کردند. عمر او پنجاه ودو سال و پنج ماه و وزارتش دوازده سال و یک ماه بود. (از الاعلام زرکلی از البدایة و النهایة ج 12 ص 80 و تاریخ بغداد ج 11 ص 391 و سیرالنبلاء ج 15 و دائرة المعارف الاسلامیة ج 1 ص 278 و کامل التواریخ ج 9 ص 182 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 6 و ابن خلدون ج 3 ص 457).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن احمدبن حسین بن علی بن یحیی بن محمد شبیبی ذماری . رجوع به علی شبیبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن احمد واسطی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی واسطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن اذین . نام محدثی است . (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن محمدبن صالح بن حسان بن حصن عبدری ، مشهور به ابن مقلة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عبدری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن ایوب . وی زعیم قوم رامانیان بود و ذکر او در فارسنامه ابن بلخی چنین آمده است : «رامانیان ،این قوم قبیله فضلویه بودند و زعیم ایشان پدر فضلویه بود نام او علی بن الحسن بن ایوب ، و همگان شبانی کردندی ...». (از فارسنامه ابن البلخی چ کمبریج ص 166).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن بَل ّ بغدادی . محدث است . (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن بویه دیلمی ،ملقب به فخرالدوله . رجوع به فخرالدوله دیلمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن حبیب صقلی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی صقلی (ابن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن حسول ، مکنی به ابوالقاسم . رقعه ای ازوی که به صاحب بن عباد نوشته ، در معجم الادباء نقل شده است . رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن حسین بن محمد موصلی مصری شافعی خلعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی خلعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن خاطر جزیری مالکی . رجوع به علی جزیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن صالح نجار طائفی . رجوع به علی نجار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن صدقه مصری یمانی حنفی ، مشهور به امام بیرم پاشا. رجوع به علی بیرم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن طوبی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی طوبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن عبدالرحمان مقری ، محمدبن جعفر تمیمی ، مشهور به ابن النجار. صاحب «تاریخ کوفه » از وی یاد کند و گوید که در حلقه درس او بیش از هزار تن حاضر می شدند که برای آنها قرآن تدریس می کرد و بسیاری از قاریان بزرگ شاگرد وی بودند. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 113).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن ، نام او علی بن عبداللّه بن محمدبن حسن جذامی مالقی نباهی ، مشهور به ابن حسن و مکنی به ابوالحسن است . رجوع به علی مالقی (ابن عبداللّه بن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن عبداللّه عطاس حضرمی باعلوی . رجوع به علی عطاس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن عجلان بن رمیثه حسنی حجازی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی حجازی (ابن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علان بن عبدالرحمان ، مکنی به ابوالحسن . محدث و حافظو مورخ . وی در سال 352 ه' . ق. از دمشق به حلب سفر کرد. و در «اعلام زرکلی » سال وفات او 355 ذکر شده است . او راست : تاریخ الجزیرة. (از معجم المولفین از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 9 و الوافی صفدی ج 12 ص 34).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن ابی حسین حسنی کلبی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی کلبی (ابن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن ابی طالب باخرزی سخنی شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن باخرزی و ابوالحسن علی بن حسن ... و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 65 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 454 و معجم الادباء ج 13 ص 33 و طبقات الشافعیه سبکی ج 3 ص 298 و النجوم الزاهره ابن تغری بردی ج 5 ص 99 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 327 و البدایه ابن کثیر ج 12 ص 112 و مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 213 و مرآةالجنان یافعی ج 3 ص 95 و کشف الظنون ص 761 و سایر صفحات و المخطوطات العربیه کورکیس عواد ص 56 و مخطوطات الموصل جلی ص 53 و مکتبةالمجلس النیابی ص 22 و فهرس المخطوطات المصورة سید ج 2 ص 62 و هدیة العارفین ج 1 ص 629 و سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 229 و الوافی صفدی ج 12 ص 26 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 207 و طبقات الشافعیه اسنوی ص 41 و فهرس المولفین بالظاهریة و مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن اسحاق،مکنی به ابوالمظفر و ملقب به فخرالملک . وی بزرگترین فرزند نظام الملک بود. در سال 434 ه' . ق. متولد شد و در سال 488 وزارت برکیارق را به عهده گرفت . سپس به نیشابور رفت و وزارت سنجر را عهده دار شد و در سال 500 در آنجا به دست یکی از فدائیان اسماعیلیه به قتل رسید. (از اعلام زرکلی از کامل ابن اثیر ج 10 ص 488 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 155 و تاریخ دولة آل سلجوق ص 79).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد آل حاجی بلادی . رجوع به علی حاجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن صدقه ، مکنی به ابوالحسن وملقب به شرف الدوله . پدر او وزیر المسترشد بود و نخستین کس از بنی صدقه بود که به وزارت رسید و لقب جلال الدوله داشت . این علی بن حسن همیشه نایب پدر خود در وزارت بود و هیچگاه بالاستقلال وزیر نشد. او را خطی خوش بود و در اواخر عمر رباطی بر ساحل دجله بنام «رباطالدرجة» ساخت و با عده ای از فقرا در آنجا عزلت گزید. تولد او در محرم سال 499 ه' . ق. و وفاتش در هفتم صفر سال 554 بوده است . (از معجم الادباء چ مصر ج 13 ص 49).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن فضال بن عمربن ایمن کوفی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن فضل ، مشهور به صردر و مکنی به ابومنصور. رجوع به صردر و مآخذ ذیل شود:معجم المولفین ج 7 ص 66 و وفیات الاعیان ج 1 ص 453 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 322 و کشف الظنون ص 773 فهرست المخطوطات المصورة ج 1 ص 461 و فهرست الخدیویة ج 4 ص 248.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن لطف اللّه حسینی قنوجی بخاری ، مشهور به صدیق حسن . رجوع به علی قنوجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن محمد حر عاملی . رجوع به علی حر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی بن میمون ربعی دمشقی ، مشهور به ابن ابی زروان . رجوع به علی ربعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی اسنوی مصری شافعی ، ملقب به بدرالدین . رجوع به علی اسنوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی زمیلی بغدادی ،شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی لیثی مصری . رجوع به علی لیثی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن علی نیشابوری صندیلی حنفی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی نیشابوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن عنتربن ثابت حلی ، مشهور به شمیم و ملقب به مهذب الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی شمیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن فضال . از علمای شیعه بود و او راست کتاب فضائل القرآن . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن فضیل بن مروان . وی فارسی الاصل بود و ابن الندیم گوید که او را کتاب «الاصنام و ما کانت العرب و العجم تعبد من دون اللّه عز و جل » بوده است . (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 112).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمدبن اسماعیل خزرجی زبیدی یمنی ، مشهور به ابن وهاس و ملقب به موفقالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی یمنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمدبن حسن بن عبدالرحمان بن یحیی بن عیسی نعمی حسنی یمنی . رجوع به علی نعمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمدبن علی طباطبایی حایری (علینقی ...). رجوع به علینقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمدبن حسن بن قاسم حسنی فاطمی علوی ، مشهور به شریف . رجوع به علی شریف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمدبن فهر فهری مصری مالکی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی فهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمدبن یحیی ،مشهور به علان مصری . ابوبکر زبیدی نام وی را آورده وگوید که او از علمای نحو بود و در شوال سال 337 ه' . ق. درگذشت . (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمد طایی حرمی کوفی ، مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی طاطری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمد همدانی مسعودی ، مشهور به ابن شهاب . رجوع به علی مسعودی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن وحشی نحوی موصلی ، مکنی به ابوالفتح . رجوع به علی موصلی (ابن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن بن هبةاللّه بن عبداللّه بن حسین دمشقی شافعی ، مشهور به ابن عساکر و ملقب به ثقةالدین و مکنی به ابوالقاسم . رجوع به ابن عساکر و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 69 و وفیات اعیان ج 1 ص 242 و طبقات الشافعیه سبکی ج 4 ص 273 و معجم الادباء ج 13 ص 73 و النجوم الزاهره ابن تغری بردی ج 6 ص 77 و تذکرة الحفاظ ذهبی ج 4 ص 118 و شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 239 و البدایه ابن کثیر ج 12 ص 294 و الدارس نعیمی ج 1 ص 100 و المختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 3 ص 62 و مختصر دول الاسلام ج 2 ص 62 و مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 216 و ج 2 ص 211 و کشف الظنون ص 54 و سایر صفحات ، و ایضاح المکنون ج 1 ص 224 و کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 306 و فهرست الخدیویة ج 5 ص 25 و مقدمه تاریخ ابن عساکر از صلاح الدین منجد و فهرس مخطوطات المصوره سید ج 2 ص 29 و فهرس مخطوطات الظاهریه یوسف عش ج 6 ص 109و جولة فی دور الکتب الامیرکیه کورکیس عواد ص 89 و فهرس المخطوطات المصوره لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 66 و هدیة العارفین ج 1 ص 701 و سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 278 و التذکره طاهر جزائری ص 24 و فهرس المولفین بالظاهریة والزیارات عدوی ص 20 و الاعلام بوفیات الاعلام ذهبی ص 210 و الوافی صفدی ج 12 ص 35 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 327.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن احمر. رجوع به علی احمر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن اکوع صنعانی . رجوع به علی اکوع شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن ببای حنفی . رجوع به علی ببای شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن برزنجی مدنی شافعی . رجوع به علی برزنجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن ذهلی افطس ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی افطس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن رندی (امیر امام جلال الدین ...). رجوع به علی رندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن سنهوری شافعی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی سنهوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن سیازی ، رجوع به علی سیازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن شافعی ، مشهور به بیهقی . رجوع به علی بیهقی (ابن حسن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن شقیق خراسانی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . از روات حدیث بود. و نیز رجوع به ابوعبدالرحمان (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن صقلی قزوینی . رجوع به علی صقلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن (یا حسین ) علوی بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به ابن اعلم . ریاضی دان و منجم مشهور قرن چهارم هجری . رجوع به ابن اعلم و علوی (علی بن حسن ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 64 و ایضاح المکنون ج 1 ص 621 و اعیان الشیعة ج 41 ص 35 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 80 و هدیة العارفین ج 1 ص 682.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن قهستانی ، مکنی به ابوبکر و ملقب به عمیدالملک . عارض سپاه محمود غزنوی و از بزرگان فضلا و ادبای خراسان و نیز رئیس دارالانشاء و ندیم محمدبن محمود غزنوی و ممدوح فرخی شاعر است و چهار قصیده در دیوان حاضر فرخی (ص 169، 195، 317، 323 چ دبیرسیاقی ) در مدح او آمده است . علی قهستانی بعدها به خدمت سلاجقه پیوست و در سال 431 ه' . ق. در آن دولت به مقامات جلیله رسید. سوزنی در حق فرخی و این ممدوح گوید:
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
که غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام .
رجوع به ابوبکر (علی بن حسن ...) و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 116، و دیوان فرخی چ محمد دبیرسیاقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن کاتب . از شعرای مصر بود و دیوان او سی ورقه است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن کوفی ، مکنی به ابوالشعثاء. محدث بود و از حفص بن غیاث روایت کرد. و رجوع به ابوالشعثاء (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن همدانی ، مشهور به ابن فاکهی و مکنی به ابوالفضل . رجوع به علی فاکهی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسن هنائی ، مشهور به کراع النمل و دوسی ، و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کراع النمل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین . یکی از علمای فقه از مردم سَکَلکند بود، و آن شهری است به طخارستان . (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین ، ملقب به غیاث الدین . رجوع به غیاث الدین علی بن کمال الدین حسین کاشانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین آمدی نحوی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی آمدی (ابن حسین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن احمدبن ابراهیم عکبری ، مشهور به ابن جدا و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عکبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن احمدبن حسن بن قاسم بن حسن بن علی همدانی ، مشهور به فلکی و مکنی به ابوالفضل . رجوع به علی فلکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن جنید رازی ، مشهور به مالکی و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی رازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن حرب ، مکنی به ابوعبید. فقیه و مجتهد. وی در سال 232 ه'. ق. در بغداد متولد شد. سپس به مصر رفت و امر قضاوت را در آنجا عهده دار گشت ، ولی پس از مدتی از این منصب معزول شد و به بغداد بازگشت و در سال 319 درگذشت .او را تصانیفی است . (از معجم المولفین از اعلام زرکلی ج 5 ص 87). و نیز رجوع به ابوعبید (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن حسان بن باقی قرشی . رجوع به علی قرشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن حمویه بن زید، مکنی به ابوالحسین . از صوفیان بود ودر سال 384 ه' . ق. متولد شد. او راست : بهجة الاسراردر تصوف . (از معجم المولفین از کشف الظنون ص 257).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن حیدر رضا عاملی رکینی . رجوع به علی رکینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن حیدرةبن محمدبن عبداللّه بن محمد، مکنی به ابوالحسن . از فرزندان عقیل بن ابی طالب . رجوع به علی عقیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن سلام شرغی . رجوع به علی شرغی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به وصفی . رجوع به علی رضابن حسین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن صلاح بن بدرالدین حسنی صنعانی مویدی ، ملقب به جمال الدین . رجوع به علی مویدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن طریف کوفی ، مکنی به ابومنذر. رجوع به علی کوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی ، مشهور به محقق ثانی و محقق کرکی و شخی علایی و مولی مروج . رجوع به علی کرکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن عروة مشرقی دمشقی حنبلی ، مشهور به ابن زکنون و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مشرقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن عزالدین بن حسن بن محمدبن صلاح بن حسن بن جبریل حسنی یمنی شامی . رجوع به علی شامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی بن ابی بکربن محمد موصلی حنبلی ، ملقب به عزالدین . رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام ، مکنی به ابوالحسن و ابومحمد و ابوالقاسم و ابوبکر، و ملقب به سیدالعابدین و زین العابدین و زکی و امین و سجاد. امام چهارم از ائمه شیعه اثناعشریة. رجوع به ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن ... (ع ) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 61 و سایر صفحات شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی بن حسین بن خلف بن محمد ارموی ، مشهور به ابن قاضی عسکر و ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ارموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی بن علان بن عبدالرحمان ، مشهور به ابن حرانی و مکنی به ابوالحسن . رجوع به حرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی بن محمدبن عبدالمعین بن عون هاشمی . آخرین ملک هاشمی در حجاز. رجوع به علی هاشمی (ابن حسین بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی بن محمد بغدادی حائری ، مشهور به درویش . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی اصفهانی باقولی ضریر، مشهور به جامع و مکنی به ابوالحسن . نحوی بود. او راست : 1- کشف المشکلات و ایضاح المعضلات فی علل القرآن . 2- المجمل . رجوع به ابوالحسن (علی بن حسین ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 75 و معجم الادباء ج 13 ص 164 و انباء الرواة قفطی ج 28 ص 24 و بغیة الوعاة سیوطی ص 335 و کشف الظنون ص 263 و روضات الجنات خوانساری ص 485 و هدیة العارفین ج 1 ص 697.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی بیهقی حنفی ، ملقب به علاالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بیهقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی ترکی (علی بای ...)، مکنی به ابوالحسن . امیر تونس . رجوع به علی بای اول شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی عیسی ، مشهور به ابن کوچک وراق. رجوع به علی عیسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی عیسی فراء، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی فراء شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی عوض مزیدی اسدی حلی . رجوع به علی عوض شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی کاشفی . رجوع به علی کاشفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی کرمانی . رجوع به علی کرمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن علی مسعودی ، مکنی به ابوالحسن . صاحب مروج الذهب . رجوع به مسعودی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن قاسم بن منصوربن علی مصولی شافعی ، مشهور به ابن شیخ عوینة و ملقب به زین الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن محمدبن احمدبن هیثم بن عبدالرحمان بن مروان بن عبداللّه بن مروان بن محمد (آخرین خلیفه اموی ) اصفهانی صاحب کتاب اغانی ، مکنی به ابوالفرج . رجوع به ابوالفرج (علی بن ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 78 و الفهرست طوسی ص 192 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 421 و معجم الادباءج 13 ص 94 و تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 11 ص 398 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 115 و یتیمة الدهر ثعالبی ج 3 ص 96و انباء الرواة قفطی ج 2 ص 251 و النجوم الزاهره ابن تغری ج 4 ص 15 و میزان الاعتدال ذهبی ج 2 ص 223 و مرآةالجنان یافعی ج 2 ص 359 و المنتظم ابن جوزی ج 7 ص 71 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 221 و الهدایه ابن کثیر ج 11 ص 263 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 19 و المختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 2 ص 114 و مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 184 و کشف الظنون ص 26 و 43 و سایر صفحات ، و کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 159 و دراسة الاغانی شفیق جبری و معجم الاطباء احمد عیسی ص 304 و مقدمه کتاب اغانی از شفیق جبری و هدیة العارفین ج 1 ص 681 و الذریعه آغابزرگ ج 2 ص 304 و کتاب صاحب الاغانی ابوالفرج اصفهانی ، ابن محمد احمد خلف اللّه و فهرست الخدیویة ج 4 ص 204 و فهرست کتابخانه رضوی ص 109 و روضات الجنات خوانساری ص 478و فوائد الرضویه عباس قمی ج 3 ص 378 و سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 196 و الوافی صفدی ج 12 ص 44 و عیون التواریخ ابن شاکر کتبی ج 12 ص 126 و فهرس المولفین بالظاهریة.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن محمدبن عمر، مشهور به ابن مسلمة و ملقب به رئیس الروساء. وزیر القائم بامر اللّه عباسی . رجوع به رئیس الروساء، و تجارب السلف نخجوانی ص 256 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن محمدبن محمد حسینی عاملی جزینی ، مشهور به صائغ. رجوع به علی صائغ شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن محمدزینبی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی زینبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن محمد سغدی حنفی . رجوع به علی سغدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن محمودبن محمد رشید (علی بای ...)، مکنی به ابوالحسن . امیر تونس . رجوع به «علی بای دوم » شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن مکرم ، مکنی به ابوالقاسم ، و ملقب به ناصرالدین و مویدالدولة، و مشهور به ابن مکرم . وی فرزند ناصرالدوله و از ملوک عمان بود. شخصی کریم و بخشنده به شمار می رفت و مهیار دیلمی وی را مدح کرده . وی در سال 428 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی از ابن خلدون ج 4 ص 93 و دیوان مهیار دیلمی ج 1 ص 35).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن منصور حریری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حریری (ابن حسین بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن موسی بن بابویه قمی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بابویه . رجوع به ابن بابویه و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 81 و الفهرست طوسی ص 93 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 196 و کتاب الرجال نجاشی ص 184 و فوائد الرضویه عباس قمی ص 222 و روضات الجنات خوانساری ص 377 و منتهی المقال ابوعلی ص 213 و منهاج المقال میرزا محمد ص 231 و هدیة العارفین ج 1 ص 678.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن موسی کاظم بن جعفر الصادقبن محمد باقربن علی زین العابدین بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام ، مشهور به شریف مرتضی و علم الهدی ،و مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علم الهدی موسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن وافد، مکنی به ابوالحسن . از تابعیان . رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن هندو بغدادی ، مکنی به ابوالفرج و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 82 و عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 323 و تاریخ حکماء اسلام بیهقی ص 93 و فوات الوفیات ابن شاکر کتی ج 2 ص 45 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 379 و کشف الظنون ص 1762 و کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 213 و هدیة العارفین ج 1 ص 686.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بن یحیی . فقیه و عالم علم فرایض (متوفی در حدود سال 660 ه' . ق.). او راست : 1- الدر فی الفرائض .2- القمر المنیر فی حل عقود التحریر. 3- اللمع. (از معجم المولفین از تراجم الرجال جنداری ص 24).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین اردکانی شیرازی (علی رضا...)، مشهور به تجلی . رجوع به علی رضا (ابن حسین ...) و تجلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین اصابی قطیعی یمنی شافعی . رجوع به اصابی و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 72 و هدیة العارفین ج 1 ص 710 و اعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 90 و العقود اللولویة ج 1 ص 128.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین اماسی . رجوع به علی اماسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین انصاری ، مشهور به حاجی زینل عطار. از دانشمندان قرن هشتم هجری . رجوع به حاجی زینل عطار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بدلیسی حنفی ، ملقب به حسام الدین . رجوع به علی بدلیسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین بیاعی . محدث . رجوع به علی بیاعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین جوری (یا حوری )، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین خلیعی شاعر، مکنی به ابوالحسین . رجوع به علی خلیعی (ابن حسین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین حسینی مرعشی . رجوع به علی مرعشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین خیقانی حلی نجفی . رجوع به علی خیقانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین داوودی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی داوودی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین شاکر جرکسی پارسی . رجوع به علی شاکر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین طریحی نجفی . رجوع به علی طریحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین قدامه موسوی ، مکنی به ابوجعفر. ممدوح ادیب صابر ترمذی . رجوع به علی موسوی (ابن حسین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین قرشی . رجوع به علی قرشی (ابن حسین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین قمی شیعی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی قمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین قهستانی ، شاعر، مکنی به ابوبکر. رجوع به علی قهستانی (ابن حسین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین کاکی . رجوع به علی کاکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین مروزی حنفی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی مروزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین مسرعی ، مشهور به بولاقی . رجوع به علی بولاقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حسین مغربی کاتب ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مغربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حصین بن مالک بن خشخاش عنبری تمیمی ، مکنی به ابوالحر. رجوع به علی عنبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حکم بنانی ، مکنی به ابوالحکم . محدث بود و ابوالاشهب از او روایت کند. رجوع به ابوالحکم (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حکم سلمی ، برادر معاویةبن حکم . رجوع به علی سلمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حکیم ازدی ، مکنی به ابوالحسن . تابعی . رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمدان ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدوله . رجوع به سیف الدوله و الاًّثار الباقیه بیرونی ص 133 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمدون بن سماک بن مسعودبن منصور جذامی ، مشهور به ابن اندلسی . رجوع به علی جذامی (ابن حمدون بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمزة، مکنی به ابوالحسن . وی ادیب بود و به دمشقرفت و ابوالفتح صالح بن اسد کاتب را در آنجا مدح کرد. علی بن عبدالسلام صوری از وی روایت میکند. او در سال 430 ه' . ق. در طرابلس درگذشت . او راست : رسالة الحماریة. (از معجم المولفین از الوافی صفدی ج 12 ص 55).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمزه ، نام او علی بن حمید صعیدی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حمزه یا ابن صباغ است . رجوع به علی صعیدی (ابن حمید...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمزةبن عبداللّه بن عثمان اسدی کوفی ، مشهور به کسائی و مکنی به ابوالحسن . مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمزةبن علی طلحةبن علی رازی بغدادی ، مکنی به ابوالحسین و مشهور به ابن بقشلان و ملقب به علم الدین . رجوع به علی رازی (ابن حمزةبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمزةبن عمارةبن حمزةبن یساربن عثمان اصبهانی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی اصفهانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمزه اصفهانی . رجوع به علی اصفهانی (ابن حمزه ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمزه بصری . رجوع به علی بصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمشادبن سختویه ، مکنی به ابوالحسن (نام او را بصورت علی بن محمدبن سختویه بن حمشاد نیز ضبط کرده اند). وی محدث و حافظ و اهل نیشابور بود و در سال 258 ه' . ق. تولد یافته و به شهرهای مختلفی سفر کرد و نزد اشخاص بسیاری تحصیل کرد. و در 14 شوال سال 338 درگذشت . او راست : 1- الانوار، در دویست وشصت جلد. 2- التفسیر، در دویست وسی جلد.3- المسندالکبیر، در چهارصد جلد. (از معجم المولفین از سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 98 و الوافی صفدی ج 12 ص 56 و عیون التواریخ ابن شاکر کتی ج 12 ص 82 و المنتظم ابن جوزی ج 6 ص 364 و شذرات الذهب ابن عماد ج 2 ص 348 و البدایه ابن کثیر ج 11 ص 222 و هدیة العارفین ج 1 ص 679).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمودبن محمدبن سعیدبن سلطان بوسعیدی . از سلاطین زنگبار. وی در سال 1298 ه' . ق. متولد شد و در سال 1316 ه' . ق. بعد از درگذشت پدرش به سلطنت زنگبار رسید ولی دولت انگلستان به بهانه خردسالی وی ، خود عهده دار اداره امور آنجا شد تا اینکه در سال 1322 ه' .ق. بعضی اختیارات داخلی به وی واگذار شد اما بسبب بسیاری اختلافات با نماینده انگلستان ، در سال 1329 ه'. ق. به کناره گیری از سلطنت مجبور گشت و به پاریس رفت و در آنجا اقامت گزید و در سال 1336 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی از عشر سنوات حول العالم ص 462).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمودبن میمون بن احمد ادریسی حسنی علوی حمودی ، ملقب به الناصر لدین اللّه . نخستین سلطان حمودیة در قرطبة و مالقة. رجوع به علی حمودی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حموش بن محمدبن مختار قیروانی اندلسی قرطبی . رجوع به علی قیروانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمویه . وی فرزند حمویه حاکم نیشابور در عهد امیرنصر سامانی بود و خود در بارگاه امیر نصر میزیست . واو را با حسین بن علی گفتگوئی است که در تاریخ حبیب السیر نقل شده است . (از حبیب السیر چ خیام ج 7 ص 358).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی . رجوع به علی قرشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حمید سعیدی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن صباغ یا ابن حمزه . رجوع به علی سعیدی (ابن حمید...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حنا، علی بن محمدبن سلیم مصری ، ملقب به بهاءالدین و مشهور به ابن حنا. وزیر الظاهر فاطمی . رجوع به علی مصری (ابن محمدبن سلیم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حنظلة، مکنی به ابوطلق. از تابعیان بود. و رجوع به ابوطلق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حوشب فزاری ،مکنی به ابوسلیمان . محدث بود و ولیدبن مسلم از او روایت کرد. و نیز رجوع به ابوسلیمان (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حیدربن علی قمی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی قمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حیدربن محمدبن احمد هاشمی حسنی تهامی . رجوع به علی تهامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حیدرة. او راست : شرح تلخیص اعمال الحساب ابن بناء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 472).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن حیون ، علی بن نعمان بن محمدبن حیون ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حیون . رجوع به علی بن نعمان بن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خاتون ، علی بن احمدبن خاتون عاملی ، مشهور به ابن خاتون . رجوع به علی عاملی (ابن احمدبن خاتون ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خدیع کرمانی . وی پس از اینکه پدرش «کرمانی » به دست یکی از چاکران نصربن سیار در مرو کشته شد، در سال 330 ه'. ق. نزد ابومسلم خراسانی آمد و چند روزی در خدمت او بود اما از وی روی گردان شد و به خدمت نصربن سیار شتافت . در این هنگام سلیمان بن کثیر به وی پیغام داد که این غایت بی حمیتی توست که از کسی متابعت میکنی که پدر تو را به خدعه به قتل رسانده است . این سخن در علی بن خدیع موثر افتاد و با نصر به مخالفت برخاست و قبیله ربیعه را با خود همداستان ساخت . درین هنگام هریک ازین دو تن پیغام نزد ابومسلم فرستادند و از او یاری خواستند. ابومسلم پس از مشورت با شیعه عباسیه جانب ابن کرمانی را گرفت . پس از چندی ابن کرمانی به مرو حمله کرد و نصف شهر را از چنگ نصر بدرآورد. در این هنگام ابومسلم خراسانی به کمک وی شتافت و با کمک قبیله ربیعه ، مرو را تسخیر کرد و از یاران نصر و مروانیه هرکه را یافت به قتل رساند و ابن کرمانی را نیز چند روزی در سلک چاکران خود جای داد، اما او را نیز پس از چندی به قتل رساند و تمامی ملک خراسان را به تصرف خود درآورد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 195).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خراسان ، علی بن احمدبن عبدالعزیزبن عبدالحقبن خراسان ، مشهور به ابن خراسان . آخرین تن از امرای آل خراسان در تونس . رجوع به علی بن احمدبن عبدالعزیزبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خروف ، علی بن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خروف ، علی بن محمدبن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی ، شاعر، ملقب به نظام الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف . رجوع به ابن خروف (ضیاالدین ابوالحسن ...) و علی بن محمدبن یوسف بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خسرو ازنیقی (علی چلبی ...). رجوع به علی چلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خشرم . از محدثان بود. (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خضربن احمد عمروسی مالکی . رجوع به علی عمروسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خضربن حسن عثمانی دمشقی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عثمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خطیب الناصریة، علی بن محمدبن سعدبن محمدبن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی ، مشهور به ابن خطیب ناصریة و مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی حلبی (ابن محمدبن سعدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلف بن خلیل بن عطااللّه غزی شافعی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی غزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلف بن عبدالمطلب بن حیدربن محمدبن فلاح موسوی حسینی مشعشعی حویزی . محدث و مفسر و ادیب . رجوع به علی حویزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی ، مشهور به ابن لجام و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قرطبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلف بن عبدالوهاب کاتب ، مکنی به ابوالحسن . او راست : موارد البیان . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1888).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیفةبن علی نحوی ، مشهور به ابن منقی و مکنی به ابوالحسن . وی اهل موصل بود و در ادب تبحر داشت و در مسجد نبی (ص ) در موصل می نشست . در معجم الادباء قطعاتی از اشعار او نقل شده است . او در ربیعالاول سال 562 ه' . ق. درگذشت . (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 206).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیفةبن یونس بن ابی القاسم بن خلیفه خزرجی ، مشهور به ابن ابی اصیبعة و ملقب به رشیدالدین و مکنی به ابوالحسن . متولد در سال 579 ه' . ق. در حلب و متوفی در سال 616، و جسد او در بیرون باب الفرادیس مدفون است . او راست : 1- تعالیق من مجربات فی الطب . 2- کتاب طب السوق. 3- کتاب المساحة. 4- مقالة فی السبب خلقت الجبال . 5- مقالة فی نسبة النبض و موازنته الی الحرکات الموسیقاریة. 6- الموجز المفید فی علم الحساب . (از معجم المولفین از الوافی صفدی ج 12 ص 57 و عیون الانباء ج 2 ص 246 و کشف الظنون ص 1899 و ایضاح المکنون ج 2 ص 267 و روضات الجنات ص 487). نیز رجوع به ابن ابی اصیبعة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیفه حسینی مالکی . رجوع به علی حسینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیفه موصلی . رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیل بن ابراهیم بن محمدعلی رازی طهرانی نجفی . رجوع به علی تهرانی (ابن خلیل بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیل بن احمدبن سالم شافعی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی شافعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیل بن علی بن حسین دمشقی ، مشهور به ابن قاضی عسکر و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی دمشقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیل حنفی طرابلسی . رجوع به علاءالدین طرابلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیل شاعر. یکی از روسای متکلمان زنادقة (مانویه ) بود که خود را مسلمان می نمود. او را صد ورقه شعر بوده است . (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به ثمار القلوب ثعالبی ص 138 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خلیل مرصفی (یا مرصفاوی ) مصری مدنی شافعی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی مرصفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن خواجه بهاءالدین محمد جوینی ، نواده خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان . رجوع به علی جوینی (ابن بهاءالدین محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوود. او افسانه ها از زبان حیوان می کرده است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوود. کلیله ودمنه را به شعر کرده است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوود. منجم فاضل و مقدم . او راست : کتاب الامطار. (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوود (یا داوودبن داوود)، مکنی به ابوالمتوکل و ملقب به ناجی . محدث است . و نیز رجوع به ابوالمتوکل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوودبن ابراهیم جوهری ، مشهور به ابن صیرفی . رجوع به علی جوهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوودبن جراح ، مکنی به ابوالحسن . وزیر و کاتب المقتدر باللّه عباسی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 377).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوودبن سلیمان اصفهانی ، ملقب به صائن الدین . رجوع به علی اصفهانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوودبن سلیمان جوهری مصری شافعی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی جوهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره زبیری قرشی اسدی ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زبیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوودبن یوسف رسولی ، مشهور به مجاهد رسولی . رجوع به علی رسولی (ابن داوود موید...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوود بغدادی . کاتب زبیدةبنت جعفر. رجوع به علی بغدادی (ابن داوود...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن داوود خطیب جوهری ، مشهور به ابن صیرفی . رجوع به علی جوهری (ابن داوودبن ابراهیم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن دبیس بن صدقةبن منصور اسدی مزیدی . اسدی بود. رجوع به علی مزیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن دریهم ، علی بن محمدبن عبدالعزیزبن فتوح بن ابراهیم تغلبی موصلی دمشقی شافعی ، مشهور به ابن دریهم و ملقب به تاج الدین . رجوع به ابن دریهم و علی بن محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن دقیقالعید، علی بن محمدبن علی بن وهب بن مطیع قشیری شافعی ، ملقب به محب الدین و مشهور به ابن دقیقالعید. رجوع به علی قشیری (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن دلدار علی لکهنوئی هندی . رجوع به علی لکهنوئی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ذری حضرمی . رجوع به علی حضرمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رافع. مولای پیغمبر (ص ). وی در عهد پیغمبر (ص ) متولد شد و پیغمبر اکرم وی را «علی » نام نهاد. (از الاصابه ابن حجر ج 5، قسم 2).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن راهبة. وی طبیب المتقی خلیفه عباسی بود و نزد او احترام و اکرامی خاص داشت . او بهمراهی بختیشوع و اتوش و ثابت بن سنان بن ثابت ، طبابت المتقی را عهده دار بود. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 235).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رباح . از محدثان بود. (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ربن ، علی بن سهل طبری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن ربن و علی بن سهل بن ربن طبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ربیعة، مکنی به ابوالمغیرة. وی تابعی بود واز علی علیه السلام روایت کرد. و سلمةبن کهیل از او روایت دارد. و نیز رجوع به ابومغیره (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رجاء، ملقب به شرف الدین . وی در سلک وزیران طغرل بن محمدبن ملکشاه به شمار می رفت و چون مردی نالایق بود طغرل عزم عزل او کرد. اما پیش از عزل کردن وی روزگار سلطنتش به سر آمد و شرف الدین علی به آذربایجان رفت و جزء ملازمان سلطان داوودبن محمود گردید. و هنگامی که خوارزمشاه به عراق لشکر کشید وی کشته شد. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 209) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رجب علی دیزجی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر دیزجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رزین بن سلیمان . از بنی مروان بن ابی حفصة بود و شعر می گفت . او را دیوانی بودکه نزدیک پنجاه ورق داشت . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رزین ترمذی خراسانی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ترمذی (ابن رزین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رستم بن هردوز، مشهور به ابن ساعاتی و ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالحسن . نام وی را بصورت علی بن محمدبن رستم بن هردوز نیز آورده اند. وی در سال 553 ه' . ق. متولد شد و در سال 604 در قاهره درگذشت . او را دیوان شعری است در دو مجلد، و نیز دیوانی به بنام «مقطعات النیل » دارد. رجوع به ابن ساعاتی و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 92و وفیات الاعیان ج 1 ص 458 و شذرات الذهب ج 5 ص 13 و مرآةالجنان یافعی ج 4 ص 254 و کتاب فی التراجم ج 1 ص 4616.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رسول رسولی . رجوع به علی رسولی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رضابن محمدمهدی بحرالعلوم طباطبائی . رجوع به علی طباطبائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رضوان بن علی بن جعفر مصری ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن رضوان . رجوع به علی مصری (ابن رضوان بن ...) و ابن رضوان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رضی الدین بن علی بن احمدبن محیی الدین جامعی عاملی . رجوع به علی جامعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رفاعه قرظی . رجوع به علی قرظی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رکانة. برخی او را از صحابه دانسته اند، ولی ابن مندة گوید که صحابی بودن او مورد تردید است . (از الاصابه ابن حجر ج 4، قسم 1).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رکن الدوله حسن بن بویه دیلمی ،ملقب به فخرالدوله . رجوع به فخرالدوله دیلمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن روزبهان بن محمد خنجی ، ملقب به زین الدین . رجوع به علی خنجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن روزبه شیبانی ، ملقب به اختیارالدین . از امراو ملوک جبال . رجوع به اختیارالدین (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رومی ، علی بن عباس بن جریج بغدادی ،مشهور به ابن رومی و مکنی به ابوالحسن . شاعر رومی الاصل . رجوع به ابن رومی به علی بن عباس بن جریج ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رویم کوفی . رجوع به علی کوفی (ابن رویم ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن رئاب . وی از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه بود. (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زاهدة، علی بن مبارک ، مشهور به ابن زاهدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بن مبارک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زریق بغدادی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زقاق، علی بن عطیةبن مطرف بن سلمه لخمی بلنسی ، مشهور به ابن زقاق و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی (ابن عطیةبن مطرف ابن ...) و ابن زقاق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زقاق، علی بن قاسم بن یونش اشبیلی ، مشهور به ابن زقاق و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی (ابن قاسم بن یونش ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زکرون ، علی بن احمدبن زکریا، مشهور به ابن زکرون و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بن احمدبن زکریا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زکریابن مسعود حنفی (متوفی در سال 686 ه' . ق. در قدس ). او راست : شرح معانی الاًّثار طحاوی . (از معجم المولفین از ایضاح المکنون ج 2 ص 505).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زکریا مسبحی . رجوع به علی مسبحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زکریا نیشابوری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی نیشابوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زکی بوسنوی رومی حنفی . رجوع به علی بوسنوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زیاد اسکندری ، مشهور به محتسب و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی محتسب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زیادتمیمی ، مکنی به ابوالحسن . یکی از نقله کتب فارسی به عربی است . رجوع به ابوالحسن (علی بن زیاد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زیاد تونسی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی تونسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زیدبن ابی ملیکة زهیربن عبداللّه بن جدعان ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جدعان . وی فقیه و نابینا بود و روایت حدیث می کرد ولی از محدثان موثوق نبود. اصل او از بصره است و در سال 129ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی از خلاصة تذهیب الکمال ص 232 و التبیان و تاریخ الاسلام الذهبی ج 5 ص 283).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زیدبن حسن شظبی صریمی صنعانی . رجوع به علی صنعانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زیدبن محمدبن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زیل ، مکنی به ابوالحسن ، علی بن سهل طبری . کاتب مازیاربن قارن است . وی چون به دست خلیفه مسلمانی گرفت ، مقرب شد و فضل او پیدا گشت و متوکل او را در جمله ندماء درآورد. او راست : کتاب فردوس الحکمة و تحفة الملوک ، و کناش الحضرة، و منافع الاطعمة و الاشربة و العقاقیر (از الفهرست ابن الندیم ). اما این مرد همان علی بن ربن طبری است که ابن الندیم در اینجا اشتباهاً نام پدر او را «زیل » نوشته است . و کلمه ربن همان «ربنا» است در زبان یهود. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ابن ربن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زین . درعجایب البلدان خاطره ای از وی درباره کوه دماوند ذکر شده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 674 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زین العابدین بن هاشم عراقی حسینی فاسی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عراقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن زین نصرانی . او راست : کتاب الاًّداب و الامثال علی مذاهب الفرس و الروم و العرب . (از الفهرست ابن الندیم ). اما احتمال دارد که این مردهمان علی بن ربن الطبری باشد. رجوع به ابن ربن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ساعاتی ، علی بن رستم بن هردوز، مشهور به ابن ساعاتی و ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن ساعاتی و علی بن رستم بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ساعی ، علی بن انجب بن عثمان بن عبداللّه بن عبیداللّه بن عبدالرحیم بغدادی خازن شافعی ، مشهور به ابن ساعی و ملقب به تاج الدین و مکنی به ابوطالب . رجوع به ابن ساعی و علی بن انجب بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سالم ، نام او علی بن خلیل بن احمدبن سالم شافعی ، و ملقب به علاءالدین است . رجوع به علی شافعی (ابن خلیل بن احمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سالم بن عبدالناصر غزی شافعی . رجوع به علی غزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سالم بن مخارق والبی ، مولای عباس بن عبدالمطلب . رجوع به علی والبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سختویه بیهقی خسروجردی . رجوع به علی بیهقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سدیر، علی بن محمدبن عبداللّه ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سدیر. رجوع به علی بن محمدبن عبداللّه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سراج بن عبداللّه مصری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سری بن صقربن حمل . محدث بود. (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدبن عبداللّه عسکری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عسکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدبن علی ، مکنی به ابوالحسن . وی یکی از امرای بنی نصر بود که از سال 629 تا 897 ه' . ق. در غرناطه حکومت کردند. او دو بار حکومت را به دست گرفت ، یکی از سال 866 تا 887 و یک بار از 888 تا 890. (از طبقات سلاطین اسلام ص 25) (از معجم الانساب زامباور ص 94).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدبن علی بن عبدالواحدبن عبدالقاهربن احمدبن مسهر موصلی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به مهذب الدین و مشهور به ابن ابی الوفاء. رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدبن علی بن یوسف الغنی باللّه بن محمدبن احمر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الغالب باللّه ، نام او بصورت «علی بن سعدبن محمد...» و «علی بن نصربن سعدبن سلطان ابی عبداللّه محمدبن سلطان ابی الحسن » نیز آمده است . وی از ملوک بنی الاحمر در اندلس بود. و پس از حوادث بسیاری توانست به سلطنت برسد، و با اسپانیا جنگهای بسیاری کرد که به صلح انجامید. او در بصره به مرضی شبیه صرع مبتلی گشت لذا از پادشاهی معزول شد و به شهر «منکب » منتقل گشت و در سال 890 ه' . ق. در آنجا درگذشت . (از اعلام زرکلی از نفح الطیب ج 2 ص 1260 و بدائع الزهور ج 2 ص 230 و اخبارالعصر فی انقضاء دولة بنی نصر، که در انتهای کتاب «آخر بنی سراج » چاپ شده است ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدبن محمد، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الغالب باللّه . از ملوک بنی الاحمر اندلس .رجوع به علی بن سعدبن علی بن یوسف الغنی باللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدالدین مسعودبن علی ابهری ، ملقب به صدرالدین . وزیرسلطان علاءالدین تکش . رجوع به صدرالدین علی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدالدین مسعود ابهری ، ملقب به صدرالدین . وزیر تکش . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعد انصاری . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعدبیوسی احمدی شافعی اشعری . رجوع به علی احمدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعید. نام اوعلی بن موسی بن عبدالملک بن سعید عبسی اندلسی غرناطی مغربی و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید است . رجوع به ابن سعید و علی بن موسی بن عبدالملک بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعیدبن احمدبن یحیی مزیدی حلی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به ملک الادبا و استاد شهید. شاگرد علامه . رجوع به ابوالحسن (علی بن سعید...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعیدبن حمامه صنهاجی (شیخ ...). رجوع به علی صنهاجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعیدبن سعدبن زیدبن محسن حسینی طالبی . از اشراف مکه . رجوع به علی طالبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعیدبن عبدالرحمان بن محرز عبدری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عبدری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعیدبن عثمان بن سعید مصری ، مکنی به ابوعلی . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعیدبن محمدبن احمدبن محمدبن حسن بن محمدبن علی بن محمدبن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حر عاملی جبعی . رجوع به علی حر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعید اصطخری . رجوع به علی اصطخری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعید رستغفنی حنفی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی رستغفنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سعید عسکری . محدث اواخر قرن سوم هجری . رجوع به علی عسکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سکن معافری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی معافری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سکون ، علی بن محمدبن محمدبن علی بن سکون حلی ، مشهور به ابن سکون و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حلی (ابن محمدبن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سگزی . گور وی در رباط دهستان است . و دهستان شهری است از ناحیت دیلمان . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 143).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلار، ملقب به الملک العادل سیف الدین و مشهور به ابن سلار. وزیر ظافر عبیدی است ، صاحب مصر. رجوع به ابن سلار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلطان العلماء مرعشی (علی نواب ...). رجوع به علی مرعشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلطان اویس ایلکانی (شاهزاده شیخ ...).وی برادر سلطان حسین بن سلطان اویس بود، و سلطان حسین بر آذربایجان سلطنت می کرد، در سال 778 ه' . ق. شاهزاده شیخ علی که از قدرت امیر اسماعیل بن امیر زکریا حکمران بغداد خشنود نبود عده ای از اوباش بغداد را تحریک کرد و امیر وجیه الدین اسماعیل و امیر مسعود رشیدی عم امیر اسماعیل را کشتند. و سلطان حسین بجای ملامت برادر، او را به حکومت بغداد منصوب ساخت . و شیخ علی چون لیاقت اداره امور را نداشت ، پیرعلی بادک را که از جانب شاه شجاع در شوشتر حکومت می کرد به بغداد خواند و اداره امور را به او سپرد و پس از مدتی این شیخ علی و پیرعلی ، طاغی شدند و از اطاعت سلطان حسین سر پیچیدند. در سال 782 سلطان حسین به بغداد لشکر کشید و مخالفان او به شوشتر فرار کردند و شیخ علی از دراطاعت درآمد و به حکومت شوشتر قناعت کرد. اما پس ازمدتی توانست به بغداد بازگردد و اداره امور را در دست گیرد. در صفر سال 784 سلطان حسین که در تبریز بود به دست برادر خود سلطان احمد به قتل رسید. پس از این واقعه شیخ علی و خواجه علی بادک از بغداد به تبریز لشکر کشیدند و سلطان احمد از طریق خوی به نخجوان گریخت و از قرامحمد ترکمان استمداد جست ، و قرامحمد باشرایطی پنج هزار سوار به کمک او فرستاد و ترکمانان در این جنگ شیخ علی و خواجه علی را به قتل رساندند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 243 - 245 و 247) (از تاریخ مفصل ایران ، مغول تالیف عباس اقبال ص 460 و 462).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلطان حیدر صفوی (سلطان ...). رجوع به علی صفوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلطان محمد هروی قاری حنفی ، مکنی به نورالدین . رجوع به علی قاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلطان محمودمیرزا (سلطان ...). از شاهزادگان تیموری . رجوع به علی میرزابن سلطان محمود... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیم ، مکنی به ابوسلیم .تابعی بود و از انس بن مالک روایت کرد. و اسرائیل بن یونس از وی روایت دارد. و نیز رجوع به ابوسلیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان . وی طبیب و حکیم و ریاضی دان و فلکی و از مردم مصر بود. و در روزگار العزیز باللّه و فرزندش الحاکم می زیست و زمان الظاهر لاعزار دین اللّه فرزندالحاکم را نیز درک کرد. او راست : 1- اختصار کتاب الحاوی ، در طب . 2- الامثلة و التجارب و الاخبار و النکت و الخواص الطبیة المنتزعة من کتب ابقراط و جالینوس وغیرهما. 3- التعالیق الفلسفیة، که در سال 411 ه' . ق. در حلب شروع به نگاشتن آن کرد. 4- مقالة ارسطوطالیس فی الابصار و تعدید شکوک فی کواکب الذنب . 5- مقالة فی ان قبول الجسم التجزو لایقف و لایتنهی . (از معجم المولفین از عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 90).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان بن احمدبن سلیمان انصاری قرطبی عباسی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان بن احمدبن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی مرداوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان بن درویش بن حاتم بحرانی قدمی ، ملقب به زین الدین . رجوع به علی بحرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان بن عبداللّه منصوری مصری . رجوع به علی منصوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان بن علی بن عبداللّه بن عباس هاشمی عباسی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی هاشمی (ابن سلیمان بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان بن فضل بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به اخفش صغیر (یا اخفش اصغر). نحوی و اخباری و لغوی معروف . وی شاگرد مبرد و ثعلب بن یحیی بود و در سال 315 ه' . ق. در بغداد در حدود هشتادسالگی درگذشت . رجوع به اخفش صغیر ومآخذ زیر شود: معجم المولفین ج 7 ص 104 و الوافی صفدی ج 12 ص 73 و طبقات النحاة و اللغویین ابن شهبة ص 423 و تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 54 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 83 و معجم الادباء ج 13 ص 246 و بغیة الوعاة سیوطی ص 338 و مرآةالجنان یافعی ج 2 ص 61 و کشف الظنون ص 1427و ایضاح المکنون ج 2 ص 274 و هدیة العارفین ج 1 ص 676.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان بحرانی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به جمال الدین یا کمال الدین ). رجوع به علی بحرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان دمنتی بوجمعوی مغربی مالکی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی دمنتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان زهراوی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زهراوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان کلبی ، مکنی به ابونوفل . محدث است و از ولیدبن مسلم بن نوفل بن ابی عقرب روایت کند. نیز رجوع به ابونوفل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان یمنی . رجوع به علی یمنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیمان یمنی بکیلی تمیمی زیدی اسماعیلی ، ملقّب به حیدرة. رجوع به علی بکیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سلیم بن ربیعه اذرعی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به ضیاءالدین . رجوع به علی اذرعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سماقة. علی بن احمد سماقه عاملی مشغری . رجوع به علی سماقة (ابن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سنجر بغدادی حنفی ، مشهور به ابن سماک (یا ابن سباک ) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سندبن علی بن سلیمان لواتی الاصل ابیاری شافعی مصری . رجوع به علی ابیاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سودون یشبغاوی قاهری دمشقی حنفی ، مکنّی به ابوالحسن . شاعر بود و در سال 810 ه' . ق. در قاهره متولد شد و در نیمه رجب سال 868ه' . ق. در دمشق درگذشت و در مقبره فرادیس دفن شد. رجوع به ابن سودون و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 106. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 229. شذرات الذهب ابن عماد ج 7 ص 307. کشف الظنون ص 803. فهرست الخدیویة ج 4 ص 291. هدیةالعارفین ج 1 ص 734.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سهروردی . علی بن مسلم بن محمدبن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی ، مشهور به ابن سهروردی و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الاسلام . رجوع به علی سهروردی (ابن مسلم بن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سهل . تابعی است . (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سهل بن ازهر اصفهانی ، مکنّی به ابوالحسن . از مشایخ صوفیه و معاصر جنید. رجوع به ابوالحسن (علی بن سهل ...) و نیز به اصفهانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سهل بن ربن طبری ، مکنّی به ابوالحسن . طبیب و مطلع در طبیعیات و در انجیل . وی در طبرستان متولد شد و سپس نزد خلیفه المعتصم عباسی اسلام آورد و المتوکل او را جزء ندیمان خویش قرار داد. وی پیش از سال 228 ه' .ق. می زیست و برخی وفات او را در سال 247 ه' . ق. نگاشته اند. رجوع به ابن ربن و نیز به کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 106. الوافی صفدی ج 12 ص 76. عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 309. تاریخ الحکمای قفطی ص 231. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 296. تاریخ حکماءالاسلام بیهقی ج 22 ص 23. کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 71. المخطوطات العربیه شیخو ص 148. هدیةالعارفین ج 1 ص 669.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سهل بن عباس بن سهل نیشابوری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی نیشابوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سهل اصفهانی ، مکنّی به ابوالحسن (علی بن سهل ...) و نیز به اصفهانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سهل فوشنجی (شیخ ...) مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن فوشنجی و نیز به علی بن احمدبن سهل فوشنجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سیدکمال الدین بن سیدقوام الدین مرعشی آملی (سید...). رجوع به علی آملی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن سیدة. علی بن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر، مشهور به ابن سیدة و مکنّی به ابوالحسن . متولد در سال 398 ه' . ق. در مرسیة. رجوع به ابن سیدة و نیز به کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 36. بغیةالوعاة سیوطی ص 327. کشف الظنون ص 691 و 812 و سایر صفحات . هدیةالعارفین ج 1 ص 691. الصله ابن بشکوال ص 410. انباءالرواة قفطی ج 2 ص 225. لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 205.البدایه ابن کثیر ج 12 ص 95. مرآةالجنان یافعی ج 3ص 82 . مطمح الانفس ص 60 . بغیةالملتمس ص 405. الدیباج ابن فرحون ص 204. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 305. المختصر فی اخبارالبشر ج 2 ص 195. مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 99. مختصر دول الاسلام ج 1 ص 207. فهرست الخدیویة ج 4 ص 184. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 180. طبقات النحاة و اللغویین ص 409. التذکره طاهر جزائری . ص 6.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شاطر. علی بن ابراهیم بن محمد همام بن محمدبن ابراهیم بن حسن انصاری دمشقی ، مشهور به ابن شاطر و مطعم ، و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . وی منجم بود و در جامع اموی دمشق عهده دار توقیت بود. تولدش در 704 ه' . ق. و وفاتش در 777 ه' . ق. بوده است . او راست : 1- الاشعةاللامعة فی العمل بالالة الجامعة. 2- الثمارالیانعة من قطوف الالة الجامعة. 3- کشف المغیب فی الحساب بالربع المجیب . 4- نزهةالسامع فی العمل بالربع الجامع. 5- النفع العام فی العمل بالربع التام لمواقیت الاسلام . (از معجم المولفین بنقل ازفهرس مخطوطات الفلک بالظاهریة. و شذرات الذهب ج 6 ص 252. و کشف الظنون ص 105 و 366. و ایضاح المکنون ج 1 ص 157، و ج 2، ص 368. و تراث العرب العلمی ص 388. و هدیةالعارفین ج 1 ص 725). و نیز رجوع به ابن شاطر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شاکر موستاری ، مشهور به جابی زاده . رجوع به علی جابی زاده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شاهک عصارضریر بیهقی . رجوع به علی بیهقی (ابن شاهک ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شاه محمود بافقی . رجوع به علی بافقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شاهمرادبن اسدبن جلال الدین بن حسن طباطبائی حسنی نجفی . رجوع به علی طباطبائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شاه مظفربن مبارزالدین (شاه ...) رجوع به علی بن مظفربن مبارزالدین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شبیه . علی بن عبداللّه بن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام ، علوی ، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به الشبیه یا شبیه . رجوع به علی علوی (ابن عبداللّه بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شجاع مصقلی . رجوع به علی مصقلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شداد، مکنّی به ابوکردوس . محدث است . رجوع به ابوکردوس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شعبان (الملک الاشرف ).ابن حسین بن محمدبن قلاوون ، ملقّب به الملک المنصور. از سلاطین دولت قلاوونیة در مصر و شام . رجوع به علی قلاوونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شعبان اقسرائی رومی حنفی . رجوع به علی اقسرائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شعیب سقا. از مشایخ تصوف . رجوع به علی سقا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شفیعبن اکبر موسوی جابلقی بروجردی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر بروجردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شلبی شبینی شافعی . رجوع به علی شبینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شلویة. وی از مشایخ متصوفه بود و بیشتر در کوهها و صحراها می گشت و شیخ ابوعبداللّه خفیف درباره او حکایتهائی دارد که در نفحات الانس آمده است . (از نفحات الانس جامی ص 244).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شمس الدین بن محمدبن زهران بن علی شافعی رشیدی ، مشهور به خضری . رجوع به علی خضری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شمعة. علی بن محمدبن عثمان بن محمدبن رجب بن علاءالدین دمشقی شافعی ، مشهور به ابن شمعة. رجوع به علی دمشقی (ابن محمدبن عثمان بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شوکانی . علی بن محمدبن علی بن محمدبن علی بن عبداللّه یمنی صنعانی حنبلی ، مشهور به ابن شوکانی . رجوع به علی شوکانی (ابن محمد بن علی بن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شهاب . علی بن شهاب بن حسن بن محمد همدانی مسعودی ، مشهور به ابن شهاب . رجوع به علی مسعودی (ابن شهاب بن حسن بن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شیبان بن محرزبن عمروبن عبداللّه بن عمروبن عبدالعزیزبن سحیم حنفی سحیمی یمامی ، مکنّی به ابویحیی . رجوع به علی سحیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شیخ بن محمدبن علی سقاف علوی ، مشهور به ابن شهاب الدین . رجوع به علی سقاف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شیخ عوینة. علی بن حسین بن قاسم بن منصوربن علی موصلی شافعی ، مشهور به ابن شیخ عوینة و ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی موصلی (ابن حسین بن قاسم بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن شیران همدانی (علی اکبر...)، ملقّب به صدرالاسلام . رجوع به علی اکبر همدانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صادقبن محمدبن ابراهیم بن حسین بن محمد داغستانی شماخی حنفی . رجوع به علی شماخی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صالح بن ابی لیث بن اسعدبن فرج بن یوسف طرطوشی دانی ، مشهور به ابن عزالناس و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی دانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صالح بن حی . وی از متکلمین زیدیه و برادر حسن بن صالح است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صالح بن صالح بن حی ، مکنّی به ابومحمد.تابعی است . و نیز رجوع به ابومحمد (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صالح بن عبدالفتاح جارم . رجوع به علی جارم شود
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صالح بن محمدبن علی بن ابی الرجال صنعانی . رجوع به علی صنعانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صالح جرجانی . رجوع به علی جرجانی (ابن صالح ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صالح رومی ،ملقّب به عبدالواسع علیسی . رجوع به علی علیسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صباغ . علی بن حمید صعیدی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن صباغ یا ابن حمزه . رجوع به علی صعیدی (ابن حمید...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صباغ . علی بن محمدبن احمد، ملقّب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ . رجوع به علی بن محمدبن ... و نیز به ابن صباغ (شیخ نورالدین علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صدرالدین بن عصام الدین . او راست : حاشیه بر شرح جد خود عصام الدین بر رساله استعاره ابوالقاسم لیثی سمرقندی . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 845).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صدرالدین موسی (شیخ خواجه ...) وی از صوفیان سلسله صفویه است که پس از پدرش صدرالدین موسی ، به ارشاد طبقه صوفیه منصوب گشت . و در اواخر عمر به قصد حج به زیارت کعبه رفت و فرزندش شیخ ابراهیم را به جانشینی خویش گماشت و در بازگشت از حج ، در راه مریض شد و درگذشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 423). و رجوع به علی سیاه پوش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صدری قونوی ، ملقّب به بدرالدین . رجوع به علی قونوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صدقه ، ملقّب به موتمن الدوله . وی از خاندانی بزرگ و مردی نیکوسیرت و نیکوخلق و متعبد و متدین بود و با وجودی که از قوانین وزارت هیچ نمی دانست ، المقتفی باللّه خلیفه عباسی پس از علی بن طراد زینبی ، وزارت را به او داد. و بعد از او ابن هبیرة وزیر شد. (از تجارب السلف نخجوانی ص 306).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صدقة. نام او علی بن احمد مصری شامی شافعی اشعری ، و مشهور به ابن صدقة است . رجوع به علی مصری (ابن احمد مصری ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صدقةبن علی بانقوسی حلبی مصری شافعی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بانقوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صدقةبن منصور سرمینی ، مکنّی به ابوالفتح . رجوع به علی سرمینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صعب بن بکر. جد جاهلی . رجوع به علی بن بکربن وائل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صفار. علی بن یوسف بن شیبان ماردینی ، مشهور به ابن صفار و ملقّب به جلال الدین . رجوع به ابن صفار و نیز به علی بن یوسف بن شیبان ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صُفدان علی بن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حُسنُس و مشهور به ابن صفدان . رجوع به علی حسنس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صفدربن صالح رضوی قمی کشمیری . رجوع به علی رضوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صلاح ... نام او علی بن محمد (صلاح الدین الناصر)بن علی (المهدی )بن محمد حجاج بن یوسف زیدی ، و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نجاح الدین و المنصور، و مشهور به ابن صلاح است . وی امیر یمن بود. رجوع به علی زیدی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صلاح بن علی بن محمدبن عبداللّه صعدی یمانی زیدی . رجوع به علی صعدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صلاح الدین بن علی بن صلاح الدین حسنی کوکبانی ، ملقّب به جمال الدین . رجوع به علی کوکبانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صلاح الدین سخومی . رجوع به علی سخومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صلاح الدین یوسف ایوبی ، مشهور به ملک افضل نورالدین . رجوع به علی ایوبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صوفی . علی بن محمدبن علی بن محمد علوی عمری شجری ، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن صوفی .رجوع به علی شجری (ابن محمدبن علی بن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صیرفی . علی بن داوودبن ابراهیم جوهری ، مشهور به ابن صیرفی . رجوع به علی جوهری (ابن داوودبن ابراهیم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن صیرفی . علی بن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی ، مشهور به ابن صیرفی و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صیرفی (ابن عثمان بن عمربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ضائع. علی بن محمدبن علی بن یوسف اشبیلی ، مشهور به ابن ضائع و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طالب هندی پیشاوری (علی رضا...). رجوع به علی رضابن طالب ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طاووس . علی بن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن طاووس علوی فاطمی ، مشهور به ابن طاووس و مکنّی به ابوالقاسم وملقب به رضی الدین . رجوع به ابن طاووس و نیز به علی بن موسی بن جعفربن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طاهر، مشهور به سیدمرتضی علم الهدی . برادر سیدرضی . رجوع به علم المهدی موسوی (علی بن ابی احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طاهربن جعفر سلمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سلمی (ابن طاهر...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقب به الملک المجاهد. یکی از موسسین دولت بنی طاهر در یمن . رجوع به علی طاهری (ابن طاهربن معوضة...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طبیب . علی بن نصر، مشهور به ابن طبیب و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بن نصر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طرادبن دبیس اسدی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اسدی (ابن طراد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طرادبن محمد زینبی ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به شرف الدین . رجوع به علی زینبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طرخان . علی بن حسن ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن طرخان . از استادان موسیقی و غناء. رجوع به ابن طرخان (ابوالحسن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طلحة، مکنّی به ابوالحسن . تابعی است . و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طلحةبن طاهر ذوالیمینین . وی پس از اینکه پدرش طلحة در سال 213 ه' . ق. در خراسان درگذشت ، قائم مقام وی شد و در نواحی نیشابور با جمعی از خوارج جنگید و شهید گشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 344).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طلحةبن کردان واسطی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی واسطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طلقبن منذربن قیس بن عمربن عبداللّه بن عمربن عبدالعزی بن سحیم حنفی سحیمی یمامی . رجوع به علی سحیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن طیب بن عبدالرحمان شرفی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اندلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ظافربن حسین ازدی مصری مالکی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الدین . رجوع به علی ازدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ظاهر مطیری اسدی حلی . رجوع به علی حلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ظاهر وتری حسنی مدنی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مدنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ظبیان ، مکنّی به ابوالحسن ، تابعی است . و رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ظهیربن شهاب مصری ، مشهور به ابن کفتی و ملقّب به نورالدین ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ظهیرالدین ابی منصور فرامرزبن علاءالدوله ابی جعفرمحمد، معروف به کاکویه . یکی از دیالمه کاکویه . رجوع به علی بن فرامرزبن علاءالدوله ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ظهیرة. علی بن جاراللّه بن محمدبن ابی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی محزومی حنفی ، مشهور به ابن ظهیرة. رجوع به علی مخزومی (ابن جاراللّه بن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عاصم بن صهیب واسطی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی واسطی (ابن عاصم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عباد. علی بن محمدبن ابراهیم بن عبداللّه بن مالک بن عباد نفری رندی مالکی ، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفری (ابن محمدبن ابراهیم بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عباس بن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب ، مکنّی به ابوالحسن . فقیه و اصولی بود و در حدود سال 340 ه' . ق. درگذشت . او راست : 1- اختلاف اهل البیت . 2 - مایجب ان یعمله المجتهد. (از معجم المولفین بنقل از تراجم الرجال جنداری ص 24).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عباس بن اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت نوبختی ، مکنّی به ابوالحسین . رجوع به علی نوبختی (ابن عباس بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عباس بن جریح بغدادی ، مشهور به ابن رومی و مکنّی به ابوالحسن . شاعر رومی الاصل . متولد در رجب سال 221 ه' . ق. در بغداد، و متوفی در جمادی الاولای 283 یا 284 یا 286 ه' . ق. رجوع به ابن رومی و نیز به مآخذ ذیل شود:معجم المولفین ج 7 ص 114. سیرالنبلاء ذهبی ج 9 ص 117. الوافی صفدی ج 12 ص 80 فهرس المولفین بالظاهریة. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 165. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 23. العمده ابن رشیق ج 1 ص 64. الکامل ابن اثیر ج 7 ص 159. البدایه ابن کثیر. ج 11 ص 74. اللباب ابن اثیر ج 1 ص 48. المختصر فی اخبارالبشر ابوالفداء ج 2 ص 60. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 766. ابن الرومی نوشته عباس عقاد. امراءالشعرالعربی انیس مقدسی ص 272. اعیان الشیعة ج 41 ص 281. ابن الرومی نوشته محمد عبدالغنی حسن . ابن الرومی نوشته عمر فروخ . فهرس المخطوطات المصوره سید ج 1 ص 451. فهرس الخدیویة ج 4 ص 233. رسالةالتشبیه فی شعر ابن المعتز و ابن الرومی . مراجعات فی الاداب و الفنون عباس عقاد ص 159. الحیاة الادبیة فی العصر العباسی نگارش محمد عبدالمنعم خفاجی ص 199. روضات الجنات خوانساری ص 473. ساعات بین الکتب عباس عقاد ج 2 ص 199. تاریخ الشعرالعربی بهیتی ص 517. حصادالهشیم ابراهیم مازنی ص 298.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عباس بن حسین زیدی ، ملقب به المنصور باللّه . امام زیدی یمن . رجوع به علی زیدی (ابن عباس بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عباس بن راضی بن حسن ابوطبیخ . ادیب و شاعر، متولد در سال 1311 ه' . ق. در نجف . وی در شوال سال 1361 ه' . ق. درگذشت در حالی که سن او پنجاه سال و اندی بود. او را دیوان شعری است .(از معجم المولفین بنقل از اعیان الشیعة ج 41 ص 284).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عباس مجوسی ، مشهور به ابن مجوس . رجوع به ابن المجوس و به علی مجوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالاعلی ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی است و زهیر از او روایت کند. رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالباقی بن احمد رومی حنفی ، مشهور به ظریفی . رجوع به علی ظریفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالباقی بن قاضی خان ، ملقّب به علاالدین . او راست : کنزاللاًّلی فی شرح بدءالامالی ، که درسال 979 ه' . ق. در مدینه از تالیف آن فراغت یافت .(از معجم المولفین بنقل از ایضاح المکنون ج 2 ص 387).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالبر حسنی شافعی . مشهور به ونائی و ملقّب به جمال الدین . رجوع به علی ونائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالجباربن سلامه هذلی توسنی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی هذلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالجلیل بیاضی . رجوع به علی بیاضی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالحسین بن سلطان موسوی حسینی . رجوع به علی موسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالحسین بن علی اصغر حائری ایروانی . رجوع به علی حائری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالحق حجاجی مالکی قوصی . رجوع به علی قوصی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالحمیدآلوسی . ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی آلوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالحمیدبن فخاربن معد موسوی حلی ، مشهور به مرتضی . رجوع به علی مرتضی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالحمید مغربی . رجوع به علی مغربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان . تابعی است . (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری ، مکنّی به ابوالحسن . منجم مشهور قرن چهارم هجری است که درشوال سال 399 ه' . ق. در مصر درگذشت . او راست : 1- تاریخ اعیان مصر. 2 - زیج ابن یونس ، در چهار مجلد، که آن را برای العزیزباللّه نوشته است . 3- العقودوالسعود فی اوصاف العود. 4 - غایةالانتفاع فی معرفة الدائر و السمت قبل الارتفاع . و نیز او را اشعاری است .رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن ...) و نیز به کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 118. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 23. الوافی صفدی ج 12 ص 95. فهرس مخطوطات الظاهریة.وفیات الاعیان ج 1 ص 474. تاریخ الحکماء قفطی ص 230. میزان الاعتدال ذهبی ج 2 ص 227. المختصر فی اخبارالبشر ابوالفداء ج 2 ص 145. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 156 . لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 232. مرآةالجنان یافعی ج 2 ص 451. حسن المحاضره سیوطی ج 1 ص 113. کشف الظنون ص 304 و سایر صفحات . ایضاح المکنون ج 2 ص 138. هدیةالعارفین ج 1 ص 684.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن بَرنی . محدث است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن تمیم طنجی مکناسی . رجوع به علی طنجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن حسین عثمانی صفدی شافعی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی صفدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن شبیب بن حمدان بن شبیب حنبلی حرانی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی حرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن عیسی بن عروةبن جراح قنائی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قنائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن محمدبن محمدبن اسماعیل شلقامی قاهری شافعی ، ملقب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قاهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن محمدخطیب شربینی مصری شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شربینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن محمد خفاف مالکی جزائری . رجوع به علی جزائری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن محمد نظاری ، امیر یمن . رجوع به علی نظاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن مهدی بن عمران اشبیلی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن اخضر. رجوع به علی اشبیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن هارون بن عیسی بن هارون بغدادی شافعی ، مکنّی به ابوالخطاب . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن یوسف انصاری طلیطلی ، مشهور به ابن لونقة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی طلیطلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان بن یونس بن عبدالاعلی مصری ، مکنّی به ابوالحسن و مشهوربه ابن یونس . منجم قرن چهارم هجری . رجوع به ابن یونس و نیز به علی بن عبدالرحمان بن احمدبن یونس ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان اندلسی ، مشهور به ابن هذیل . رجوع به علی اندلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان تلمسانی . رجوع به علی تلمسانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان خزاز شوشی ، مکنّی به ابوالعلاء. رجوع به علی خزاز شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان سعدی ، مشهور به ابن قطاع و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابن قطاع (ابوالقاسم علی بن جعفر...) و معجم المولفین ج 7 ص 119 و الخریده عماد ج 11 ص 21 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمان صانع. رجوع به علی صانع شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی ، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عباسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحیم بن محمد کندی ، آل باکثیر. رجوع به علی کندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالرحیم سلمی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطّاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالستار قوصی . رجوع به علی قوصی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالسلام تسولی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تسولی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالصادقبن احمدبن عبدالصادقبن محمدبن عبداللّه عیادی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عیادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالصمد بکری کرمانی قنوجی هندی حنفی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر کرمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالصمد سخاوی ، ملقب به علم الدین .رجوع به علم الدین (علی بن محمدبن عبدالصمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعالی بن عبدالباقی بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی عاملی میسی . رجوع به علی میسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیز. از شاگردان و روات ابوعبید قاسم بن سلام است . وفات او در سال 287 ه' . ق. بوده است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن ابراهیم بن بناء، مکنّی به ابوالحسن ومشهور به ابن حاجب النعمان . متولد سال 340 و متوفی در 423 ه' . ق. رجوع به ابن حاجب النعمان (ابوالحسن علی بن ...) و به کتب ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 122. الوافی صفدی ج 12 ص 99. معجم الادباء ج 14 ص 35. ایضاح المکنون ج 1 ص 485. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 114. ارشادالاریب ج 5 ص 259. میزان الاعتدال ج 2 ص 232.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن ابی محمدخلیعی موصلی حلبی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی خلیعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن حسام بن حامد، مشهور به ابن ام ولدزاده رومی . رجوع به علی رومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن حسن بن علی بن اسماعیل جرجانی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . فقیه و ادیب و شاعر و مورّخ و مفّسر و خطّاط و نویسنده بود. وی در زمان صاحب بن عباد عهده دار امر قضاء در ری بود و در همین شهر در 23 ذی حجه سال 392 و یا به قولی در 366 ه' .ق. درگذشت . و جسد او به جرجان منتقل شد. او راست : 1- تفسیر القرآن المجید. 2 - تهذیب التاریخ . 3 - کتاب فی الوکالة. 4- الوساطة بین المتنبی و خصومه . و نیز او را دیوان شعری است . (از معجم المولفین بنقل از سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 5. الوافی صفدی ج 12 ص 97. طبقات الفقهاء شیرازی ص 101. مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 95. فهرس المولفین بالظاهریة. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 167. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 408. تاریخ جرجان سهمی ص 277. طبقات الشافعیه سبکی ج 2 ص 308. معجم الادباء ج 14 ص 14. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 57. مرآةالجنان یافعی ج 2 ص 386. کشف الظنون ص 782 و سایرصفحات . کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 164. الحیاةالادبیه محمد عبدالمنعم خفاجی ص 368. هدیةالعارفین ج 1 ص 684).و نیز رجوع به ابوالحسن علی بن عبدالعزیز فقیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن عبدالرزاق مرغینانی ، ملقّب به ظهیرالدین . رجوع به علی مرغینانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن علی بن جابر مغربی بغدادی ، ملقّب به تقی الدین . رجوع به علی مغربی (ابن عبدالعزیزبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن محمد دولابی . رجوع به علی دولابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن مرزبان بن شاپور بغوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بغوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعزیزبن وزیر جَرَوی ، مشهور به ابن جروی . از فرماندهان شجاع مصری است . پدرش بر مطلب بن عبداللّه و سری بن حکیم ، دو والی مصر شورش کرد و چون در سال 205 ه' . ق. در هنگام محاصره اسکندریه درگذشت ، علی بن جروی به جای او محاصره را ادامه داد و با عبیداللّه بن سری که او نیز پس از مرگ پدرش مقاومت می کرد، چند بار جنگید وسرانجام با هم صلح کردند. و علی بن جروی از جانب مامون ، خلیفه عباسی حاکم بر تنیس و حوف شرقی گردید. بعداً بر اثر اختلافی که با ابن السری پیدا کرد به اشاره مامون به بغداد رفت . و افشین دیگر بار او را به مصر فرستاد تا اموالی که نزد او بود به وی دهد. اما ابن جروی از پرداخت اموال خودداری کرد و افشین در سال 215 ه' . ق. او را به قتل رساند. (از اعلام زرکلی بنقل از خطط مقریزی ج 1 ص 179) (الولاة و القضاة ص 169).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالعظیم تبریزی خیابانی . رجوع به علی تبریزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالغفار جرجانی کاتب ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جرجانی (ابن عبدالغفار...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالغنی عشاقی . رجوع به علی عشاقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالغنی فهری حصری ضریر قیروانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقادربن سالم عیدروس علوی . رجوع به علی عیدروس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقادربن سوده مری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقادربن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن امین علوی اندلسی جزایری مالکی شاذلی . رجوع به علی اندلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقادربن محمدبن یحیی بن مجدالدین طبری حسینی شافعی مکی . رجوع به علی طبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقادربن محمد قرافی قاهری نقاش ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی نقاش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی ، مشهور به سیدفرضی و ملقّب به نورالدین . رجوع به علی فرضی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقادر نبیتیتی مصری حنفی . رجوع به علی نبیتیتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالقاهربن آسه ، مکنّی به ابومحمد. وی عالم به علم فرائض بود و در ربیعالاول سال 530 ه' . ق. درگذشت . او را تالیفاتی در فرائض است . (از معجم المولفین بنقل از سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 142).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام انصاری خزرجی سبکی شافعی ، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سبکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالکریم بن طرخان حموی صفدی ، ملقّب به علاالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالکریم بن علی ابن محمدبن علی بن عبدالحمید حسینی علوی نیلی نجفی ، مشهور به نسابة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی نیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالکریم بن علی طباطبائی بروجردی . رجوع به علی بروجردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالکریم بن محمدبن محمدبن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری ، ملقّب به زین العابدین . رجوع به علی بصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالکریم باکوئی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فریدالدین . رجوع به علی باکوئی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالکریم کاتب . به عربی شعر می گفت و دیوان او سی ورقه است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی است . نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود. در «منتهی الارب » آمده است که : «علی بن عبداللّه » از محدثان است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه ، مشهور به زین العرب مصری . رجوع به علی زین العرب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه ، معروف به علی دایه . سپهسالار سلطان مسعود غزنوی . رجوع به تاریخ بیهقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه آقکرمانی حنفی . رجوع به علی آقکرمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن ابراهیم بن محمد انصاری مالکی ، مشهور به متیطی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی متیطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن ابی الحسن اردبیلی تبریزی شافعی ، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تبریزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن ابی زرع فاسی . مکنّی به ابوالحسن . «بروکلمان » نام ابوالحسن ابی زرع را بدین صورت آورده است . رجوع به ابن ابی زرع شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن احمدبن علی بن عیسی بن محمدبن عیسی حسنی شافعی سمهودی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سمهودی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن احمدبن محمدبن محسن جلال حسنی صنعانی . رجوع به علی جلال شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن احمد زیدی ملقّب به منصور. از بنی قاسم و از نوادگان الهادی الی الحق. امام زیدی یمن . رجوع به علی زیدی (ابن عبداللّه بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن احمد علوی حنفی . ادیب مصری . رجوع به علی حنفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن احمد نیشابوری ، مشهور به ابن ابی الطیب و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی نیشابوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن اماجور منجم ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی القاسم عبداللّه بن ...) و به ابن اماجور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن جعفر. از ذریه جعفر طیار. رجوع به علی جعفری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن جعفربن نجیح بن بکر بصری ، مشهور به ابن مدینی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن جعفربن یحیی بن بکربن سعید بصری ، مشهور به ابن مدینی و ملقّب به ابوالحسن .رجوع به علی بصری . (ابن عبداللّه بن جعفربن نجیح ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حجه حموی حنفی ، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوبکر. ادیب و شاعر بود. او راست : 1- امان الخائفین من امة سیدالمرسلین . 2- بدیعیة ابن حجة. 3 - بروقالغیث ، در شرح لامیةالعجم . 4 - بلوغ الامل فی فن الزجل . 5 - بلوغ المراد من الحیوان و النبات و الجماد. 6 - ثبوت الحجة. 7 - ثبوت العشرة. 8 - ثمرات الاوراق فی المحاضرات . 9 - الثمرات الشهیة فی الفواکه الحمویة و الزوائد المصریة. 10 - جنی الجنتین . 11 - خزانةالادب و غایةالارب ، در شرح بدیعیة، در یک مجلد بزرگ. 12-دیوان شعر. 13 - رشف المهلین ، در تخمیس ابیات شیخ عبدالقادر گیلانی . 14 - قبول البینات . 15- الفواکه الجنیة فی نوادرالملوک و الابیات الادبیة. 16 - الفواکه الشهیة و الزوائدالمصریة. 17 - قهوة الانشاء، در دو مجلد. 18 - کشف اللثام عن وجه التوریة و الاستخدام . 19 - مجری السوابق فی الخیل و السبق. (از معجم المولفین بنقل از فهرس المولفین بالظاهریة. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 166. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 124 و سایر صفحات و ج 2 ص 220) (از هدیةالعارفین ج 1 ص 731). و نیز رجوع به ابن حجة (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکربن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حسن بن جهضم همدانی مکی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم . رجوع به علی همدانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حسن بن حمزه حمزی (شریف ...) ملقّب به جمال الدین . امیر یمن . رجوع به علی حمزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حسین بن ابی بکر اردبیلی تبریزی شافعی ، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تبریزی (ابن عبداللّه بن ابی الحسن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حمدان ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به سیف الدولة. رجوع به سیف الدوله و به آثارالباقیه بیرونی ص 133 و لباب الالباب عوفی ج 1 ص 27 و 326 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن خالدبن یزیدبن معاویةبن ابی سفیان ، اموی سفیانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سفیانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن خلف بن محمدبن عبدالرحمان بن عبدالملک انصاری مالکی ، مشهور به ابن نعمة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن داوود مالکی قیروانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قیروانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه (یا عبیداللّه )بن دقّاق دقیقی بغدادی ، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به دقّاق. رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیداللّه دقاق). و علی بن عبیداللّه دقیقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن سنان طوسی تیمی ، مکنّی به ابوالحسن . از بزرگان علمای کوفه . رجوع به طوسی (ابوالحسن علی ...) و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 229 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن سیف یا یوسف ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به علویة. رجوع به علی علویة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن شاذان بن بتتی قصار، مکنّی به ابوالحسن . وی مقری بود و در یک روز چهار ختم منهای یک هشتم آن با فهماندن تلاوت می خواند. و قرائت او در محضر عده ای از قراء بر ابی شجاع بن مقرون بوده است . وی در سال 607 ه' . ق. درگذشت . (از تاج العروس ذیل ماده «ب ت ت »).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن شیخ بن عبداللّه بن شیخ بن عبداللّه عیدروس ، مشهور به زین العابدین . رجوع به علی زین العابدین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن طاهر خزاعی اصفهانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی خزاعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن طیب جزائری ، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قلال . رجوع به علی جزائری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عباس ، مکنّی به ابوالحسن و ابومحمد و مشهور به ابوالاملاک و ملقّب به ذوالثفنات . وی جد خلفای عباسی بود و درسال 40 ه' . ق. متولد شد. او نیز مانند سید سجاد زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلام ، ملقّب به ذوالثفنات است . و او را پنج صد درخت زیتون بود و هر روز زیر هر درخت دو رکعت نماز می گذاشت . (از یادداشت دهخدا). در «منتهی الارب » آمده است که : «علی بن عبداللّه بن عباس »تابعی است . رجوع به ابوالاملاک و ذوالثفنات و نیز رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 14، 177، 182 و 193 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عبدالجبار شاذلی ضریر، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین . پیشوای فرقه شاذلیة. رجوع به شاذلی و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 137. طبقات الاولیاء ابن ملفن ص 35. الوافی صفدی ج 12 ص 92. فهرس المولفین بالظاهریة. لواقح الانوار فی طبقات الاخبار شعرانی ج 2 ص 5. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 404 و سایر صفحات . جامعالکرامات حسن کوهن ص 15. مناقب ابی الحسن الشاذلی ، تالیف محمد فاسی . ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 559 و ج 2 ص 17. ابوالحسن الشاذلی تالیف علی سالم عمار. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 709. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 120. نکت الهمیان ص 213. نورالابصار ص 234.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عبدالغفار سمسمانی لغوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سمسمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام ، علوی ، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به شبیه یا ابن الشبیه . رجوع به علی علوی (ابن عبداللّه بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن علی بن عبداللّه بن احمد قزوینی ، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوتراب . رجوع به علی قزوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن علی بن محمدبن یوسف بن سلیمان بن عمر ازدی ، مشهور به ابن استجی . رجوع به علی ازدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن علی تستری بحرانی . رجوع به علی بحرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن علی زیدی . رجوع به علی زیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن علی موسوی . رجوع به علی موسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن علی نطوبسی قاهری ازهری ضریر مالکی ، مشهور به سنهوری و ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سنهوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عمران قرشی مخزومی شیعی میمونی . مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی میمونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عمرو، مکنّی به ابوالحسن .از علمای متقدم قرن پنجم هجری ، یعنی عصری که مافروخی در آن میزیست . و نام او در «محاسن اصفهان » آمده است . اما در ترجمه محاسن اصفهان نام او به صورت «علی عبداللّه عمر» ذکر شده است . (از محاسن اصفهان مافروخی ص 29) و رجوع به ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 122 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عیاش قیروانی مالکی عبیدلی . رجوع به علی عبیدلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن مبارک مرزوی ، مکنّی به ابوالحسن ، رجوع به علی مرزوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن مبارک وهرانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی وهرانی (ابن عبداللّه بن ناشربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن ابی سرور سروجی . رجوع به علی سروجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن احمدبن مظفر نجفی . رجوع به علی نجفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن حسن جذامی مالقی نباهی ، مشهور به ابن حسن و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مالقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن سعیدبن موهب جذامی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن موهب . رجوع به علی اندلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن عبدالباقی بن ابی جراده عقیلی انطاکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عقیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قطان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن محب اللّه بن محمدجعفر علیاری . رجوع به علی علیاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن هیدور تادلی . رجوع به علی تادلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن هیصم هروی . رجوع به علی هروی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن مخلوف طرابلسی مغربی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی طرابلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن منجم ، مکنّی به ابوالحسن و مشهوربه ابن منجم . رجوع به علی بن هارون بن علی بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن ناشربن مبارک وهرانی ، مکنّی به ابوبکر. رجوع به علی وهرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن وصیف بغدادی ، مشهور به ناشی اصغر. رجوع به ناشی الاصغر (علی بن عبداللّه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن یوسف بن محمد حوینی ، مشهور به شیخ حجاز و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جوینی (ابن یوسف بن عبداللّه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن یوسف بیری حلبی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه ازمیری ، ملقّب به حجاو مشهور به بورغانجی زاده . رجوع به علی ازمیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه انطاکی رومی حنفی . رجوع به علی انطاکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه باراس دوعنی حضرمی . رجوع به علی دوعنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بارقی . رجوع به علی بارقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بدلیسی حنفی ، ملقب به حسام الدین . رجوع به علی بدلیسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بستی (یا سبتی ) اندلسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بستی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بصیر حاکمی حموی حنفی . رجوع به علی بصیر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی رافع. رجوع به ابن ابی رافع و به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بغدادی سویدی . رجوع به علی سویدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بوسنوی ، ملقّب به عالی . رجوع به علی بوسنوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بهائی دمشقی غزولی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بهائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه تونسی ، ملقّب به علاالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تونسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه خفاجی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی خفاجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه سفطی مصری مالکی مشهور به وراق و ملقّب به نورالدین ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی وراق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه ششتری نمیری اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ششتری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه شونی احمدی مصری شافعی . رجوع به علی شونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه شیفتکی شیرازی شافعی ، ملقّب به شرف الدین .رجوع به علی شیرازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه طحان ازهری مصری . رجوع به علی طحان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه طوری مصری حنفی . رجوع به علی طوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه عربی حلی ، مشهور به ابن لجام و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی عربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه عسیلی . رجوع به علی عسیلی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه عیسوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عیسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه قادری شیخانی . رجوع به علی قادری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه متیوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی متیوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه مصری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه منفلوطی . رجوع به علی منفلوطی (ابوالنصر) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالمجید، مکنّی به ابوالحسن . تابعی بود. و رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی ، مکنّی به ابوالمعالی ملقّب به عفیف الدین . رجوع به علی دوالیبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالملک بن ابی الغنائم بندنیجی ، ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی بندنیجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالملک بن حسام الدین جونفوری هندی ، مشهور به متقی و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی متقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالملک بن عباس قزوینی نحوی ، مکنّی به ابوطالب . رجوع به علی قزوینی (ابن عبدالملک ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالملک رقی ، مکنّی به ابوالحصین . رجوع به علی رقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالمومن بن عبداللّه ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی بود. و رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالواحدبن علی بن جعفر نهدی حمیری . رجوع به علی نهدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالواحدبن محمدبن عبداللّه بن عبداللّه بن یحیی انصاری سجلماسی جزائری مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سجلماسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالواحد بغدادی ، مشهور به صریعالدلاء، مکنّی به ابوالحسن . وی شاعر بود و در سال 412 ه' . ق. درگذشت . و او را دیوان شعری است . رجوع به صریعالدلاء و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 143. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 453.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدالواحد دینوری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی دینوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدوس . علی بن عمربن احمدبن عماربن احمدبن علی بن عبدوس حرانی . مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن عبدوس . رجوع به علی حرانی (ابن عمربن احمدبن ..) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدوس . علی بن محمدبن عبداللّه کوفی نحوی ، مشهور به ابن عبدوس . رجوع به ابن عبدوس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبدویه ، مکنّی به ابوالحسین . از روات بود، و نام او در الموشح آمده است . (از الموشح ابی عبیداللّه مرزبانی ص 207).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبیداللّه احمدبن زین الدین ، مشهور به زین العرب . رجوع به علی زین العرب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حرث بن رحضةبن عامربن رواحةبن حجربن مصیص بن عامربن لوی قرشی عامری . رجوع به علی عامری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبیداللّه بن حسن بن حسین بن بابویه قمی رازی . رجوع به علی قمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبیداللّه بن نصربن سری زاغونی حنبلی ، مکنّی به ابوالحسن . متولد در 455 و متوفی در 17 محرم سال 527 ه' . ق. او راست : 1 - الایضاح فی اصول الدین . 2 -التلخیص فی الفرائض . 3 - الدور والوصایا. 4 - دیوان خطب . 5 - غررالبیان فی اصول الفقه ، در چند مجلد. رجوع به زاغونی (علی بن عبیداللّه ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 144. سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 139. مناقب الامام احمد ص 228. الوافی صفدی ج 12 ص 112. المنتظم ابن جوزی ج 10 ص 32. البدایه ابن کثیر ج 12 ص 205. شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 80 . مرآةالجنان یافعی ج 3 ص 852. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 290. ایضاح المکنون بغدادی ج 2ص 145 و سایر صفحات . هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 696.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن وصیف قاینی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به حلاء. رجوع به علی حلاء شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبیداللّه (یا عبداللّه ) دقیقی بغدادی ، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم علی بن عبداللّه دقاق و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 144. الوافی صفدی ج 12 ص 112. عیون التواریخ ابن شاکر ج 13 ص 65. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 56. بغیةالوعاة سیوطی ص 343. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 212. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 451.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه سمسمی لغوی ، مکنّی به ابوالحسین . رجوع به علی سمسمانی (ابن عبداللّه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبداللّه عبسی ، مکنّی به ابوعاصم . از روات حدیث بود و ثوروی و ابوادریس از وی روایت کنند. و رجوع به ابوعاصم عبسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبیده ریحانی بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ریحانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عبیده کاتب . به عربی شعر گفته و مقل است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عتیقبن عیسی انصاری قرطبی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قرطبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی ترکمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن ابی علی جلابی هجویری غزنوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جلابی (ابن عثمان ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن سلمان باباطاغی رومی حنفی . رجوع به علی باباطاغی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان عبدالقادربن محمودبن یوسف بغدادی حنبلی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن علی بن سلیمان سلیمانی اربلی ، ملقّب به امین الدین . رجوع به علی سلیمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن علی بن عمر علوی طولقی جزایری حسنی خلوتی مالکی . رجوع به علوی طولقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی ، مشهور به ابن صیرفی و ملقّب به علاالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صیرفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن محمدبن احمد بن حسن عذری بغدادی ، مشهور به ابن قاصح و مکنّی به ابوالبقاء. رجوع به علی عذری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن محمد اوسی (یا اوشی ) فرغانی ، ملقّب به سراج الدین . رجوع به علی فرغانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن نصر قرافی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قرافی (ابن عثمان ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان بن یعقوب بن عبدالحق مرینی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به المنصور باللّه و مشهور به سلطان اکحل . دهمین سلطان از بنی مرین در مراکش . رجوع به ابوالحسن مرینی و علی مرینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان اقشهری رومی حنفی . رجوع به علی اقشهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان حواری خلیلی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی خلیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان خراط، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی خراط شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان خلوتی ضریر، مشهور به ناظم الدرر. رجوع به علی خلوتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان شهیدی ، ملقّب به رکن الدین . رجوع به علی شهیدی (ابن عثمان ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان غزنوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی غزنوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عثمان غزی دمشقی حنفی ، ملقّب به شرف الدین . رجوع به علی غزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عجلان بن رمیثةبن ابی نمی حسنی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین . امیر مکه . رجوع به علی حسنی (ابن عجلان بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عدلان بن حمادبن علی ربعی موصلی ، ملقّب به عفیف الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عدی بن ربیعة. ابوعمر گوید که : وی از صحابه نبود اما از کسانی است که در مکه یا مدینه در عهد پیغمبر (ص ) از پدر و مادر مسلمان زاده شده اند. عثمان خلیفه در ابتدای خلافت خود علی بن عدی را والی مکه کرد. و او در جنگجمل با عائشه شرکت داشت . (از الاصابة ج 4، قسم دوم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عراق. نام او علی بن محمدبن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی ، ملقّب به سعدالدین و مشهور به ابن عراق است . رجوع به علی حجازی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عراق صناری خوارزمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی خوارزمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عرام . علی بن احمدبن عرام بن احمد ربعی اسوانی ، مشهور به ابن عرام . رجوع به علی ربعی (ابن احمدبن عرام بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عربی براده مغربی فاسی تیجانی (علی حرازم ...). رجوع به علی حرازم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عروة. علی بن حسین بن عروه مشرقی دمشقی حنبلی ، مشهور به ابن زکنون و ابن عروة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مشرقی (ابن حسین بن عروة...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عساکر. نام و نسب وی چنین است : علی بن حسن بن هبةاللّه بن عبداللّه بن حسین دمشقی شافعی ، مشهور به ابن عساکر و ملقّب به ثقةالدین و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابن عساکر و علی بن حسن بن هبةاللّه بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عساکربن مرحب بن عوام بطایحی ضریر، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بطایحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عصار. علی بن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی ، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عباسی (ابن عبدالرحیم بن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عصفور. علی بن مومن بن محمدبن علی حضرمی اشبیلی ، مشهور به ابن عصفور و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن عصفور و به علی بن مومن بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عطیفةبن مصطفی بن عیسی بن جلال الدین بن رضاءالدین بن سیف الدین بن میثةبن رضاءالدین بن محمدعلی بن عطیفه حسنی کاظمی . رجوع به علی کاظمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عطار. علی بن ابراهیم بن داوودبن سلمان بن سلیمان عطار دمشقی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین و مشهور به ابن عطّار. رجوع به علی عطّار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عطیةبن حسن بن محمدبن حداد هیتی حموی (شیخ علوان ...). رجوع به علوان حموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عطیةبن مطرف بن سلمه لخمی بلنسی ، مشهور به ابن زقاق و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی و ابن زقاق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عفیف . علی بن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی ، مشهور به ابن عفیف . رجوع به علی نابلسی (ابن محمدبن ابراهیم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عقیل بن محمدبن عقیل بغدادی ظفری حنبلی ، مکنّی به ابوالوفاء. رجوع به علی ظفری و ابوالوفاء (علی بن محمدبن عقیل ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علان . علی بن حسن بن علان بن عبدالرحمان ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بن حسن بن علان ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علقمةبن عبده تمیمی ، فرزند علقمة شاعر، که بنام علقمه فحل مشهور است . رجوع به علی تمیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی . از محدثان بود. (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن احمد نجاری حنفی ، ملقّب به علاءالدین .رجوع به علی نجّاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن جمال الدین محمدبن طی عاملی فقعانی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی فقعانی (ابن علی بن محمدبن طی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی عاملی جبعی بحرانی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی موسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن حسین بن علی ،علیهم السلام ، ملقّب به افطس . رجوع به علی افطس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن شُکربن احمدبن شکر. متوفی پس از سال 418 ه' . ق. او راست : شرح اعتقاد احمدبن حنبل . (از معجم المولفین ج 7 ص 154).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن طاووس حسنی حلی ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به رضی الدین . رجوع به علی حلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن عبداللّه حلبی حنفی . رجوع به علی حلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی مصری ازهری شافعی . رجوع به علی عزیزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن عمر مراکشی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مراکشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن محمدبن ابی العز دمشقی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی دمشقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن محمدبن طی فقعانی عاملی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی فقعانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن مرادبن عثمان بن علی بن قاسم عمری موصلی شافعی . رجوع به علی عمری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی بن هبةاللّه بخاری ، ملقب به جلال الدین . رجوع به علی بخاری (ابن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی استرآبادی مازندرانی ، ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی استرآبادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی اکبر بروجردی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر بروجردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی برقی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی برقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی دیربی شافعی ، مکنّی به ابونصر. رجوع به علی دیربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی سوادی کوکبانی . رجوع به علی کوکبانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی شبراملسی شافعی قاهری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالضیاء. رجوع به علی شبراملسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی عزی مالکی . رجوع به علی عزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی عزی مخلاتی . رجوع به علی مخلاتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علیف . علی بن احمدبن حسن یمانی ، مشهور به ابن علیف . رجوع به علی بن احمدبن حسن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن علی قوشچی (امیرشیخ ...)، از امرای خراسان . رجوع به علی بن امیر قوشچی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمادالدین . علی بن اسماعیل بن موسی بن علی بن حسن بن محمد دمشقی شافعی ، ملقّب به علاءالدین و مشهور به ابن عمادالدین و ابن وس . رجوع به علی بن اسماعیل بن موسی بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمار. علی بن محمدبن ابی بکر، ملقّب به جلال الدین و مشهور به ابن عمار. رجوع به علی بن محمدبن ابی بکر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمر، مشهور به اسود و قره خواجه . رجوع به علاءالدین اسود شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمران ، مکنّی به ابوالحسن . ممدوح منوچهری دامغانی شاعر. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن ابراهیم بن عبداللّه کنانی قیچاطی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قیچاطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن ابراهیم قرشی صوفی شاذلی . رجوع به علی شاذلی (ابن عمربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن احمدبن عبدالباقی بن بکری ، مکنّی به ابوالحسن . کتابدار کتابخانه نظامیه در قرن ششم . نام او را به صورت «علی بن احمدبن بکری » نیز گفته اند. رجوع به علی بن احمدبن بکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن احمدبن عماربن احمدبن علی بن عبدوس حرانی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن عبدوس . رجوع به علی حرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن احمدبن عمربن ناجی میهی شافعی بصیر. رجوع به علی میهی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن احمدبن مهدی بن مسعودبن نعمان بن دیناربن عبداللّه بغدادی دارقطنی ، مکنّی به ابوالحسن . محدث و حافظ و فقیه و قاری قرن چهارم هجری بود که در ذیقعده سال 305 یا 306 متولد شد و در 384 یا 385 ه' . ق. درگذشت . او راست : 1 - السنن . 2 - غریب اللغة. 3 - القراات . 4 - المختلف و الموتلف فی اسماالرجال . 5 - المعرفة بمذاهب الفقهاء. و دارقطنی منسوب است به «دارالقطن » که محله ای است در بغداد. (از معجم المولفین بنقل از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 2 ص 239. سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 259. الاستدراک ابن نقطة ج 1 ص 3.عیون التواریخ ابن شاکر ج 12 ص 241. اسماءالرجال طیبی ص 46. طبقات الشافعیه اسنوی ص 88. مناقب الشافعی و اصحابه من تاریخ الذهبی ص 92. المبهمات فی الحدیث نووی ص 35. فهرس المولفین بالظاهریة. الوافی صفدی ج 12 ص 127. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ص 34. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 417. البدایه ابن کثیر ج 11 ص 317. المنتظم ابن جوزی ج 7 ص 183. طبقات الشافعیه سبکی ج 2 ص 31. تذکرةالحفاظ ذهبی ج 3 ص 186. طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 559. النجوم الزاهره ابن تغری بردی . ج 4 ص 172. المختصر فی اخبارالبشر ابوالفداء. ج 2 ص 137. اللباب ابن اثیر ج 1 ص 404. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 116. مفتاح السعاده طاش کبری ج 2 ص 14. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 55 و 149 و سایر صفحات . روضات الجنات خوانساری ص 481. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 683. فهرس مخطوطات الظاهریه یوسف عش ج 6 ص 170. فهرس المخطوطات المصوره لطفی عبدالبدیع ج 2ص 137. فهرس المخطوطات المصوره سید ج 2 ص 164). و نیزرجوع به «دارقطنی » و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 38 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن احمد بغدادی مالکی ، مشهور به ابن قصار و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قصار (ابن احمد بغدادی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن ادریس ثانی (یا علی ثانی ). هفتمین تن از ادارسه مراکش بود که پس از یحیی بن یحیی به سلطنت رسید. وی در سالهای بین 234 و 292 ه' . ق. حکومت کرد ولی سنین سلطنت او بتحقیق معلوم نیست . (از طبقات سلاطین اسلام ص 29). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 130 و الاستقصاء ج 1 ص 78 وجذوةالاقتباس ص 236 و معجم الانساب زامباور ص 103 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن جعفربن عبداللّه بن کثیر کثیری . سلطان شبام در حضرموت . رجوع به علی کثیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن خلیل بن علی اسفیذاری ، مکنّی به ابوعاصم و ملقّب به فخرالدین . رجوع به علی اسفیذاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن علی بن ابی طالب . از محدثان بود. (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن علی بن حسام الدین ابوصیری حنفی شاذلی ، مشهور به ابن بتنونی . رجوع به علی بتنونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن علی کاتبی قزوینی ، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن . حکیم و منطقی قرن هفتم هجری . وی در ماه رجب سال 600 ه'. ق. متولد و در ماه رمضان سال 675 ه' . ق. درگذشت .رجوع به کاتبی قزوینی ، و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 159. الوافی صفدی ج 12 ص 132. فهرس مخطوطات الظاهریة. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 66. فهرس المخطوطات المصوره سید ج 1 ص 225. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 713.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن قزل بن جلدک ترکمانی ، مشهور به مشد و ملقّب به سیف الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مشد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن محمدبن حسن حربی بغدادی شافعی ، مشهور به ابن قزوینی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن عمربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن محمدبن فارس انباری ، مشهور به ابن حداد و ملقّب به قوام الدین و مکنّی به ابوالفرج . رجوع به علی انباری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمربن محمدبن مشرف بن احمد همدانی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن اضحی . رجوع به علی همدانی (ابن عمربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمرخربونی مصری (علی خیری ...). رجوع به علی خیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمر زبیبی سمرقندی . محدث بود. و نیز رجوع به علی زبیبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمرعداس ، مکنّی به ابوالحسن . از وزرای دولت فاطمی مصر. رجوع به علی عداس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمر عربی مدرس . رجوع به علی عربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قرشی شاذلی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شاذلی (ابن عمر...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمید. نام او علی بن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح و مشهور به ابن عمید بود. رجوع به ابن عمید (ابوالفتح ...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425 شود
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عمیدالدین مختار، ملقّب به شمس الدین و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی مختار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عنتر رشیدی مصری . رجوع به علی رشیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیاد اسکندری ، مشهور به ابن قیم . رجوع به علی اسکندری (ابن عیاد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیاد تستری (شوشتری ) بکری فاسی مغربی . رجوع به علی تستری بود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیاش ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی و محدث بود و ذکر او در عیون الانباء آمده است . رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) و عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 305 شود
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی . طبیب بود و نزد حنین تحصیل کرد و آنگاه طبیب خلیفه المعتمد شد. وی پیش از سال 279 ه' . ق. میزیست . او راست : منافعالحیوان . (از معجم المولفین بنقل از المخطوطات العربیه شیخو ص 149).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن ابی الفتح اربلی ، ملقّب به بهاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اربلی و ابوالحسن (علی بن عیسی اربلی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن جزله بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جزلة. رجوع به ابن جزلة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن حمزةبن وهاس ، مکنّی به ابوالطیب و مشهور به ابن وهاس . ادیب و شاعر و نویسنده . اصل او از یمن بود و در حدود سال 500 ه' . ق. در مکه درگذشت . (از معجم المولفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 134) (معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 85).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن داوودبن جراح بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جراح . متولد در سال 245 و متوفی در ذیحجه سال 334 ه' . ق. وزیر المقتدرباللّه عباسی . او راست : 1 - جامع الدعاء. 2 - رسائل ونامه های او. 3 - الکتّاب و سیاسةالمملکة و سیرةالخلفاء. و رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی ...) و به ابن جراح و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 161. الوافی صفدی ج 12 ص 133. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 129. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 68. روضات الجنات خوانساری ص 476. حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 302. دستورالوزراء خوندمیر ص 76. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 133. دول الاسلام ذهبی ج 1 ص 164. سیرالنبلاء ذهبی . تاریخ بغداد ج 12 ص 14. المنتظم ج 6 ص 351.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن ابان نفری ، مشهور به سکری و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن علی بن عبداللّه رمانی اخشیدی وراق، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی رمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن علی کحّال . رجوع به علی کحّال شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن عیسی اربلی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به بهاءالدین . رجوع به علی اربلی (ابن عیسی بن ابی الفتح ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن فرج بن صالح ربعی شیرازی بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ربعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن ماهان .از سرداران و امرای بزرگ عهد عباسیان و از ولاة خراسان است . وی در سال 180 ه' . ق. از جانب هارون الرشید خلیفه عباسی به حکومت خراسان منصوب گشت . و به خراسان رفت و طاهربن حسین مشهور به ذوالیمینین را از جانب خود به فوشنج فرستاد. در سال 191 ه' . ق. هارون الرشید، علی بن عیسی را به سبب ارتکاب ظلم از حکومت خراسان عزل کرد و هرثمةبن اعین را به جای او فرستاد. هرثمة نیز علی بن عیسی را دستگیر کرد و با بندی گران به جانب بغداد روانه ساخت . چندی بعد وقتی امین به خلافت رسید علی بن عیسی از جمله کسانی بود که به همراهی فضل بن سهل ذوالریاستین امین را تشویق به خلع مامون از ولایت عهدی کردند. در سال 195 ه' . ق. علی بن عیسی به فرماندهی شصت هزار سوار از جانب امین به جنگ مامون روانه گشت . زبیده مادر امین ، علی بن عیسی را سفارش کرد که مامون مانند فرزند من و مورد علاقه من است لذا وقتی او را دستگیر ساختی با او به ملاطفت رفتار کن و دست بند سیمین بر دستهای او زن . علی نیز با اعتماد کامل به پیروزی خود به جانب خراسان روان گشت و با سپاه چند هزارنفری طاهربن حسین بن مصعب خزاعی مشهور به ذوالیمینین ، که از جانب مامون مامور جنگ با علی شده بود، برخورد کرد و در جنگی که بین دو سپاه روی داد، علی بن عیسی کشته شد و طاهر پس از چندی توانست بغداد راتسخیر و امین را دستگیر کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 230 و 244 تا 249). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 133، النجوم الزاهرة ج 2 ص 149، البدایة و النهایة ج 10 ص 226 و کامل التواریخ ابن اثیر ج 6 ص 79 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی بن هبةاللّه ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مهذب الدین و مشهور به ابن نقاش . وی طبیب بودو در علم حدیث نیز دست داشت . تولد و نشو و نمای او در بغداد بود سپس به دمشق و از آنجا به قاهره رفت و دیگربار به دمشق بازگشت . او در خدمت الملک العادل نورالدین محمودبن زنگی بود و سالها در بیمارستان بزرگ وی خدمت کرد و پس از درگذشت نورالدین محمود به خدمت صلاح الدین درآمد. وی در سال 574 ه' . ق. در دمشق درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل از طبقات الاطباء ج 2 ص 162).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی اردبیلی انصاری ، مشهور به طیبی . رجوع به علاءالدین طیبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی اسطرلابی . رجوع به علی اسطرلابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی حرانی . رجوع به علی حرانی (ابن عیسی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صائغ (ابن عیسی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غالب ، مکنّی به ابوالحسن . متوفی در سال 767 ه' . ق. او راست : 1 - کتاب الاعتبار. 2 - منظومه نهایةالعوام فی ذکر الخلفاءالکرام ،و شرح آن . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1393 و 1990).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غانم . علی بن محمدبن خلیل بن محمدبن محمدبن ابراهیم بن موسی حنفی ، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین . رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن ...) و علی (بن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غانیة. علی بن اسحاقبن محمدبن غانیة، مشهور به ابن غانیة. حاکم قسمت شرقی اندلس در قرن ششم هجری . رجوع به علی بن اسحاقبن محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غدیر. علی بن منصوربن مضرس بن قیس غنوی جزری ، مشهور به ابن غدیر. رجوع به علی جزری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غراب ، مکنّی به ابوالولید. محدث بود. و رجوع به ابوالولید (علی بن ...) شود. ابن الندیم گوید: وی فقیه و از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه بود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غراب فرازی کوفی ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی بود. و رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غسان . علی بن مومل بن علی بن غسان مصری ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان . رجوع به علی مصری (ابن مومل بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن غلام علی هیدجی زنجانی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر زنجانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فاضل مازندرانی ، ملقّب به زین الدین . رجوع به علی مازندرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فاکهی . علی بن حسن همدانی ، مشهور به ابن فاکهی و مکنّی به ابوالفضل . رجوع به علی فاکهی (ابن حسن همدانی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فتح ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مطوق. رجوع به مطوق (علی بن ...) و علی مطوق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فتح اللّه نهاوندی نجفی . رجوع به علی نهاوندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فخرالدوله ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به مجیرالدوله . وی بعد از درگذشت برادرش عمیدالدوله در زندان خلیفه عباسی ، دیرزمانی محبوس بود تا در رمضان سال 499 ه' . ق. مورد لطف خلیفه المستظهر باللّه شد و وی را به منصب وزارت رسانید و در حدود نه سال در این مقام بود تادر صفر سال 508 ه' . ق. درگذشت ، و هبةاللّه محمدبن علی مشهور به ابن مطلب عهده دار امر وزارت گردید. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 91). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 317 و آثارالوزراء عقیلی چ دانشگاه ص 142 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فخرالدین مسعودبن عزالدین حسین ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به حسام الدین . وی فرزند کهتر ملک فخرالدین مسعود نخستین تن از ملوک بامیان بود. برادر بزرگتر او شمس الدین محمد بود که پس از پدر به سلطنت بامیان رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 609). وی همان شاهزاده ای است که نظامی عروضی کتاب چهارمقاله خود رابه نام او تالیف کرده است . پدر وی فخرالدین مسعود اولین پادشاه از ملوک غوریه بامیان است ، و شمس الدین محمدبن فخرالدین مسعود، برادر اوست . هیچ ذکری از این شاهزاده در کتب تواریخ نیست . فقط قاضی منهاج الدین عثمان بن سراج الدین الجوزجانی در کتاب طبقات ناصری (ص 104) در ضمن تعداد اولاد فخرالدین مسعود، نام او را می برد. و سال وفات او معلوم نیست ولی چون در حین تالیف چهارمقاله در حیات بوده وفات او بالضرورة بعد ازحدود سنه 550 ه' . ق. که تاریخ تالیف این کتاب است ، واقع شده . (تعلیقات چهارمقاله نظامی عروضی ص 2).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فرات . علی بن محمدبن موسی بن حسن بن فرات نهرافی ، مکنّی به ابوالحسن ومشهور به ابن فرات ، وزیر المقتدر باللّه عباسی . رجوع به ابن فرات (ابوالحسن علی ...) و علی بن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فرامرزبن علاءالدوله ابوجعفر محمدبن دشمن زیاربن کاکویه ، مکنّی به ابومنصور. از دیالمه کاکویه بود که در کردستان از سال 398 تا 488 ه'. ق. حکومت می کردند. وی در سال 488 ه' . ق. در جنگی که بین او و تتش با مجدالملک در دشت ماوه رخ داد، کشته شد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 130) (مجمل التواریخ والقصص ص 409) (معجم الانساب و القبائل زامباور ص 328).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فرحون . علی بن محمدبن فرحون قیسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون . رجوع به علی قیسی (ابن محمدبن فرحون ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضال . نام او علی بن حسن بن علی بن فضال بن عمربن ایمن کوفی ، و مکنّی به ابوالحسن است . رجوع به علی کوفی (ابن حسن بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضال بن علی بن غالب بن جابربن عبدالرحمان بن محمدبن عمروبن عیسی بن حسن زمعه مجاشعی قیروانی فرزدقی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی فرزدقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضلان بزری ، محدث . رجوع به علی بزری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضل بن احمد اسفراینی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به حجاج . رجوع به ابوالحسن (علی بن فضل ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضل بن احمد قرمطی . رجوع به علی قرمطی (ابن فضل ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضل اللّه بن علی بن عبیداللّه حسنی راوندی ، ملقّب به عزالدین . رجوع به علی راوندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضل اللّه بن محمد مرعشی شافعی . رجوع به علی مرعشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضل مزنی نحوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مزنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضل مویدی طالقانی . رجوع به علی طالقانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فضیل بن عیاض . پدر او از مشاهیر بود و درسال مواخذه برامکه یعنی سال 187 ه' . ق. درگذشت . اما خود علی بن فضیل در عبادت و فضل بر پدر برتری داشت . و گویند روزی وی در مسجدالحرام نزدیک چاه زمزم ایستاده بود که ناگاه شنید شخصی این آیه را می خواند «یوم القیامة تری المجرمین » وی صعقه ای زد و درگذشت . (ازحبیب السیر چ خیام ج 2 ص 243). از فضیل بن عیاض در دیوان شاه داعی شیرازی ذکری آمده است ، رجوع بدانجا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فلاح . علی بن جعفربن فلاح کتامی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به فلاح .از وزرای دولتی فاطمی مصر. رجوع به علی کتامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن فویرة. علی بن یحیی ، مشهور به ابن فویرة و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بن یحیی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قابسی . علی بن محمدبن خلف معافری مالکی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قابسی . رجوع به ابن قابسی (ابوالحسن علی بن ...) و نیز به علی بن محمدبن خلف ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قارح . علی بن منصوربن طالب حلبی ، ملقّب به دوخلة و مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حلبی (ابن منصوربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم بن علی بطیوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بطیوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم بن علیف بن هیس بن سلیمان بن عمروبن نافع حکمی زبیدی رافعی شراحیلی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حکمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم بن محمد تجیبی مغربی ، مشهور به زقاق و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی زقاق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم بن یونش اشبیلی ، مشهور به زقاق و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم اردبیلی خلیلی شافعی بطائحی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بطائحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم حنش ذیبینی صنعانی . رجوع به علی حنش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم خوافی سنجانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سنجانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم رشیدی . رجوع به علی رشیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم زیتونی رومی حنفی . رجوع به علی زیتونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم سعدی حلبی رامی . رجوع به علی رامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم طبری . رجوع به علی طبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم عباسی حنفی یمنی . رجوع به علی عباسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاسم کاشانی کاتب ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کاشانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاصح . علی بن عثمان بن محمدبن احمدبن حسن عذری بغدادی ، مشهور به ابن قاصح و مکنّی به ابوالبقاء. رجوع به علی عذری (ابن عثمان بن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاضی سعدی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی سعدی (ابن قاضی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاضی عسکر. علی بن حسین بن علی بن حسین بن خلف بن محمد ارموی ، مشهور به ابن قاضی عسکر و ملقّب به شرف الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ارموی (ابن حسین بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قاضی عسکر. علی بن خلیل بن علی بن حسین دمشقی . مشهور به ابن قاضی عسکر و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی دمشقی (ابن خلیل بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قراعثمان (امیر...). وی از بزرگانی است که در اردوی امیر قرایوسف مقید بود. و وقتی که امیر قرایوسف در هفتم ذیقعده سال 823 ه' . ق. درگذشت ومیرزا بایسنقر به دارالملک تبریز رسید، این امیرعلی بیک بن امیر قراعثمان مورد عفو و مرحمت میرزا بایسنقرقرار گرفت . (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 608 و 610).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قراعثمان (علی بیک ...) رجوع به علی بیک بن قراعثمان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قریب ، معروف به حاجب بزرگ، یا امیرعلی خویشاوند. از بزرگان امرای سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قَرین بن بیهس . محدثی ضعیف بود در روایت حدیث . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قصار. علی بن ابی حسین عبدالرحیم سلمی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی و خطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قصار. علی بن احمد بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. رجوع به علی قصار (ابن احمد بغدادی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قطاع . علی بن جعفربن علی سعدی صقلی ، مشهور به ابن قطاع و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابن قطاع و علی بن جعفربن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قطان . علی بن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم بن یحیی کتامی ، مشهور به ابن قطان و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کتامی (ابن محمد بن عبدالملک بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قلال . علی بن عبداللّه بن طیب جزائری ، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قلال . رجوع به علی جزائری (ابن عبداللّه بن طیب ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قلی بن محمد خلخالی اصفهانی . رجوع به علی خلخالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قلیج ، ملقّب به سیف الدین . وی مدرسه ای وقف کرده بود که ذکر آن در عیون الانباء آمده است . رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 260 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن قیم علی بن عیاد اسکندری ، مشهور به ابن قیم . رجوع به علی اسکندری (ابن عیاد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کامل بن اسماعیل حموی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کامه . وی ظاهراً از امرای آذربایجان و خواهرزاده رکن الدوله بوده است . (از مجمل التواریخ و القصص ، حاشیه ص 392).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کرامة. علی بن مصطفی بن ابی اللطف طرابلسی حنفی ، مشهور به ابن کرامة. رجوع به علی طرابلسی (ابن مصطفی بن ابی اللطف ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کلاس . علی بن محمدبن علاءالدین دواداری ، مشهور به ابن کلاس . رجوع به علی دواداری (ابن محمدبن علاءالدین ...) و ابن کلاس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کل محمدبن علی محمد قاربوزآبادی قزوینی . رجوع به علی قزوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کمال الدین حسین کاشانی ، ملقّب به غیاث الدین . رجوع به غیاث الدین (علی بن کمال الدین کاشانی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کمال الدین محمود استرآبادی مکی . رجوع به علی استرآبادی (ابن کمال الدین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کوچک . علی بن حسین بن علی عبسی ، مشهور به ابن کوچک وراق. رجوع به علی عبسی (ابن حسین بن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن کوفی . علی بن محمدبن عبیدبن زبیر اسدی ، مشهور به ابن کوفی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اسدی (ابن محمدبن عبیدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن لالی بالی رومی حنفی ، مشهوربه منق و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی منق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن لبال . علی بن احمدبن علی شریشی ، مشهور به ابن لبال و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شریشی (ابن احمدبن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن لب بن شلبون معافری ، مکنّی به ابوالحسن . ازوزرای اندلس . رجوع به علی معافری (ابن لب ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن لجام . علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی ، مشهور به ابن لجام و مکنّی به ابوالحسن .رجوع به علی قرطبی (ابن خلف بن عبدالملک بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن لحام . علی بن محمدبن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی ، مشهور به ابن اللحام و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی دمشقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن لطف علی مغانی تبریزی . رجوع به علی تبریزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن لیث صفار. وی فرزند کوچکتر لیث و برادر کهتر یعقوب لیث بود. وی در چند مورد با برادر خود در جنگها شرکت داشت از جمله در سال 253 ه' . ق. که یعقوب بر هری دست یافت ، برادر خود علی بن لیث را با زندانیان و بنه در آنجا گذاشت و خود برای جنگ با ابراهیم بن الیاس بن اسد به «پوشنگ» رفت . و چون یعقوب درگذشت ، دو برادر او عَمرو و علی هر دو حاضر بودند و با وجودی که عهد و فرمان علی بر سپاه یعقوب روان تر بود، بعداز مذاکراتی که بین دو برادر واقع شد، کار بر عَمروقرار گرفت . ولی پس از اندکی علی از اینکه کار امارت را به عمرو واگذار کرده است ، پشیمان شد و عمرو چون بر این موضوع آگاه گشت ، علی را در بند کرد و در سال 266 ه' . ق. وی را آزاد ساخته مال بسیار بداد و دل او خوش گردانید. اما در رمضان همان سال که عمرو با علی به جنگ خجستانی رفته بود، بواسطه خیانت علی بنفع خجستانی ، عمرو بار دیگر وی را دستگیر ساخته و در قلعه بم زندانی کرد. و در رمضان سال 276 ه' . ق. که عمرو به پارس رفته بود وی حیلتی کرد و از زندان بگریخت و گروهی فراهم آورده به سیستان حمله کرد و چون از عهده جنگ با احمدبن شهفور (حاکم سیستان از جانب عمرو) و ازهربن یحیی برنیامد، راه خراسان گرفت و به رافعبن هرثمة پیوست . در سال 283 ه' . ق. جنگ سخت بین سپاه عمرو و رافع رخ داد که منجر به شکست رافع و گریختن او به گرگان شد. در این جنگ دو پسر علی لیث یعنی لیث و معدل که در سپاه رافع بودند، اسیر شدند و عمرو آن دو را به نیشابور آورد و خلعت داد و نیکوئی کرد و گفت سوی پدر روید. اما آنها این پیشنهاد را نپذیرفتند و نزد عم خویش باقی ماندند. رجوع به صفاریان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ماجده سهمی ، مکنّی به ابوماجدة. رجوع به علی سهمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ماشاذة. وی از علمای متقدم قرن پنجم (عهدی که مافروخی در آن میزیست ) بود و نام او در محاسن اصفهان آمده است . (از محاسن اصفهان مافروخی ص 29). و رجوع به ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 122 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ماشطه . علی بن حسن ، مشهوربه ابن ماشطة. رجوع به ابن ماشطة و علی بن حسن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ماکولا. علی بن هبةاللّه بن علی بن هبةاللّه بن جعفر عجلی جرباذقانی بغدادی ، مشهور به ابن ماکولا و ملقّب به سعدالملک و مکنّی به ابونصر. رجوع به ابن ماکولا (ابونصر علی ...) و علی بن هبةاللّه بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مانع حوشبی . سلطان حواشب در یمن . رجوع به علی حوشبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مامون . مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به معتضد بود و او را «سعید»نیز می گفتند. وی قائم مقام برادر خود ابومحمد رشیدبن مامون (سلطان مراکش متوفی در سال 640 ه' . ق.) بودو در سال 646 ه' . ق. وقتی که یکی از قلاع حدود قهستان رامحاصره می کرد به ضرب تیغ یکی از امرا کشته شد وبرادرزاده اش ، ابوحفص عمربن ابی ابراهیم ، ملقّب به مرتضی به سلطنت نشست . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 584).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مامون بن محمد. وی از ملوک سلسله دوم خوارزمشاهان بود و پس از اینکه پدرش مامون بن محمد بر دست غلامان خویش در ضیافت صاحب جیش خود کشته شد او بجای پدر نشست و لشکر بر او بیعت کردند و حکم او در ولایت جرجانیه و خوارزم نفاذ یافت . وی نیز مانند سایر ملوک این سلسله ، شخصی فضل دوست و ادب پرور بود. چنانکه شیخ الرئیس ابوعلی سینا در سن بیست و دوسالگی بر اثر پریشانی احوال دولت سامانی نزد این علی بن مامون به خوارزم شد و او وظیفه ای کافی جهت وی تعیین کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2ص 444). و نیز رجوع به جامعالتواریخ خواجه رشیدالدین همدانی (بخش سامانیان و غزنویان ) چ دبیرسیاقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مبارک ، مشهور به ابن زاهدةو مکنّی به ابوالحسن . متوفی بسال 594 ه' . ق. او راست : خریدةالامثال . (از معجم المولفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 701 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 427).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مبارک بن حسن بن احمدبن ابراهیم واسطی رفاعی ، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی واسطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مبارک احمر. رجوع به علی احمر (ابن مبارک ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مبارک عجابی . رجوع به علی عجابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مبارک لحیانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به لحیانی و علی لحیانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی . مکنّی به ابومجاهد. متوفی در حدود سال 180 ه' . ق. او راست : 1 - اخبار بنی امیة. 2 - کتاب المغازی . رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن ...) و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 175. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 106. تهذیب التهذیب ابن حجر ج 7 ص 377. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 26.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مجاهدبن یوسف عامری ، ملقّب به اقبال الدوله . وی دومین و آخرین تن از امرای دانیه است که از سال 436 تا 468 ه' . ق. حکومت کرد و در این سال این سلسله به دست امرای هودی منقرض گشت . وی نیز به «سرقسطة» رفته و در آنجا ساکن گشت و در سال 474 ه' . ق. درگذشت . (از طبقات سلاطین اسلام ص 23) (الاعلام زرکلی بنقل از ابن خلدون ج 4 ص 164) (البیان المغرب ج 3 ص 157).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محسن بن علی بن محمدبن ابی فهم تنوخی ، مکنّی به ابوالقاسم . متولد در نیمه شعبان سال 355 ه' .ق. و متوفی در بغداد در ماه محرم سال 447 ه' . ق. رجوع به ابوالقاسم (علی بن محسن ...)، و نیز به ماًّخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 175. الوافی صفدی ج 12 ص 140. المنتظم ابن جوزی ج 8 ص 168. النجوم الزهراه ابن تغری بردی ج 5 ص 58. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 68. لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 252. اعیان الشیعه عاملی ج 42 ص 9.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفائی ، مشهور به رمیلی و مکنّی به ابوصلاح . رجوع به علی رمیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد. وی از اهالی ری بود واز جمله وکیلانی است که صاحب کشف الغمة بنقل از اعلام الوری تالیف طبرسی ، گوید که : آنها حضرت صاحب الامر (ع )را رویت کرده اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 110).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد. خاتم سفرای اربعه حضرت قائم (ع ). رجوع به علی سمری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد. نام طبیب یا گیاه شناسی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت کند. از جمله در ذیل کلمات طباشیر، طرخون و طلق نام او را آورده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد، مکنّی به ابوالحسن . متکلم و اصولی قرن چهارم هجری است که در سال 380 ه' . ق. درگذشت . (از معجم المولفین بنقل از مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 90).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد. مورخ و خطیب بودو مدتی عهده دار خطابت در جامع قراچه احمدپاشا در شهر میخالیج بوده است . او راست : مصباح القلوب فی التاریخ که در اواسط ربیعالاول سال 1061 ه' . ق. از تالیف آن فراغت یافت . (از معجم المولفین بنقل از هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 757. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1710. فهرس الخدیویة ج 1 ص 158. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 493).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد، مشهور به ابن محبا عباسی و ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی عباسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد، مشهور به تاج الحلوانی . رجوع به تاج الحلوانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد(خواجه ...) ممدوح منوچهری دامغانی شاعر:
از دولت آن خواجه علی بن محمد
امروز گلاب است و رحیق است در انهار.

منوچهری .


این شخص ظاهراً همان علی بن عمران ممدوح منوچهری است . رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) شود. (از دیوان منوچهری چ 2 دبیرسیاقی ص 320).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد، مشهور به نصیرالدین کاشی . رجوع به علی کاشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد، ملقّب به نظام الدین . عالم قرن ششم هجری . او راست : مختصر کتاب المصباح الصغیر. (از معجم المولفین ج 7 ص 176).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم بن عبدالرحمان بن ضحاک فزاری ، مشهور به ابن مقری یا ابن بقری و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی فزاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم بن عبداللّه بن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی ، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم بن عبداللّه قهندزی نیشابوری ضریر، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قهندزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم بن علان ، مکنّی به ابوالحسن . از محدثین امامیه زمان غیبت صغری . رجوع به علان کلینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم بن عمربن خلیل شیحی بغدادی ; ملقّب به علاالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شیحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم بخاری ضریر، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به حمیدالدین . رجوع به علی بخاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی ، مشهور به ابن عفیف . رجوع به علی نابلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم دمشقی حنائی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حنائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابراهیم عادلشاهی . هشتمین تن از عادل شاهیان بیجاپور. رجوع به علی عادلشاهی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکر، ملقّب به جلال الدین و مشهور به ابن عمار. وی از قضاة دولت مجاهدی یمن بود سپس به وزارت رسید. و وزارت مجاهد رسولی را به عهده داشت و در سال 760 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل از العقود اللولویة ج 2 ص 111 و تاریخ ثغر عدن ج 2 ص 158).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکربن ابراهیم بن ابی القاسم بن عمربن احمدبن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن مطیر حکمی یمنی شافعی ، مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی حکمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکربن شرف ماردینی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی ماردینی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکربن عبداللّه بن مفرج انصاری اسکندری شافعی ، ملقّب به شمس الدین . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکربن علی بن ابراهیم بن علی بن عدنان حسینی دمشقی حنفی ،مشهور به نقیب الاشراف . رجوع به علی نقیب الاشراف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکربن مطیر، مشهوربه ابن مطیر. فقیه بود و در رجب سال 1084 ه' . ق. در شهر زیدیة درگذشت . او راست : مختصرالتلخیص در فقه . (از معجم المولفین بنقل از خلاصةالاثر محیی ج 3 ص 193).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکر شعبی یمانی . رجوع به علی شعبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی بکر مطیری . رجوع به علی مطیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی حسن (یا ابی الحسین ) اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اندلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون . از ملوک بنی وطاس در فاس . رجوع به علی وطاسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی فهم داودبن ابراهیم تنوخی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم تنوخی و نیز به علی بن محمدبن داودبن ابراهیم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی قاسم بن ابراهیم بن علی بن محمد دادسی مغربی . رجوع به علی دادسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
ابن محمدبن ابی قاسم بن علی بن ناصر نجری یمنی . رجوع به علی نجری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی قاسم بن محمدبن جعفر. مفسر بود. وی در سال 769 ه'. ق. متولد شد و در 837 ه' . ق. درگذشت . او راست : 1- تجریدالکشاف . 2 - تفسیرالقرآن در هشت مجلد. (از معجم المولفین بنقل از البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 485).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ابی قاسم بن محمدبن فرحون تونسی مدنی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن ، و مشهور به ابن فرحون . رجوع به علی تونسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمد، مشهور به ابن صباغ و ملقّب به نورالدین . وی فقیه مالکی بود. اصل او از سفاقس است و در سال 784 ه' . ق. در مکه متولد شد و در سال 855 ه' . ق. در همین شهر درگذشت . او راست : الفصول المهمة لمعرفةالائمة و فضلهم و معرفة اولادهم و نسلهم . (از معجم المولفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1271. الاعلام زرکلی ج 5 ص 161. مخطوطات الموصل جلی ص 122). و نیز رجوع به ابن صباغ (شیخ نورالدین علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمد، مکنّی به ابوالمدد. صوفی بود و در سال 1008 ه' . ق. درگذشت . او راست : کشف الاسرار الازلیة و تحقیق دوائرالانوار الابدیة که شرح کتاب «الازل » محمد وفائی است . (از معجم المولفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1389. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 751. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 354).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن ابراهیم بن علی بن یوسف سبیتی عاملی کفراوی . رجوع به علی سبیتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن ابراهیم حجازی شافعی سقطی . رجوع به علی سقطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن بختیاربن علی واسطی مندائی . رجوع به علی مندائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن جدیدبن علی بن محمدبن جدید حضرمی تریمی شافعی ، مشهور به ابن جدید. رجوع به علی حضرمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن جولة. محدث است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن حبیب قلیوبی . شاعر مصری . رجوع به علی قلیوبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن حریق مخزومی بلنسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مخزومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن حسن ، مشهور به مصری و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
محمدبن احمدبن سلمه مخزومی بلنسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مخزومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن عبداللّه بن محمدبن علی باجی اندلسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی باجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن عبداللّه بن نصیرالدین بن ملکان برتوانی حنفی . رجوع به علی برتوانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن علی بن یحیی بکری زیدی یمنی . رجوع به علی بکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن عمربن ابی زرع ، مکنّی به ابوالحسن یا ابوعبداللّه و مشهور به ابن ابی زرع . رجوع به ابن ابی زرع شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن معوض حسینی ببلاوی مالکی ادریسی اشعری . رجوع به علی ببلاوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن محمدبن عبداللّه بن عباد عبادی هروی شافعی مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عبادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن محمود، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به ابن حلوانی . رجوع به علی حلوانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن یوسف بن محمد هیثمی طبناوی قاهری مالکی اشعری ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی طبناوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی حجازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمد سمنانی حلبی حنفی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی سمنانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمد عالونی حنفی . رجوع به علی عالونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدعلوی ، مشهور به صاحب الزنج . رجوع به صاحب الزنج شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمد عنسی صنعانی . رجوع به علی عنسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمد قزوینی بغدادی شافعی ، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قزوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ادریس ثانی ، (یا علی اول )، ملقّب به حیدرة. چهارمین تن از ادراسه در مراکش است . وی از سال 221 تا 234 ه' . ق. حکومت کرد. او مردی باذکاوت و شریف و فاضل بود و در سال 234 در سنین جوانی درگذشت . (از طبقات سلاطین اسلام ص 29) (الاعلام زرکلی بنقل از الاستقصاء ج 1 ص 67 و جذوةالاقتباس ص 290).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ارسلان بن محمدمنتخب ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی منتخب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اسحاق. وی از اهالی قم بود و از جمله وکیلانی است که صاحب کشف الغمة بنقل از اعلام الوری تالیف طبرسی ، گوید که آنها حضرت صاحب الامر(ع )را رویت کرده اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 110).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اسداللّه امامی اصفهانی . رجوع به علی امامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اسماعیل بن ابی بکربن عبداللّه بن عمربن عبدالرحمان ناشری زبیدی یمانی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ناشری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اسماعیل بن علی بن احمدبن محمدبن اسحاق اسبیجابی سمرقندی ، ملقّب به بهاءالدین . رجوع به علی اسبیجابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اسماعیل بن علی بن محمدبن داوود بیضاوی الاصل مکی شافعی ، مشهور به زمزمی و ملقّب به نورالدین . رجوع به علی زمزمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اسماعیل بن محمدبن بشر انطاکی تمیمی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انطاکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اسواری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اسواری (ابن محمدبن بابویه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن اقبرس قاهری شافعی ، مشهور به ابن اقبرس و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی قاهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن الشاه الظاهری بغدادی ، مکنّی به ابوالقاسم . متوفی در سال 252 ه' . ق. رجوع به ابن الشاه الظاهری و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 202. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 673.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ایدمر جلدکی ، ملقب به عزالدین . رجوع به علی جلدکی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن بابویه اسواری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اسواری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن بدیع، مکنّی به ابوالقاسم . از علمای حدود قرن پنجم هجری در اصفهان است که در «محاسن اصفهان » مافروخی ذکر وی آمده است . رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 32 و ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 122 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن بسری بندار، مکنّی به ابوالقاسم . محدث است . رجوع به ابوالقاسم (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن بهاء بغدادی حنبلی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن جرجانی حنفی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حنفی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن جعفربن حسین بن محمدبن صباح حمیری یمنی ، پدرحسن صباح . رجوع به علی حمیری (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی ، ملقّب به فتح الدین . رجوع به علی قنائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن جعفر کوفی حمانی . رجوع به علی حمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حبیب بصری مشهور به ماوردی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ماوردی و به علی ماوردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حبشی ازجی . رجوع به علی ازجی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسن بن دینار دیناری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی دیناری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسن بن زین الدین شهید ثانی عاملی جبعی اصفهانی ، مشهور به صغیر. رجوع به علی صغیر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسن بن محسن بن حسن المرتضی اعرجی کاظمی . رجوع به علی کاظمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسن بن یوسف بن یحیی مصری ، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن النبیه . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسن خلاطی حنفی ، ملقّب به قادوسی و مشهور به رکابی . رجوع به علی قادوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسن عبدی ، مکنّی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. رجوع به علی عبدی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسین بن عبدالکریم بن موسی بن عیسی بن مجاهد بزودی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فخرالاسلام . رجوع به علی بزودی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسین بن عبداللّه حبشی . رجوع به علی حبشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسین بن عبدوس کوفی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کوفی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسین بن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به ذوالکفایتین . فرزند ابن عمید. رجوع به علی ذوالکفایتین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز بستی ، مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به نظام الدین ، شاعر شهیر قرن چهارم هجری . رجوع به ابوالفتح بستی و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 186. الوافی صفدی ج 12 ص 196. یتیمةالدهر ثعالبی ج 4 ص 284. البدایه ابن کثیر ج 11 ص 278. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 772 و سایر صفحات . فهرس المخطوطات المصوره سید ج 1 ص 455. روضات الجنات خوانساری ص 482. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 685. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 144. وفیات الاعیان ج 1 ص 338. ارشادالاریب ج 6 ص 407.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن خالد بلاطنسی شامی شافعی . رجوع به علی شامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن خلال ، مکنّی به ابوالحسن . ادیب و ناسخ و دارای خطی شیوا و صحیح بود. وی در سال 381 ه' . ق. درگذشت . (از معجم الادباء یاقوت ، چ مرگلیوث ج 5 ص 377).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن خلف اوسی قرطبی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قرطبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن خلف معافری مالکی ، مشهور به ابن قابسی ومکنّی به ابوالحسن . محدث و حافظ و اصولی و فقیه و متکلم قرن چهارم هجری . او راست : 1 - الرسالة المفصلة لاحوال المتعلمین و احکام المعلمین و المتعلمین . 2 - ملخص الموطا. 3- الممهد فی الفقه و احکام الدیانة. 4- المنبه للفطن من غوائل الفتن . 5 - المنقذ من شبه التاویل . رجوع به ابن قابسی (ابوالحسن ...) و نیز رجوع به مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 194. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 36. الوافی صفدی ج 12 ص 156. فهرس المولفین بالظاهریة. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 427. تذکرةالحفاظ ذهبی ج 3 ص 264. النجوم الزاهره ابن تغری بردی ج 4 ص 233. البدایه ابن کثیر ج 11 ص 351. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 168. الدیباج ابن فرحون ص 199. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1908. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 566. مختصر دول الاسلام ج 1 ص 188. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 685.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن خلف نیرمانی ، مکنّی به ابوسعد. رجوع به ابوسعد نیرمانی و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 195. عیون التواریخ ابن شاکر کتبی ج 13 ص 59. الوافی صفدی ج 12 ص 155. فوات الوفیات ابن شاکر کتبی ج 2 ص 75.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن خلیل بن محمدبن ابراهیم بن موسی حنفی ، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین . نام او در هدیةالعارفین به صورت «علی بن محمدبن علی ، مشهور به ابن غانم مقدسی » آمده است . او راست : 1 - اوضح رمز فی شرح نظم کنزالدقائق، در فروع فقه حنفی . 2 - بغیة المرتاد لتصحیح الضاد.3 - تعلیق بر الاشباه و النظائر ابن نجیم ، در فروع فقه . 4 - حاشیه بر القاموس فیروزآبادی ، که پسرش آن را مدوّن کرده است . 5 - ردالراغب عن صلاة الرغائب . 6 - رساله ای در ضاد که ظاهراً همان بغیةالمرتاد است . 7 - رساله ای در وقف . رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن ...) و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 195. ریحانةالالبای خفاجی ص 244. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 750. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 99 و سایر صفحات . ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 173 و ج 2 ص 645. فهرس الخدیویة ج 3 ص 122. فهرس الازهریة ج 2 ص 105.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن داوودبن ابراهیم تنوخی ، مکنّی به ابوالقاسم . فقیه و اصولی و محدث و نحوی و منطقی و متکلم و منجم و ادیب و شاعراست که در ذی حجه سال 278 ه' . ق. در انطاکیه متولدشد و در ربیعالاول سال 342 ه' . ق. در بصره درگذشت . او راست : 1- دیوان شعر. 2 - الفرج بعدالشدة. 3 - کتابی در علم عروض . 4 - کتابی در علم قافیه . 5 - کتابی در فقه و حدیث . رجوع به ابوالقاسم تنوخی و نیز به مآخد ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 196. سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 124. الوافی صفدی ج 12 ص 156. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 162. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 77. النجوم الزاهره ابن تغری بردی ج 3 ص 310. لسان المیزان ابن حجرج 4 ص 256. بغیةالوعاة سیوطی ص 347. شذرات الذهب ابن عماد ج 2 ص 362. تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 33. مرآة الجنان یافعی ج 2 ص 334. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 781. روضات الجنات خوانساری ص 477. الجواهرالمضیه قرشی ج 1 ص 372.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن دقماقحسینی ، ملقّب به زین الدین . رجوع به علی حسینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن رستم بن هردوز، مشهور به ابن ساعاتی و ملقّب به بهاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن ساعاتی و علی بن رستم بن هردوز شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن رضابن محمدبن حمزه حسینی موسوی طوسی مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن دفترخوان . رجوع به علی طوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن رضا بزاز شیرازی ، موسس فرقه بابیه . رجوع به باب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن زهران بن علی رشیدی مصری شافعی ، مشهور به خضری . رجوع به علی خضری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سالم تغلبی آمدی حنبلی شافعی ، ملقّب به سیف الدین . رجوع به علی آمدی (ابن ابی علی بن محمد....) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سالم طندتائی ازهری . رجوع به علی طندتائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سختویه بن حمشاد، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بن حمشادبن سختویه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سعدبن محمدبن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی ، مشهور به ابن خطیب الناصریة و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سلامه روحانی مقری رحبی ، مکنّی به ابوالحسن . محدث و مقری بود. رجوع به علی روحانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سلیمان بن علی بن سلیمان بن حسن انصاری غرناطی ، مشهور به ابن الجباب و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سلیمان نوفلی . رجوع به علی نوفلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سلیم مصری ، ملقب به بهاءالدین و مشهور به ابن حنا، وزیر الظاهرباللّه فاطمی . رجوع به علی مصری (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سلیم نوری ، مکنّی و مشهور به ابوالحسن سفاقسی . رجوع به علی نوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سهل صائغدینوری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صائغ شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سید نحوی بطلیوسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به خیطال . رجوع به علی بطلیوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن سیرماذیانی . کاتب بود و به عربی شعر هم می گفت ودیوان او پنجاه ورقه است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن شاکر مودب لیثی واسطی . رجوع به علی مودب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن شاه ظاهری بغدادی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابن الشاه الظاهری و نیز به علی بن محمدبن الشاه الظاهری ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن صافی بن شجاع ربعی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ربعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن صائغ کنانی . رجوع به علی کنانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن طیب جلابی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جلابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عامر نجار مصری شافعی . رجوع به علی نجار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی ، مشهور به ابن اللحام و ملقّب به علاالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی دمشقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عباس توحیدی ، مکنّی به ابوحیان . صوفی و متکلم و حکیم و ادیب و لغوی و نحوی قرن چهارم هجری . رجوع به ابوحیان توحیدی و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 205. طبقات الشافعیه اسنوی ص 52. مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 99. اسماءالرجال الناقلین عن الشافعی و المنسوبین الیه ، نوشته ابن هدایة ص 57.عیون التواریخ ابن شاکر کتبی ج 12 ص 216. تاریخ ابن عدسة ج 3 ص 354. التذکره طاهر جزائری . ص 6. فهرس المولفین بالظاهریة. الوافی صفدی ج 12 ص 168. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 26. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 5. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 ص 79. طبقات الشافعیه سبکی ج 4 ص 2. تهذیب الاسماء و اللغات نووی ج 3 ص 223. طبقات الشافعیه ابن هدایة ص 38. شدالازار شیرازی ص 53. بغیةالوعاة سیوطی ص 348. مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 188. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 140 و سایر صفحات . ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 602 و ج 2 ص 65. ابوحیان توحیدی ، نوشته عبدالرزاق محیی الدین . ابوحیان التوحیدی ، نگاشته ابراهیم گیلانی . هدیةالاحباب عباس قمی ص 14. امراءالبیان محمد کردعلی ج 2 ص 448. کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 221. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 684. فهرس المخطوطات المصوره سید ج 1 ص 427.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالحق زرویلی ، مشهور به صغیر و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صغیر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالحمید هیتی بغدادی دمشقی صالحی . رجوع به علی هیتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالرحمان بن احمدبن محمد بکری صدیقی مصری شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری باجی شافعی ، ملقّب به علاالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی باجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالرحمان اجهوری مصری مالکی ، مکنّی به ابوالارشاد و ملقّب به نورالدین . رجوع به علی اجهوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالرحمان اقاوی ، مشهور به مراکشی . رجوع به علی مراکشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالرحمان بغدادی حنفی ، مشهور به آمدی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی آمدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالکریم بن دینار بصری واسطی کاتب ، مکنّی به ابوالحسین . رجوع به علی بصری (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالرحیم بن محب الدین بن ایوب مکی شافعی ، مشهور به ایوبی . رجوع به علی ایوبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالصمدبن عبدالاحدبن عبدالغالب همدانی مضری سخاوی ، ملقّب به علم الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علم الدین سخاوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالعزیزبن فتوح بن ابراهیم تغلبی موصلی دمشقی شافعی ، ملقّب به تاج الدین و مشهور به ابن دریهم (712 - 762 ه' . ق.). او راست : 1 - الانصاف بالدلیل فی اوصاف النیل . 2 - تصاریف الدهر فی تعاریف الاجر. 3 - التصریف وحلة التعریف . 4 - غایةالاعجاز فی الاحاجی و الالغاز. 5 - مفتاح الکنوز فی حل الرموز. (از معجم المولفین بنقل از فهرس المولفین بالظاهریة. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 209 و سایر صفحات . هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 723 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 158). و نیز رجوع به ابن دریهم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سدیر. وی از اطبای قرن ششم هجری و معاصر الناصرلدین اللّه عباسی است . مولد و منشاء وی در مداین بود ونزد اطبای بغداد تحصیل طب نموده در مداین به معالجه و مداوای مریضان پرداخت . وی در صناعت شعر نیز ماهر بود. و در دهه سوم رمضان سال 606 ه' . ق. بطور ناگهانی درگذشت . «سدیر» لقب پدر اوست . (از نامه دانشوران ج 2 ص 448) (از عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 304).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه ، مکنّی به ابوعبداللّه و مشهور به ابن باکو، از عرفای نیمه اول قرن پنجم هجری و معاصر القادر و القائم عباسی بود. وی از اهالی شیراز است سپس به نیشابور رفته و با امام قشیری و شیخ ابوسعید ابوالخیر و دیگر متصوفه بزرگ ملاقات کرد و او را با آنها داستانهای بسیاری است که تفصیل آن در نامه دانشوران مذکور است . وی در اواخر عمر به شیراز بازگشت و در کوهی از نواحی شیراز انزوا اختیار کرد و در سال 442 ه' . ق. درگذشت . رجوع به نامه دانشوران ج 3 ص 70 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه بن ابی سیف بصری مدائنی ، مکنّی به ابوالحسن . مورخ و اخباری و راویه شعر. رجوع به ابوالحسن مدائنی و نیز به علی بن محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه بن احمد بحرانی . رجوع به علی بحرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه بن عبدالظاهربن نشوان جذامی مصری سعدی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی سعدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه بن علی بن زکریا زبحی جرجانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی زبحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه افزری . رجوع به علی افزری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه بهرمسی محلی شافعی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابومحمد. رجوع به علی محلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه حموی ، مشهور به ابن ملیک . از شعرای عرب . رجوع به علاءالدین بن ملیک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه طبیب . متوفی در سال 815ه' . ق. او راست : مختصرالابزری ، در طب که شامل علم ابدان و ادیان است . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1625).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه فخری . رجوع به علی فخری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه قزوینی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قزوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالمحسن بن محمدبن سالم قلعی مکی حنفی . رجوع به علی قلعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم بن یحیی کتامی ، مشهور به ابن قطان و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کتامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدالودود مربیطری ، مکنّی به ابوعیسی . رجوع به علی مربیطری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبدوس کوفی نحوی ، مشهور به ابن عبدوس . رجوع به ابن عبدوس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبیدبن زبیر اسدی ، مشهور به ابن کوفی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اسدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عثمان بن محمدبن رجب بن علاءالدین دمشقی شافعی ،مشهور به ابن شمعة. رجوع به علی دمشقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عز اذرعی دمشقی حنفی . ملقّب به صدرالدین . رجوع به علی اذرعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عقیل حنبلی عالمی بغدادی ، مکنّی به ابوالفاء. رجوع به علی ظفری (ابن عقیل بن محمد...) و به ابوالفاء (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علاءالدین دواداری ، مشهور به ابن کلاس . رجوع به علی دواداری و ابن کلاس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی . نحوی و ساکن شهر تونس بود. وی در سال 1139 ه' . ق. در قید حیات بوده است . او راست : دفع الملم عن قراءة التسهیل بجلب المهم مما یقع به التحصیل ، که شرح تسهیل الفوائد ابن مالک است . (از معجم المولفین بنقل از فهرس الخدیویة ج 4 ص 52 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 474).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی ، مشهور به ابن ابی قصیبه غزالی . رجوع به علی غزالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی ، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین . رجوع به ابن غانم (نورالدین علی ) و نیز به علی بن محمدبن خلیل بن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن ابی بکربن علی نسفی بیکندی . رجوع به علی نسفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن ابی لطف مقدسی شافعی ، مکنّی به ابوالفضل . رجوع به علی مقدسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبائی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی . رجوع به علی طباطبائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن احمدبن مروان عمرانی خوارزمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن عمرانی و علی عمرانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن اسماعیل بن محمدبن علی بن احمدبن هاشم بن علوی بن حسین غریقی موسوی بحرانی . رجوع به علی موسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن حسین بن عبدالصمد تمیمی نیشابوری سبزواری مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تمیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . وی به روایت شیخ مفید، یکی از هفت فرزند امام محمدباقر علیه السلام است و والده او ام ولد بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن سکون حلی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سکون . رجوع به علی حلی (ابن محمدبن محمدبن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن سلیم دمشقی صالحی شافعی سلیمی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی سلیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی ، ملقب به سعدالدین و مشهور به ابن عراق. رجوع به علی حجازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن فارس ، مشهور به خیاط بغدادی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی خیاط شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن محمدبن حسین رباطی مغربی مالکی ، مشهور به ابن بری و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن بری و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 220. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 468. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 716. او را کتابی بنام «الکافی فی علم القوافی » نیز می باشد.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن محمدبن علی بن عبداللّه یمنی صنعانی حنبلی ، مشهور به ابن شوکانی . رجوع به علی شوکانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن محمدبن یونس بیاضی عاملی ، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابومحمد. رجوع به علی بیاضی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد (صلاح الدین الناصر). ابن علی (المهدی ). ابن محمد حجاج بن یوسف زیدی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نجاح الدین و المنصور، و مشهور به ابن صلاح امیریمن . رجوع به علی زیدی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن محمد علوی عمری شجری ، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن صوفی . رجوع به علی شجری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن محمد مجروتی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مجروتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن منصور المهدی لدین اللّه . رجوع به علی مهدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن منصور حوری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی ابن وهب بن مطیع قشیری شافعی ، ملقّب به محی الدین و مشهور به ابن دقیقالعید. رجوع به علی قشیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن هبةاللّه بن احمد اسنائی مصری شافعی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی اسنائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن یوسف اشبیلی ، مشهور به ابن ضائع و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی بن یوسف همدانی . رجوع به علی همدانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی ازجی ضریر، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ازجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی الرضا علیهم السلام ، ملقّب به نقی . دهمین امام از ائمه شیعه اثناعشری . رجوع به ابوالحسن (علی النقی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی جرجانی حسین حنفی ، مشهور به سیدشریف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جرجانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی جوینی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی جوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی خزاز رازی قمی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی خزاز شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی رامشی بخاری ضریر، ملقّب به حمیدالدین . رجوع به علی رامشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی رضوی تبریزی نجفی ، مشهور به سیدعلی داماد. رجوع به علی داماد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی زهری شروانی مدنی حنفی . رجوع به علی شروانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی شربینی . رجوع به علی شربینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی صلیحی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی صلیحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی کاشی مشهور به حلی و ملقّب به نصیرالدین ، رجوع به علی کاشی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی کیاهراسی طبرستانی شافعی ، ملقّب به عمادالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کیاهراسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی مغربی ، مشهور به سقاط و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سقاط شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی مقری فیومی . رجوع به علی فیومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی منذری . رجوع به علی منذری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی نحوی استرآبادی فصیحی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی زید محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی نیریزی ، ملقب به ارشدالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی نیریزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن علی واسطی رفاعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی واسطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عمر تحیوی ، ملقب به موفقالدین و مشهور به صاحب . رجوع به علی تحیوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح . رجوع به ابن عمید (ابوالفتح ...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عمیر نحوی کنانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کنانی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عیسی بن محمد اشمونی الاصل قاهری شافعی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی اشمونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن عیسی دمشقی محلی نمراوی شافعی ، مشهور به قطبی و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی قطبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن غالب عامری ، مشهور به مجدالعرب و مکنّی به ابوفراس . رجوع به علی مجدالعرب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن فرحون قیسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون . رجوع به علی قیسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن فلاح ، مشهور به ابن مشعشع. وی از نوادگان امام موسی کاظم (ع ) و از امرای دولت مشعشعی در اهواز و حویزه بود. ابن مشعشع با پدر خود در بسیاری از جنگهای او باترکمانان که به عراق مسلط بودند، شرکت داشت و در اواخر عمر پدر، زمام امور را به دست گرفت و ابتدا ادعاکرد که روح امام علی (ع ) در او حلول کرده است ، سپس ادعای الوهیت کرد و بر اماکن مقدس عراق حمله برد و آنها را غارت کرد و در سال 857 ه' . ق. متعرض حجاج شدو به اموال آنان دستبرد زد و به الحاد و ستم خود ادامه داد. سرانجام در سال 863 ه' . ق. به تیر یکی از ترکان در کوه کیلویه واقع در بهبهان به قتل رسید در حالیکه پدرش هنوز در قید حیات بود. (از الاعلام زرکلی بنقل از تاریخ العراق ج 3 ص 149 و الضوءاللامع ج 6 ص 7).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن فهدتهامی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تهامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن قطان فاسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی فاسی (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن لولو. محدث بود و در سال 437 ه' . ق. نزد طوسی تحصیل علم میکرد. او را کتابی است در نفی رویت . (از معجم المولفین بنقل از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 256).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن مبارک ، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن اعمی . وی شاعر و از اهالی قاهره بود و قصیده مشهوری در مذمت خانه خویش دارد. او در سال 692 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل از فوات الوفیات ج 2 ص 81).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمد، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ادمی و ملقّب به صدرالدین . وی از شعرا و نویسندگان و مترسلان دمشق بود. در سال 768 ه' . ق. متولد شد. و چون از خواص دولت الموید بودبارها مورد شکنجه و اذیت و آزار واقع شد و در سال 816 ه' . ق. در دمشق درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل ازالضوءاللامع ج 6 ص 8 و مطالعالبدور ج 1 ص 54 و ج 2 ص 84).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن ابراهیم خزرجی فاسی ، مشهور به حصار و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حصار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن جهیر، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به زعیم الدین یا زعیم الروساء و مشهور به ابن جهیر. وی در عهد القائم باللّه عباسی نیز پس از المتقدی باللّه عهده دار کتابت دیوان زمام بود. و دو بار وزارت المستظهر را نیز به عهده گرفت که مجموعاً در حدود ده سال بطول انجامید. و سرانجام در سال 508 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل از مرآةالزمان ج 8 ص 55 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 186).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی . رجوع به علی نقوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی ، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقّب به عزالدین و مکنّی به ابوالحسن . مورخ و محدث و ادیب و حافظ و لغوی و بیانی و نسابه بود که در جمادی الاولی سال 555 ه' . ق. در جزیره ابن عمر متولد شد و در آنجا پرورش یافت آنگاه ساکن موصل گشت و سپس به شام سفر کرد. و در بیست وپنجم شعبان سال 630 ه' . ق. درگذشت . او را بجز کتاب کامل و اللباب و اسدالغابة، کتب ذیل نیز هست : 1 - الجامعالکبیر فی علم البیان . 2- کتاب الجهاد. (از معجم المولفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 188. سیرالنبلاء ذهبی ج 13 ص 208. فهرس المولفین بالظاهریة تلخیص مجمعالاداب ابن فوطی ص 13. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 438. البدایه ابن کثیر ج 13 ص 139. طبقات الشافعیه سبکی ج 5 ص 127. الذیل علی الروضتین ص 162. تذکرةالحافظ ذهبی ج 4 ص 185. شذرات الذهب ابن عماد ج 5 ص 137. مختصر دول الاسلام ج 2 ص 102. مرآةالجنان یافعی ج 4 ص 7. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 82 و سایر صفحات . فهرس مخطوطات الظاهریة ج 6 ص 263. التعریف بالمورخین عزاوی ج 1 ص 24. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 706. فهرس مخطوطات المصوره سید ج 2 ص 125 و فهرس الخدیویة ج 5 ص 115). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 334 و «ابن اثیر» شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن علی بن سکون حلی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن السکون . رجوع به علی حلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی ، مشهور به قلصادی و ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قلصادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن محمدبن خلف بن جبریل منوفی مصری شاذلی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی منوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن محمدبن وضاح بن محمدبن وضاح شهرابانی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن وضاح . رجوع به علی شهرابانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن نضر. ادیب و نحوی و شاعر بود که پیش ازسال 748 ه' . ق. میزیست . او را دیوان شعری است . (ازمعجم المولفین بنقل از الطالع السعید ادفوی ص 220).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی ، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قرشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن هبةاللّه بن محمدبن علی بن مطلب ، ملقّب به مجدالدین و تاج الدین و مکنّی به ابوالمکارم . وی ادیب و نویسنده و نحوی و لغوی بود که به شام سفر کرد و مقاماتی را نیز عهده دار شد و به قاهره نیز سفری کرد و در سال 561 ه'. ق. درگذشت . او راست : 1 - مختصر اصلاح المنطق ابن سکیت . 2 - مختصر غریبین . (از معجم المولفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 188، بغیةالوعاة سیوطی ص 353، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 108 و هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 699).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمد ترکه اصفهانی ، ملقّب به صائن الدین . رجوع به صائن اصفهانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدتقی بن محمدرضابن مهدی بحرالعلوم طباطبائی نجفی . رجوع به علی طباطبائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمد علی آبادی ملقّب به بدرالدین . رجوع به علی علی آبادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمودبن ابی العزبن احمدبن اسحاقبن ابراهیم کازرونی بغدادی شافعی ، ملقّب به ظهیرالدین . رجوع به علی کازرونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن مرادبن علی بخاری الاصل دمشقی حنفی نقشبندی مشهور به مرادی . رجوع به علی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن مزین ، مکنّی به ابوالحسین . از عرفای اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری بود. صاحب نفحات الانس بنقل از کتاب خواجه عبداللّه انصاری گوید که : «ابوالحسین مزین » دو تن بوده اند یکی کبیر ودیگری صغیر و گویا با هم پسرخاله بودند. مولد و منشاء ابوالحسین مزین کبیر در بغداد بود و با جنید و سهل صحبت داشت ، اما ابوالحسین مزین صغیر در مکه مجاور بود. وفات علی بن محمد کبیر در سال 327 یا 328 ه' . ق. اتفاق افتاد و در بغداد دفن گردید. اما علی بن محمد صغیر در مکه درگذشت و در همانجا دفن شد. در نامه دانشوران بسیاری از سخنان و کرامات این دو ذکر شده است . رجوع به نامه دانشوران ج 3 ص 90 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن مقلة، مکنّی به ابوالحسین . وزیر المتقی عباسی . رجوع به علی بن ابی علی محمدبن مقله شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جبلی ، ملقب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی . رجوع به علی شامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن مکی عاملی جزینی ، ملقّب به ضیاءالدین و حسام الدین و رضی الدین و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی جزینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن منتصر طرابلسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منتصر. رجوع به علی طرابلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری ، مشهور به ابن منیر و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین . رجوع به علی اسکندری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن موسی بن حسن بن فرات نهروانی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرات . وزیر المقتدر باللّه عباسی . رجوع به ابن فرات (ابوالحسن علی ...) و مآخذ ذیل شود: دستورالوزراء خوندمیر ص 76. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 141. الوزراء صابی . سیرالنبلاء عریب ص 36. ابن خلکان ج 1 ص 372.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری مکنّی به ابوالقاسم و ملقب به حُسنُس و مشهور به ابن صفدان . رجوع به علی حسنس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن مهدی طبری اشعری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی طبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن نصر، مکنّی به ابوالحسن . وی از کاتبان واسط بود و درسال 437 ه' ق. درگذشت . او را رسائلی است . (از معجم المولفین بنقل از کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 183).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن نصربن منصوربن بسام عبرتائی بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن بسام .وی شاعر بود و در سال 230 ه' . ق. متولد شد و در 302 ه' . ق. درگذشت . رجوع به ابن بسام و مآخذ ذیل شود:معجم المولفین ج 7 ص 236. الوافی صفدی ج 12 ص 192. سیرالنبلاء ذهبی ج 9 ص 168. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 150. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 139. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2ص 83. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 25 و سایر صفحات . ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 39. اعیان الشیعه عاملی ج 42 ص 24.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن ولید،ملقّب به والدالجمیع. رجوع به علی والدالجمیع شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن وهب مسعری . رجوع به علی مسعری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن هلال جزائری عراقی شیعی ، مشهور به ابن هلال . رجوع به علی جزائری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یحیی بن احمدبن عمادالدین قادری حموی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یحیی درینی انباری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به ثقةالدولة. رجوع به علی انباری (ابن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یحیی سلامه صنعانی . رجوع به علی سلامة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یحیی سلمی سمیساطی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی سمیساطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی شاعر، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف و ملقّب به نظام الدین . وی از اهالی قرطبه و از شعرای اندلس بود که به مشرق رفت و در حلب ساکن گشت و با قاضی آنجا (ابن شداد) مربوط شد. و در سال 604 ه' . ق. درحلب درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل از وفیات الاعیان ج 2 ص 358، زادالمسافر ص 20، نفح الطیب ج 2 ص 656، المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 136، التکمله ابن ابار ص 678). و نیز رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یوسف خروفه اندلسی رندی نحوی . رجوع به علی اشبیلی (ابن محمدبن علی بن محمدبن ... مشهور به ابن خروف ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یوسف قزوینی شیعی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر قزوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن یونس ، مکنّی به ابوالفرج . مافروخی دو بیت شعر عربی از وی در «محاسن اصفهان » نقل کرده است . رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 73 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد اخفش نحوی . رجوع به علی اخفش (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد ادرنه وی رومی حنفی ، ملقّب به مدحی ومشهور به اسکیجی زاده . رجوع به علی اسکیجی زاده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد اسبیجابی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به قطب الدین . رجوع به علی اسبیجابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد اسکافی نیشابوری ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم اسکافی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد اشمونی شافعی ، ملقب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به اشمونی و به علی اشمونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدامین بن موسی بن حیدربن احمد. رجوع به علی امین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد اهوازی نحوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اهوازی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن باقر ایجی اصفهانی شیعی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر ایجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بتارکانی طوسی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی طوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بحاثی . رجوع به علی بحاثی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدبن بخاری ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بخاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بدیهی ، مکنّی به ابوالحسن ، شاعر بغدادی . رجوع به علی بدیهی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد برجی جذامی . رجوع به علی برجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد برزج کوفی شیعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی برزج شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد برکه تطوانی مغربی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تطوانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بستی شافعی ، مکنّی به ابوالفتح . رجوع به ابوالفتح بستی و علی بستی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بسطامی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی مصنفک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بغدادی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بغدادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بکری . رجوع به علی بکری (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بناکتی (سیدنظام الدین ...). عارف نیمه دوم قرن هفتم هجری . رجوع به علی بناکتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد بیاعی . رجوع به علی بیاعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد ترمذی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به منجیک . شاعر مشهور. رجوع به منجیک ترمذی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد تمیمی مغربی اشعری قسنطینی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تمیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد تهرانی . رجوع به علی کنی (تهرانی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد تیتلاوی . رجوع به علی تیتلاوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد جرجانی ادریسی . او راست : تاریخ جرجان . و نیز رجوع به ادریسی (علی بن محمدبن ...) و جرجانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد جزار، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین . رجوع به علی جزار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدجعفر استرآبادی تهرانی . رجوع به علی استرآبادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدجعفر حسنی حسینی یزدی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر یزدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد جمالی حنفی . رجوع به علی جمالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدجوادبن علی بن موسی الرضا علیهم السلام ، ملقّب به نقی . دهمین امام از ائمه شیعه اثناعشریه . رجوع به ابوالحسن (علی النقی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد چتالجه وی رومی حنبلی . رجوع به علی چتالجه وی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد حجازی قاینی . رجوع به علی حجازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد حداد نصری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حداد و طبسی (علی بن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد حر عاملی کرکی . رجوع به علی حر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد حزوری آمدی شافعی . رجوع به علی آمدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدحسین بن زین العابدین ، مشهور به زین التمیمی کاظمی . رجوع به علی تمیمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدحسین بن محمدعلی بن محمدحسین بن محمدعلی حسینی مرعشی . رجوع به علی مرعشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدحسین زنجانی . رجوع به علی زنجانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدحسین شهرستانی حائری . رجوع به علی شهرستانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد حسینی ، مشهور به حکیم . رجوع به علی حکیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد حلابی . رجوع به علی حلابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد حناوی زاده ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حناوی زاده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد خراسانی حسنی ، مشهور به سائح علوی . رجوع به علی سائح شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد خلیلی زیدی جیلی . رجوع به علی خلیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد داعی صلیحی مکنّی به ابوکامل یا ابوالحسن . رجوع به علی صلیحی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمددمشقی شاذلی حنفی (درویش ). رجوع به علی دمشقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد دیلمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی دیلمی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد رازی ، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی رازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد ربعی ، مشهور به لخمی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدرضابن موسی بن جعفر کاشف الغطاء نجفی . رجوع به علی کاشف الغطاء شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدرضا طباطبائی . رجوع به علی طباطبائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدرفیع طباطبائی . رجوع به علی طباطبائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد رومی ، مشهور به رضائی . رجوع به علی رضائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد رومی حنفی ، مشهور به پاشماقچی زاده . رجوع به پاشمقچی زاده (سیدعلی افندی ...) و پاشمقجی زاده و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 198. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 764.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد زیات . رجوع به علی زیات شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد سالم بن ولی الدین ترکمانی الاصل دمشقی المولد حنفی . رجوع به علی ترکمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد سخاوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سخاوی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد سعیدبن عبداللّه بن حسین سویدی بغدادی عباسی ، مکنّی به ابوالمعالی . رجوع به علی سویدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد سعیدی بیاری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سعیدی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد سمرقندی ، ملقّب به علاءالدین و معروف به ملاعلی قوشچی و یا فاضل قوشچی . رجوع به علاءالدین قوشچی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد سمری . خاتم سفرای اربعه حضرت قائم (ع ). رجوع به علی سمری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد سوسی فاسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد (فتحا) سوسی سملالی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شابشتی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شابشتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شافعی . رجوع به علی شافعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدشاکر (علی رضا...). رجوع به علی رضا شاکر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شاهرودی . رجوع به علی شاهرودی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شاهرودی ، ملقّب به علاءالدین و مشهور به مصنفک ، رجوع به علی مصنفک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شبیب . رجوع به علی شبیب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شرنقاشی ، خطیب شافعی . رجوع به علی شرنقاشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شریف بکری . رجوع به علی بکری (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شمشاطی عدوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شمشاطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شیرازی حنفی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی شیرازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد شیرازی عمری شافعی ، ملقّب به مظفرالدین . رجوع به علی شیرازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدطاهربن عبدالحمیدبن موسی بن علی بن معتوق عاملی نباطی اصفهانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عاملی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد طرابلسی بن ناصرالدین . امام جامعاموی دمشق. رجوع به علاءالدین (ابن ناصرالدین ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد عباسی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی عباسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد عدوی شمشاطی ، مکنّی به ابوالحسن و ابوالقاسم . رجوع به علی شمشاطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد عسکری . رجوع به علی عسکری (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد عسیلی مصری شافعی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی عسیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد عقینی انصاری تعزی یمنی شافعی . رجوع به علی عقینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمدعلی حسینی میبدی یزدی . رجوع به علی یزدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد عمرانی (یاعلی بن عمران )، مکنّی به ابوالحسن . ممدوح منوچهری دامغانی شاعر. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد عزالی لوکری ، مکنّی به ابوالحسن . شاعر عهدسامانیان . مکنّی به ابوالحسن (علی بن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد فزاری . رجوع به علی فزاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد فیاض . رجوع به علی فیاض شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد قابونی دمشقی حنفی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قابونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد قاری هروی حنفی ، مکنّی به نورالدین . رجوع به علی قاری (ابن سلطان محمد...) نشود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی (علی اطول ...)، مشهور به قره باش . رجوع به علی اطول قره باش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد قیسی قرطبی شاعر، ملقّب به ضیاءالدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف . رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد قیصری رومی حنفی ، مشهور به نثاری . رجوع به علی نثاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد کورانی . رجوع به علی کورانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد لخمی اشبیلی مغربی اندلسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد مرغینانی . رجوع به علی مرغینانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد مسفیوی مراکشی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مراکشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد مصری ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد مغازی زواوی . رجوع به علی مغازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد مناوی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالهمم . رجوع به علی مناوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد منجوزانی بلخی . رجوع به علی منجوزانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد میلی جمالی تونسی مالکی . رجوع به علی جمالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد نجری یمانی زیدی ، مشهور به ابن هطیل . رجوع به علی نجری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد نجوی وزیر، مکنّی به ابوالمکارم . رجوع به علی نحوی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد نسوی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی نسوی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد نهاوندی نحوی . رجوع به علی نهاوندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد نیشابوری . رجوع به علی نیشابوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد نیشابوری ، مشهور به خبازی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی خبازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد وزان حلبی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی وزان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد ویشجردی ، ملقّب به جاسوس الفلک . رجوع به علی ویشجردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد هروی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی هروی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد همدانی (علی اکبر...)، ملقّب به صدرالاسلام . رجوع به علی اکبر همدانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمد یمنی بکری . رجوع به علی بکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی ، مشهور به ابن مغلی و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن حسن بن نبهان یشکری ربعی . رجوع به علی یشکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن حسن حمصی رازی شیعی ، ملقّب به جمال الدین . رجوع به علی حمصی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن علی آغا مصری (علی بهجت ...). رجوع به علی بهجت شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن علی نجیب رودباری . رجوع به علی رودباری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن محمدبن عمربن ایوب ، ملقّب به نورالدین . از امرای ایوبی . رجوع به علی ایوبی (ابن محمود مظفربن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن مسعودبن محمودبن محمدبن محمدبن محمدبن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی ، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی مصنفک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن محمد رابض بدخشانی . رجوع به علی رابض شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمود استرآبادی مکی . رجوع به علی استرآبادی (ابن کمال الدین محمود...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمود امین . رجوع به علی امین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمود ریماوی . رجوع به علی ریماوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمود عاملی مشغرائی . رجوع به علی مشغرائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمود کرمانی شافعی ، ملقب به ضیاءالدین . رجوع به علی کرمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودبن کعبی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی کعبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمودمیرزا (سلطان ...) از شاهزادگان تیموری . رجوع به علی میرزا (ابن سلطان محمود...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محمود نجفی شروانی شماخی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر شروانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محیا. علی بن محمد عباسی ، مشهور به ابن محیا و ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی عباسی (ابن محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن محیی الدین جامعی عاملی . رجوع به علی جامعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مخلص بابا، مشهور به عاشق پاشای قیرشهری . رجوع به علی قیرشهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مخلوف . علی بن عبداللّه بن مخلوف طرابلسی مغربی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن مخلوف . رجوع به علی طرابلسی (ابن عبداللّه بن مخلوف ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مدرک ، مکنّی به ابومدرکة. راوی بود. رجوع به ابومدرکة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مدینی . علی بن عبداللّه بن جعفربن نجیح سعدی بصری ، مشهور به ابن مدینی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بصری (ابن عبداللّه بن جعفربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مراد. مفسر بود و در سال 1083 ه' . ق. در قید حیات بوده است . او راست : انوارالقرآن فی مصباح الایمان ، در تفسیر. (از معجم المولفین ج 7 ص 241).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مراد عمری موصلی شافعی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالفضل . رجوع به علی عمری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مراد کاشی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی کاشی (ابن مراد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مرزبان . علی بن احمد بغدادی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن مرزبان . رجوع به علی بغدادی (ابن احمد بغدادی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مره بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به نقاش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مزید اسدی ، مکنّی به ابوالحسن . نخستین حکمران حله از بنی مزید اسدی . رجوع به علی مزیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسافر عدوی . رجوع به علی عدوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسعده باهلی ، مکنّی به ابوحبیب . تابعی بود. رجوع به علی باهلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسعودبن حسین ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به حسام الدین . فرزند کهتر ملک فخرالدین مسعود، نخستین تن از ملوک بامیان ، و مخدوم خاص نظامی عروضی مولف چهارمقاله . رجوع به علی (ابن فخرالدین مسعودبن عزالدین حسین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسعودبن محمود غزنوی . ملقّب به بهاءالدولة. رجوع به علی غزنوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسعود ابهری ، ملقّب به صدرالدین . وزیر تکش . رجوع به علی به صدرالدین (علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسعود فرغانی ، مکنّی به ابوسعد و ملقّب به کمال الدین . رجوع به علی فرغانی (ابن مسعود...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسلم بن جناب ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی بود. (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسلم بن محمدبن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی ، مشهور به ابن سهروردی و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الاسلام . رجوع به علی سهروردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسلم عقیلی . هفتمین تن از حکام بنی عقیل در عراق و موصل . رجوع به علی عقیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسلمة. علی بن حسن بن ابی الفرج احمد، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به رئیس الروسا. ابن مسلمة. وزیر القائم بامراللّه عباسی . رجوع به علی (ابن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسهر شاعر.وی شاعر بود و ابوالموید محمدبن صائغ جزری مشهور به عنتری ، او را در قصیده ای هجو کرده و آن ابیات در عیون الانباء آمده است . رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 296 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مسهر کوفی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کوفی (ابن مسهر...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مشاطة، مکنّی به ابوالحسن . او راست : اخبارالوزراء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 30).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مشعشع. علی بن محمدبن فلاح ، مشهور به ابن مشعشع. از نوادگان امام موسی کاظم (ع ) و از امرای دولت مشعشعی دراهواز و حویزه . رجوع به علی (ابن محمدبن فلاح ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مصطفی بن ابی لطف طرابلسی حنفی ، مشهور به ابن کرامة. رجوع به علی طرابلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه وی رومی حنفی ، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده . رجوع به علی بلبل زاده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مصطفی بن عطیةبن جعفربن احمدبن عطیه مشرفة. رجوع به علی مشرفة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مصطفی دباغ حلمی شافعی ، مشهور به میقاتی و مکنّی به ابوالفتوح . رجوع به علی میقاتی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مصطفی قیصری رومی حنفی ، مشهور به فردی . رجوع به علی فردی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مصطفی موستاری سکتواری ، ملقّب به علاءالدین و مشهوربه علی دده و به شیخ التربة. رجوع به علی دده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مصیصی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به مصیصی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مُطلب برقی . محدث بود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مطیر. علی بن محمدبن ابی بکربن ابراهیم بن ابی القاسم بن عمربن احمدبن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن مطیر حکمی یمنی شافعی ، مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی حکمی (ابن محمدبن ابی بکربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مطیر. علی بن محمدبن ابی بکربن مطیر، مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی بن محمدبن ابی بکربن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مظفربن ابراهیم . و یا هدیةبن عمربن یزید کندی اسکندرانی وداعی دمشقی . متوفی در 716 ه' . ق. رجوع به علاءالدین (ابن مظفر) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مظفربن علی بن حسن بن مسلمة، مکنّی به ابوالقاسم . ادیب و شاعر و نویسنده بود (455 تا 493 ه' . ق.) او را رسائلی است . (از معجم المولفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 203).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مظفربن مبارزالدین (شاه ...). وی یکی از چهار پسر شاه شرف الدین مظفر حاکم شیراز، و برادر کوچکتر شاه یحیی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 287) (تاریخ مفصل ایران ، مغول چ عباس اقبال ص 426).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن معاویةبن احمد ازدی مهلبی بصری شیعی (علی بلال ...)، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مهلبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن معتضد، ملقّب به المکتفی باللّه و مکنّی به ابومحمد. هفدهمین خلیفه عباسی . رجوع به علی عباسی (ابن احمد معتضدبن موفق...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن معصوم . علی بن احمدبن محمدبن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام اللّه بن مسعودبن محمدبن منصور حسنی حسینی ، مشهور به ابن معصوم (علی خان ...) رجوع به سیدعلی خان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن معقل ، مکنّی به ابوالحسن . «حبال » صاحب کتاب الوفیات از وی یاد کرده و او را صاحب ابوعلی فارسی دانسته و سال وفات وی را ربیعالاول 433 ه' . ق. آورده است . (از معجم الادباء یاقوت ، چ مارگلیوث ج 5 ص 421).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن معلی . وی کلانتر قطیف بود و در سال 281 ه' . ق. یکی از بزرگان قرمطی به نام یحیی بن ذکرویه بن مهرویه به منزل او رفت و به نام اینکه وی از جانب امام محمد مهدی (ع )آمده است از آنجا آغاز تبلیغ اهالی قطیف و بحرین به مذهب قرامطه کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 285).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن معلی بزاز. وی محدث و از مردم سینیز (دهی به فارس ) بود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مغلی . علی بن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی ، مشهور به ابن مغلی و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی (ابن محمودبن ابی بکر...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مغیره اثرم بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به اثرم (علی بن ...)، و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 244. تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 276. الوافی صفدی ج 12 ص 198. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 56. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 77. النجوم الزاهره ابن تغری بردی ج 2 ص 263. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 146. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 175. ارشادالاریب ج 5 ص 421. نزهةالالباس ص 218. انباه الرواة ج 2 ص 319.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مفضل بن علی بن مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفر لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شرف الدین . رجوع به علی مقدسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مفید، مکنّی به ابوالقاسم . از فضلای قرن پنجم هجری ، او راست : نزهةالناظر و تنبیه الخاطر فی کلمات النبی و الائمة. (از معجم المولفین ج 7 ص 245).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مقاتل بن عبدالخالق حموی . رجوع به علی حموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مقرب بن منصوربن مقرب بن حسن بن عزیزبن ضبار ربعی عیونی ، مکنّی به ابوعبداللّه و ملقّب به جمال الدین . رجوع به علی ربعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مقرب احسائی . رجوع به علی احسائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مقلدبن نصربن منقذ کنانی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به سدیدالملک . رجوع به علی کنانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مقلد ندیم ، مکنّی به ابوالحسن . وی موسیقیدان بود و در غناء و آهنگهای مختلف دستی داشت و مدتی ندیم المستظهر و المسترشدبوده است و در سال 517 ه' . ق. درگذشت . او را کتابی است در اغانی و نیز منظومه هائی به او نسبت می دهند. (از معجم المولفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 209).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مقلة. علی بن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن محمدبن صالح بن حسان بن حصن عبدری ، مشهور به ابن مقلة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عبدری (ابن حسن بن اسماعیل بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مکرم . علی بن حسین بن مکرم ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به ناصرالدین و مویدالدولة و مشهور به ابن مکرم . ازملوک عمان . رجوع به علی (ابن حسین بن مکرم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مکی .علی بن احمدبن مکی رازی ، ملقّب به حسام الدین و مشهوربه ابن مکی . رجوع به علی (ابن احمدبن مکی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مکی . علی بن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی ، ملقّب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی . رجوع به علی شامی (ابن محمدبن مکی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مکی کاظمی . رجوع به علی کاظمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ملک معز، ملقّب به ملک منصور. وی از غلام زادگانی بود که بر مصر سلطنت می کردند. پدر او ملک معز الترکی الصالحی در سال 655 ه' . ق. دختر حاکم موصل را به زنی گرفت و این امر باعث رشک همسر دیگرش شجرةالدر مکنّی به ام خلیل گردید، لذا به توطئه او ملک معز را در حمام کشتند. پس از او به استصواب امرا و ارکان دولت ، پسرش ملک منصورعلی ، بر تخت سلطنت نشست و او ام خلیل را به قتل رساند و دو سال بر مصر پادشاهی کرد. در این هنگام غلامان او را خلع کردند و سیف الدین را که اتابک علی بود بر تخت نشاندند و او را به نام ملک مظفر خواندند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 252).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ملمش ترکی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فخرالدین . نام او را «علی بن بکمش » نیز گفته اند. رجوع به علی ترکی (ابن بکمش بن مزان ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منتصر. علی بن محمدبن منتصر طرابلسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منتصر. رجوع به علی طرابلسی (ابن محمدبن منتصر...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منجب بن سلیمان صیرفی مصری ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی صیرفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منجم . علی بن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم . رجوع به علی (ابن هارون بن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منذر. از محدثان بود. (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصوربن امیرحاجی خراسانی (امیر...) وی یکی از سه فرزند منصوربن حاجی خراسانی است و او را فرزندی نبود. و برادر کهترش امیر مظفر که نزد اتابک یوسف شاه تربیت یافت ، جد افراد سلسله «آل مظفر» می باشد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 273).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصوربن طالب حلبی ، ملقب به دوخلة و مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حلبی (ابن منصوربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصوربن عبیداللّه خطیبی اصفهانی بغدادی ، مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی . رجوع به علی خطبیی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصوربن عزیزبن معز فاطمی عبیدی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الظاهرالاعزاز دین اللّه ، از پادشاهان دولت فاطمی مصر. رجوع به علی فاطمی (ابن منصوربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصوربن محمدبن ابی المعالی بن احمد حسینی کازرانی الاصل حائری المولد، مشهور به علی الکبیر. رجوع به علی کبیر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصوربن مضرس بن قیس غنوی جزری ، مشهور به ابن غدیر. رجوع به علی جزری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصوربن ناصر مقدسی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی مقدسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منصور فاسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی فاسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منقی . علی بن خلیفةبن علی نحوی ، مشهور به ابن منقی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی (ابن خلیفةبن علی نحوی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن منیر. علی بن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین و مشهور به ابن منیر.رجوع به علی اسکندری (ابن محمدبن منصوربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی (شیخ خواجه ...)، از متصوفه عهد صفویه . رجوع به علی (ابن صدرالدین موسی ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن ابراهیم رومی قوچ حصاری ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی قوچ حصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن طاووس علوی فاطمی ، حسینی حلی ، مشهور به ابن طاووس و مکنّی به ابوالقاسم یا ابوالحسن یا ابوموسی و ملقّب به رضی الدین . (589 - 664 ه' . ق.) رجوع به ابن طاوس و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 248. روضات الجنات خوانساری ص 392. فوائدالرضویة عباس قمی ج 1 ص 330.تذکرةالمتبحرین ص 490. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 710. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 166 و سایر صفحات . ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 76 و سایر صفحات و ج 2 ص 16 و سایرصفحات . ریحانةالادب ج 6 ص 60. مصنفی علم الرجال ص 297.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . هشتمین امام از ائمه شیعه اثناعشریة. رجوع به ابوالحسن (علی الرضابن موسی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن شفیعبن رفیع تبریزی ، ملقّب به ثقةالاسلام . رجوع به علی تبریزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن عبدالملک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. او را علاوه بر کتابهائی که در «ابن سعید» آورده شده است ، تالیفات ذیل می باشد: 1 - ریحانةالادب . 2 - الشهب الثاقبة فی الانصاف بین المشارقة و المغاربة. 3 - لذة الاحلام فی تاریخ امم الاعجام ، در حدود دو جلد. 4 - نتائج القرائح فی مختار المرائی و المدائح . او را دیوان شعری نیز می باشد. رجوع به ابن سعید و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 249. الوافی صفدی ج 12 ص 216. معجم الادباء یاقوت ج 8 ص 5. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 89. بغیةالوعاة سیوطی ص 357. الدیباج ابن فرحون ص 208. حسن المحاضره سیوطی ج 1 ص 320. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 279 و سایر صفحات . تاریخ علماء بغداد ابن رافع. ص 145. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 485 و ج 2 ص 60 و سایر صفحات . هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 714. فهرس المخطوطات المصوره لطفی عبدالبدیعج 2 ص 142. فهرس المخطوطات المصوره سید ج 2 ص 72.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن عبداللّه لخمی بسطی ، مشهور به قرباقی . رجوع به علی لخمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن علی بن موسی بن محمدبن خلف انصاری سالمی اندلسی جیانی ، مشهور به ابن ارفع راس و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انعماری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن محمد شفیعبن محمدبن جعفربن میرزا محمدرفیعبن محمد شفیع مستوفی الممالک ، خراسانی تبریزی ، ملقب به ثقةالاسلام . رجوع به علی خراسانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی بن یزداد (یا یزید) قمی نیشابوری حنفی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی الرضا علیهماالسلام . هشتمین امام از ائمه شیعه اثنا عشریة. رجوع به ابوالحسن . (علی الرضابن موسی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موسی لشکری ، مکنّی به ابوالحسن . ممدوح قطران شاعر. رجوع به علی لشکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موفق عابد، مکنّی به ابوالحسن . وی از محدثان و زهاد بود و در سال 265 ه' . ق. درگذشت . در صفةالصفوة حکایات بسیاری درباره کرامات او نقل شده است . رجوع به صفوةالصفوه ابوالفرج بن جوزی ج 2 ص 218 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مومل بن علی بن غسان مصری ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان . رجوع به علی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مومن بن محمدبن علی حضرمی اشبیلی ،مشهور به ابن عصفور و مکنّی به ابوالحسن . فقیه و نحوی و لغوی بود که در سال 663 یا 669 ه' . ق. در تونس درگذشت . مولد او در سال 597 ه' . ق. بود. بجز کتبی که در «ابن عصفور» از وی ذکر شده او راست : 1 - شرح جمل زجاجی ، در نحو. 2 - شرح دیوان متنبی . 3 - شرح معرب در نحو، که کامل نیست . 4 - الممتع فی التصریف . (از معجم المولفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 218. فوات الوفیات ابن شاکر. ج 2 ص 93. شذرات الذهب ابن عماد ج 5 ص 330. بغیة الوعاة سیوطی ص 357. مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 118. عنوان الدرایه غبرینی ص 188. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 527 و سایر صفحات . ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 527. روضات الجنات خوانساری ص 413. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 712). و نیز رجوع به ابن عصفور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن موهب . علی بن عبداللّه بن محمدبن سعیدبن موهب جذامی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن موهب . رجوع به علی اندلسی (ابن عبداللّه محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کسروی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مهدی بن محمدبن علی بن داوودبن محمدبن عبداللّه بن محمدبن احمدبن عبدالقاهربن عبداللّه بن اغلب بن ابی الفوارس بن میمون حمیری رعینی زبیدی ، مکنّی به ابوالحسن . اولین تن از خوارج بنی مهدی در زبید. رجوع به علی رعینی (ابن مهدی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن مهزیار اهوازی دورقی شیعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اهوازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن میمون بن ابی بکربن علی بن میمون بن ابی بکربن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی هاشمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ناصربن علی حسینی ، ملقّب به صدرالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حسینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ناصربن محمدبن احمد بلیسی مکی شافعی حجازی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ناصر. رجوع به علی حجازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ناصرالدین بن احمد طرابلسی دمشقی حنفی . رجوع به علی طرابلسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ناصرلدین اللّه . وی فرزند خلیفه الناصرلدین اللّه عباسی بود. پدرش ابتدا برادر او محمدالظاهر باللّه را ولیعهد خویش قرار داد ولی پس از چندی از او رنجیده خاطر گشت و وی را معزول ساخت و «علی » را به ولایت عهدی برگزید. اما این علی در زمان حیات پدر درگذشت لذا ولیعهدی بار دیگر به محمد تعلق گرفت . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 332).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نافع، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زریاب . مولای مهدی خلیفه عباسی و موسیقیدان مشهور. رجوع به علی زریاب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نبیه . علی بن محمدبن حسن بن یوسف بن یحیی مصری ، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن النبیه . رجوع به علی مصری (ابن محمدبن حسن بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصر. از محدثان بود. (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصر، ملقّب به نورالدین . فقیه ، متوفی در سال 695 ه' . ق. وی مدتی نیابت حکم را در قاهره عهده دار بود. او را کتابی است در فقه . (از معجم المولفین ج 7 ص 253 بنقل از تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 34).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصر، ملقّب به مهذب الدولة. یکی از احکام بطیحة بود که القادر باللّه عباسی از ترس الطائع، مدتی به او پناهنده شده بود. وی در سال 335 ه' . ق. متولد شد و در جمادی الاولای سال 408 ه' . ق. درگذشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 544) (الاعلام زرکلی بنقل از کامل ابن اثیر ج 9 ص 17). و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن نصر) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصربن سعدبن سلطان ابی عبداللّه محمدبن سلطان ابی الحسن ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الغالب باللّه . از ملوک بنی الاحمر اندلس . رجوع به علی (ابن سعدبن علی بن یوسف الغنی باللّه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصربن سعدبن محمد کاتب ، مکنّی به ابوتراب . وی در محرم سال 428 ه' . ق. در عُکبَرا متولد شد و درآنجا پرورش یافت و آنگاه به بغداد رفت و ادب و نحو را نزد علی بن برهان نحوی فراگرفت سپس به بصره رفت و کاتب نقیب طالبیان آنجا گشت و آنگاه در سال 449 ه' .ق. به بغداد بازگشت و در کرخ اقامت گزید تا اینکه در جمادی الاخره سال 518 ه' . ق. درگذشت . (از معجم الادباء یاقوت ، چ قاهره ج 15 ص 97 و چ مارگلیوث ج 5 ص 433).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصربن سلیمان زنبقی لغوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی زنبقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصربن عقیل بن احمدبن علی بغدادی همام عبدی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عبدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصربن محمدبن عبدالصمد فندروجی اسفرایینی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قندروجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصربن هارون بن ابی القاسم حسینی یا موسوی تبریزی ، ملقّب به معین الدین یا صفی الدین و متخلص به قاسم و مشهور به قاسمی و شاه قاسم .عارف مشهور قرن نهم هجری . رجوع به قاسم انوار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصر اسفرایینی مکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اسفرایینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصراللّه همدانی . رجوع به علی همدانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصر نصرانی ، مشهور به ابن طبیب و مکنّی به ابوالحسن . وی ادیب و نویسنده بود درسال 377 ه' . ق. درگذشت . او راست : 1 - اصلاح الاخلاق، که در حدود یکهزاروپانصد ورق است . 2 - البراعة. 3 - صحبةالسلطان ، که بیش از یکهزار ورق است . (از معجم المولفین بنقل از معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 96. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 131. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 682).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نصیرالدین محمودبن مظفر خوارزمی ، ملقّب به شمس الدین . پدر او نصیرالدین محمود سمت وزارت و نیز اشراف مطبخ واسطبل سلطان سنجر را داشت . و بواسطه بی کفایتی از وزارت کنار رفت و منصب اشراف را به پسرش شمس الدین علی واگذاشت . و پس از مدتی مقرب الدین جوهر خادم ، شمس الدین علی را نزد سلطان سنجر متهم به داشتن روابط با برخی از حرمسرایان سلطان ساخت لذا با پدرش به زندان افکندند و در همان زندان درگذشتند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 515) (دستور الوزراء خوندمیر ص 199 و 203).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نضر، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ادیب . وی قاضی از اهالی صعید اعلی بود. او را در علوم اوائل و ادب مقامی ارجمند بود و ابوالصلت در رساله خود وی را بسیار می ستاید. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 237).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نظام الدین حسنی حسینی ، ملقّب به صدرالدین . رجوع به علی حسنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نظام الملک سعدالدین مسعودبن علی ابهری ، ملقّب به صدرالدین . وزیر سلطان علاءالدین تکش . رجوع به صدرالدین علی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نعمان بن محمدبن حیون ،مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن حیون . وی از قضات مصر و فقیهی عادل و ادیب بود و نزد خلفای فاطمی احترامی بسیار داشت . او در سال 328 ه' . ق. متولد شد و با «المعز» از مغرب به مصرسفر کرد و در سال 366 ه' .ق. عهده دار امر قضاوت گردید و نخستین کسی است که درمصر ملقّب به قاضی القضاة شد. او را اشعاری نیکو بودو در سال 374 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل از وفیات الاعیان ج 2 ص 167 و الولاة و القضاة ص 495).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نعمان بن محمدبن منصور قاضی مغربی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مغربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نعمان بن محمود آلوسی بغدادی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی آلوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نعمة.علی بن عبداللّه بن خلف بن محمدبن عبدالرحمان بن عبدالملک انصاری مالکی ، مشهور به ابن نعمة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری (ابن عبداللّه بن خلف بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نفیس ، علی بن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی ، مشهور به ابن نفیس و ملقّب به علاءالدین . رجوع به ابن نفیس و نیز به علی (ابن ابی حزم ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نقاش . علی بن عیسی بن هبةاللّه . مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مهذب الدین و مشهور به ابن نقاش . طبیب قرن ششم هجری . رجوع به علی (ابن عیسی بن هبةاللّه ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نقی بن احمدبن زین الدین بن ابراهیم بن صقربن ابراهیم مهاشری مطیرفی احسائی . رجوع به علی احسائی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نقی بن جوادبن مرتضی حسینی طباطبایی بروجردی . رجوع به علی طباطبایی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نوبخت . علی بن احمدبن نوبخت ، مکنّی به ابوالحسن . و مشهور به ابن نوبخت . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمد...) و به علی (ابن احمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نوح بن محمدبن احمدبن نجاح ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ثمامة. وی قاضی و از اهالی مخلاف سلیمانی بود و در شهر قحمةامر قضا را بر عهده داشت و فقه شافعی نیز تدریس میکرد. بسبب کثرت خشوع و سرعت اشک ریختن او را لقب «بکاء» داده اند. وی در سال 787 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی بنقل از العسجد المسبوک و المقیق الیمانی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نوح حسینی واسطی بلکرامی هندی حنفی ، مشهور به غلام علی آزاد. رجوع به غلام علی آزاد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نورالدین محمد غوریانی (حافظ...)، استاد و وزیر ابوتراب میرزا. رجوع به حافظعلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن نیار اسدی ناصری ، ملقّب به شیخ الشیوخ صدرالدین . رجوع به علی اسدی (ابن نیار...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن واسطی . علی بن احمدبن علی بن محمدبن دواس قناواسطی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف علمای نجوم . مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن ...) و نیز به تاریخ الحکماء قفطی ص 240 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن والی بن حمزة. ریاضی دان و مقیم مکه بود و در سال 999 ه' . ق. در قید حیات بوده است . او راست : تحفةالعدد لذوی الرشد و السدد. (از معجم المولفین ج 7 ص 258).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وس . علی بن اسماعیل بن موسی بن علی بن حسن بن محمد دمشقی شافعی ، مشهور به ابن عمادالدین و به ابن وس و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بن اسماعیل بن موسی بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وصیف ، مشهور به خشکناجه و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی خشکناجه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وضاح . علی بن محمدبن محمدبن محمدبن وضاح بن محمدبن وضاح شهرابانی ، ملقّب به کمال الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن وضاح .رجوع به علی شهرابانی (ابن محمدبن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وفا. علی بن محمدبن محمدبن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی ، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قرشی (ابن محمدبن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن ولی . او راست : تحفةالاعداد فی الحساب ، به ترکی ، که آن را در عهد سلطان مرادخان بن سلیم خان در مکه مکرمه تالیف کرد. و آن مشتمل بر مقدمه و چهار مقاله و خاتمه می باشد. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 362).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وهاس . علی بن حسن بن ابی بکربن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی ، مشهور به ابن وهاس و ملقّب به موفقالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی یمنی (ابن حسن بن ابی بکربن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وهاس . علی بن عیسی بن حمزةبن وهاس ، مکنّی به ابوالطیب و مشهوربه وهاس . رجوع به علی (ابن عیسی بن حمزةبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وهبان . ابن ابی اصیبعة در عیون الانباء گوید که : محمدبن زکریای رازی کتابی برای علی وهبان نوشته است که در آن بابی درباره شمس است . رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 320 شود. و ظاهراً وی همان علی بن وهسودان صاحب طبرستان است . رجوع به علی بن وهسودان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن وهسودان بن جستان بن مرزبان بن جستان دیلمی جستانی . وی از سلاطین بنی جستان بود. که از سال 300 تا 304 ه' . ق. بر اصفهان حکومت می کرد و در سال 307 ه' . ق. بر ری مستولی گشت و در این سال درگذشت . (از معجم الانساب زامباورص 73 و 293). در حبیب السیر آمده است که علی بن وهسودان ، نایب المقتدر باللّه عباسی در ری بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 413 شود. قفطی در تاریخ الحکماء (ص 272) نویسد: محمدبن زکریای رازی کتاب «الطب الملکی »را به نام علی بن وهسودان صاحب طبرستان نوشته است . وظاهراً همه اینان همان علی بن وهسودان جستانی است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هارون (ملک خان ...) ملقّب به نصرةالدین ، ابن ارسلان خان سلطان ماوراءالنهر است که سوزنی او را مدح گفته است :
تظلم کنم تا ستم باز دارد
ملک خان عادل علی بن هارون
اجل نصرةالدین که هست از بزرگی
به دانائی و داد هارون و مامون
جگرگوشه ارسلان خان غازی
دل و پشت خاقان منصور میمون .
رجوع به دیوان سوزنی ص 296 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم . وی منجم و ادیب و شاعر و راویه و عروضی و نسابه بود (277 - 352 ه' . ق.) با بسیاری از خلفا و وزراء هم صحبت بود. او راست : 1 - الرد علی الخلیل فی العروض . 2 - الرسالة فی الفرق بین ابراهیم بن المهدی و اسحاقبن الموصلی فی الغناء. 3 - الفرق و المعیار بین الاوغاد و الاحرار. 4 - کتاب النیروز و المهرجان . 5 - اللفظ المحیط ببعض ما لفظ به اللقیط. (از معجم المولفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 220. سیرالنبلاء ذهبی ج 9 ص 64. الفهرس ابن الندیم ج 1 ص 144. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 449. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 112. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1438 و سایر صفحات . هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 680). نام او در کشف الظنون به صورت «علی بن عبداللّه ، مشهور به ابن المنجم » آمده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هارون بن نصر فرمیسینی (کرمانشاهی ) نحوی ، مکنّی به ابوالحسن .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هارون الرشید عباسی . وی یکی از فرزندان هارون الرشید و مادر او امةالعزیز بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 246).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هارون زنجانی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی زنجانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هاشم بن علی رضوی موسوی بغدادی نجفی . رجوع به علی رضوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هاشم عراقی حسنی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین العابدین . رجوع به علی عراقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هباربن اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی قرشی اسدی . رجوع به علی اسدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هبل . علی بن احمدبن علی بن عبدالمنعم ، مشهور به ابن هبل و به خلاطی و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن هبل و به علی خلاطی (ابن احمدبن علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هبةاللّه بن عثمان بن احمدبن ابراهیم بن رائقه موصلی ، محدّث شیعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن هبةاللّه بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هبةاللّه بن اثردی مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن اثردی . وی طبیب و از اهالی بغداد بود. او راست : شرح کتاب دعوةالاطباء ابن بطلان ، که در سال 507 ه' . ق. این شرح را نگاشته است . (از معجم المولفین بنقل از عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 279. المخطوطات العربیه شیخو ج 3 ص 4. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 756).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هبةاللّه بن علی بن هبةاللّه بن جعفر عجلی جرباذقانی (گلپایگانی ) بغدادی ، مشهور به ابن ماکولا و ملقّب به سعدالملک و مکنّی به ابونصر. او راست : 1 - الاکمال فی الموتلف و المختلف من اسماالرجال . 2 - تهذیب مستمرالاوهام علی ذوی التمنی و الاحلام . 3 - مفاخرةالقلم و السیف و الدینار. رجوع به ابن ماکولا (ابونصرعلی بن ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 257. تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 280. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 278. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 420. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 102. المنتظم ابن جوزی ج 9 ص 5. الکامل ابن اثیر ج 10 ص 43. تذکرةالحفاظ ذهبی ج 4 ص 2. البدایه ابن کثیر ج 12 ص 145. النجوم الزاهره ابن تغری بردی ج 5 ص 115. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2ص 93. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 381. مرآةالجنان یافعی ج 3 ص 143. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1637. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 693. فهرس المخطوطات المصوره لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 20. فهرس المخطوطات المصوره سید ج 2 ص 45.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هبةاللّه بخاری ، ملقّب به جلال الدین . وزیر الناصرلدین اللّه . رجوع به علی بخاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هبةاللّه دستاوی شافعی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی دستاوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هذیل . علی بن عبدالرحمان اندلسی ، مشهور به ابن هذیل . رجوع به علی اندلسی (ابن عبدالرحمان اندلسی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هشام . او را پنجاه ورقه شعر است . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هطیل . علی بن محمد نجری یمانی زیدی ، مشهور به ابن هطیل . رجوع به علی نجری (ابن محمد نجری ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هلال . نام او علی بن محمدبن هلال جزائری عراقی شیعی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن هلال است . رجوع به ابوالحسن (زین الدین علی بن هلال ...) و به علی جزائری (ابن محمدبن هلال ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هلال بغدادی ، مشهور به ابن بواب و مکنّی به ابوالحسن . او را قصیده ای است رائیه که ادوات کتابت را درآن جمعآوری کرده است . رجوع به ابن بواب و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 258. الوافی صفدی ج 12 ص 23. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1339. مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 76. الخطاط البغدادی علی بن هلال المشهور به ابن البواب نوشته سهیل انور. حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 309.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هلال جزائری عراقی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین . رجوع به علی جزائری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هلال کرکی . رجوع به علی کرکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هند قرشی ، مکنّی به ابوالحسن . از مشایخ طریقت به فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری است . رجوع به ابوالحسن (علی بن هند) و نامه دانشوران ج 3 ص 34 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هندو. علی بن حسین بن هندو بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و به علی (ابن حسین بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هیثم کاتب ، مشهور به جونقا. رجوع به علی جونقا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن هیصم . علی بن عبداللّه بن محمدبن هیصم هروی ، مشهور به ابن هیصم . رجوع به علی هروی (ابن عبداللّه بن محمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یاسین رفیش نجفی ، از آل عنوز. رجوع به علی رفیش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یاسین طرابلسی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی طرابلسی (ابن یاسین ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی ، مشهور به ابن فویره و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاالدین . فقیه حنفی بود و سالها امر قضا را به عهده داشت و در سال 754 ه' . ق. درگذشت . (از معجم المولفین بنقل از النجوم الزاهره ابن تغری بردی ج 10 ص 291).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی آیدینی رومی حنفی . رجوع به علی آیدینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن ابی منصور منجم ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی منجم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن احمدبن علی بن احمدبن قاسم گیلانی قادری حموی . رجوع به علی گیلانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن احمدبن مضمون صنعانی . رجوع به علی صنعانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن تمیم بن معز صنهاجی ، امیر افریقیه . رجوع به علی صنهاجی (ابن یحیی بن تمیم بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن راشد وشلی زیدی یمنی . رجوع به علی وشلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن قاسم صنهاجی جزیری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جزیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن محمد بناء زیدی . رجوع به علی بناء شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی بن نصربن احمد سامانی . رجوع به علی سامانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی ارمنی ، مکنّی به ابوالحسن . از فرماندهان عصر عباسی . رجوع به علی ارمنی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی خیوانی صنعانی . رجوع به علی خیوانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی زیادی مصری شافعی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی زیادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی زیری . رجوع به علی زیری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی سمرقندی قرمانی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی سمرقندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی عنسی ، ملقّب به شمس الدین . شاعر یمانی . رجوع به علی عنسی (ابن یحیی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یحیی مخرمی ، ملقّب به جمال الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مخرمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یزداد. علی بن محمدبن حسن عبدی ، مکنّی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. رجوع به علی عبدی (ابن محمدبن حسن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یزید دمشقی صاحب القاسم ، مکنّی به ابوعبدالملک . از روات حدیث بود و نیز رجوع به ابوعبدالملک (علی بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یعقوب بن جبریل بن عبدالمحسن بکری مصری شافعی ، ملقّب به نورالدین مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بکری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یعقوب بن داوودبن طهمان . وی فرزند یعقوب بن داوود بود که وقتی ابراهیم بن عبداللّه بر ابوجعفر دوانیقی خروج کرد همراه او بوده است . این علی حکایتی درباره سبب گرفتاری و حبس پدر خود بدست مهدی خلیفه نقل کرده است که در تاریخ حبیب السیر آمده است . رجوع به حبیب السیرچ خیام ج 2 ص 223 و دستورالوزراء خوندمیر ص 30 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمدبن ابی زهران موصلی شافعی . مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یعقوب طرابزونی (علی رضا...). رجوع به علی رضا (ابن یعقوب ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یعیش . علی بن احمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عبدالرحمان بن یعیش زهری باجی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن یعیش . رجوع به علی باجی (ابن احمدبن عبدالرحمان بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یقطین بن موسی کوفی بغدادی . رجوع به علی کوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یقظان سبتی . رجوع به علی سبتی (ابن یقظان ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف ، مشهور به ابن بقّال و مکنّی به ابوالحسن . وی از اهالی بغداد و مدتها با مهلبی همراه بود. شاعری قوی بشمار می رفت و در علم کلام نیز دستی توانا داشت و با اینکه دارای ثروت فراوانی بود، بخل و امساک داشت . گویند مردی متکبربود و با هیچ یک از شعرا آمدوشد نداشت و خود را برتر از همه شاعران می دانست . وفات او در عهد شرف الدولةبن عضدالدوله روی داد. یاقوت حموی بسیاری از اشعار او را در معجم الادباء آورده است . رجوع به معجم الادباء یاقوت چ قاهره ج 15 ص 229 و چ مارگلیوث ج 5 ص 507 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحدبن موسی بن احمدبن محمدبن اسحاق شیبانی قفطی ، مشهور به قاضی اکرم و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الدین . رجوع به علی قفطی و ابن قفطی (جمال الدین ابوالحسن علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن احمد رومی حنفی فناری ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی فناری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن احمد مصری مکی یمنی شافعی ، مشهور به غزولی . رجوع به علی غزولی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف (صلاح الدین ) ابن ایوب ایوبی ، مشهور به الملک الافضل نورالدین . رجوع به علی ایوبی (ابن صلاح الدین یوسف ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن بالی بن محمدبن حمزه فناری .رجوع به علی فناری (این یوسف بن احمد رومی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن تاشفین لمتونی ، مکنّی به ابوالحسن . دومین تن از ملوک نقابدار مرابطان در مراکش . رجوع به علی لمتونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن حریز (یا جریر)بن فضل بن معضادبن فضل لخمی شطنوفی شافعی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شطنوفی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن حسن زرندی انصاری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی زرندی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن حیدرةبن حسن رجبی ، ملقّب به شرف الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی رجبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن رمضان موصلی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی موصلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن زیان وطاسی ، مکنّی به ابوحسون . وزیر عبدالحقبن عثمان در فاس . رجوع به علی وطاسی (ابن یوسف بن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن شیبان ماردینی ، مشهور به ابن صفّار و ملقّب به جلال الدین . وی در سال 575 ه' . ق. در ماردین متولد شد. رجوع به ابن صفّار و مآخذ ذیل شود: معجم المولفین ج 7 ص 265. الوافی صفدی ج 12 ص 230. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 97. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 199.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن عبدالجلیل نیلی ، ملقّب به ظهیرالدین . رجوع به علی نیلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن عبداللّه بن یوسف جوینی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جوینی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بن علی بن مطهر حلی ، ملقّب به رضی الدین . رجوع به علی حلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف ایوبی ، مشهور به ملک افضل نورالدین . رجوع به علی ایوبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف بصری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بصری (ابن یوسف ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یوسف مرابطی . رجوع به علی مرابطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یونس . نام او علی بن عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری ، مکنّی به ابوالحسن است . رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن ...) و نیز رجوع به علی (ابن عبدالرحمان بن احمدبن ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یونس بن عبداللّه لهواری تونسی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لهواری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابن یونس عاملی نباطی بیاضی ، مکنّی به ابومحمد و ملقّب به زین الدین . رجوع به علی بیاضی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابواسحاق. تابعی بود. (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابواسد. تابعی بود. (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابوزیاد. تابعی بود. (از منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ابوزیاد. محدّث بود و شعیب بن کهتم از او روایت کرد. رجوع به ابوزیاد (علی ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
تاج الدین ، مکنّی به ابوالمکارم . وی عالم و فقیه بود و تالیفاتی در امور شرعی داشت . و در سال 712 ه' . ق.درگذشت . (از معجم المولفین بنقل از شدالازار ص 220).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
رشیدالدین . وی از امرای بزرگ دربار سلطان شمس الدین التمش بود. وقتی در روزسه شنبه بیست وششم صفر سال 630 ه' . ق. سپاه سلطان شمس الدین پس از یازده ماه محاصره قلعه کوالیار واقعدر هندوستان ، توانست آن را بگشاید و کوتوال آن قلعه فرار کرد، رشیدالدین علی از جانب سلطان به حکومت آن سرزمین منصوب گشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 618).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
اختیارالدین ، ابن احمد (دهقان ...). ممدوح سوزنی . رجوع به علی (ابن احمد) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
شرف الدین . وی از جانب سلطان ملکشاه ، والی حلب و محصل خراج انطاکیه بود. وقتی در سال 477 ه' . ق. سلیمان شاه بن قتلمش بفرمان سلطان الب ارسلان اکثر بلاد شام را مسخر ساخت و انطاکیه را نیز در این سال فتح کرد، شرف الدین علی که محصل خراج انطاکیه بود از سلیمان شاه خراج سالیانه انطاکیه را مطالبه کرد. سلیمان جواب داد که این شهر اکنون جزو بلاد اسلامی شده است و خراج طلبیدن از آنجا معقول نیست . و چون شرف الدین علی برخواسته خود اصرار کرد بین آن دو جنگی درگرفت و شرف الدین علی کشته شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 538).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
شرف الدین مرعشی . رجوع به علی مرعشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
شمس الدین . از فضلای قرن چهاردهم ه' . ق. او راست : التنویرالکافی فی التصویر الفوتوغرافی (فتوگرافی )، که در سال 1319 ه' . ق.در قاهره در زمان حیات مولف بچاپ رسید. (از معجم المولفین از فهرس الریاضیات المکتبة البلدیة ص 71).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
ضیاءالدین (امیر...). حاکم مرو. رجوع به ضیاءالدین علی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ع َ]
{اخ}
عبداللّه پوری . رجوع به علی پوری شود.