کدام
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(کُ) [ په . ] (حر.) از ادات پرسش .
ای , ما , ای
اي , ما , اي
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● which
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● which
"Beliebig,Beliebigen,Etwas; irgend ein; irgend welche,Irgend,Irgendein,Was,Welche,Welcher,Welches,Wie, Welche,Welcher,Welches"

any ==> [.adv. & adj]: چه، کدام، چقدر، (در جمع) (در پرسش) چه نوع، هیچ، (در جمله ى مثبت) هر، از نوع، هیچ نوع، هیچگونه

what ==> علامت استفهام، حرف ربط، چه، کدام، چقدر، هر چه، آنچه، چه اندازه، چه مقدار

which ==> [.adj]: که، این (هم)، که این (هم)، کدام


which ==> [.adj]: که، این (هم)، که این (هم)، کدام


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ک ُ]
{ضمیر، ص}
از ادات پرسش است در تردید. برای استفهام باشد و اطلاق این بر ذوی العقول و غیر ذوی العقول هر دو آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بمعنی چه و که و این صفت همیشه مقدم بر موصوف باشد خواه آن موصوف شخص باشد و یا چیز و آن را در تردید مقصود بطور استفهام استعمال کنند مانند کدام چیز یعنی چه چیز و کدام کس یعنی چه کس و در وقتی که چندین عدد چیز و یا چند عدد کس موجود باشد ومقصود معلوم نبود بطور استفهام گویند کدام یک از این چیزها و کدام یک از این کسها. (ناظم الاطباء). چه کس . چه چیز. (یادداشت مولف ). اَی ٌّ. (ترجمان القرآن ).ج ، کدامان . (از یادداشت مولف ). از ادات پرسش است به معانی چه و که . (از فرهنگ فارسی معین ):
که این شیربازو گو پیلتن
چه مردست و شاه کدام انجمن .

فردوسی .


تو زین چارگوهر کدامی بگوی
دلم را ره شادمانی بجوی .

فردوسی .


وزان پس ببازارگان گفت شاه
که اکنون سپه را کدام است راه .

فردوسی .


بدو گفت فرخ کدام است مرد
که دارد دلی شاد و بی باد سرد.

فردوسی .


کدام است گرد کنارنگ دل
بمردی سیه کرده در جنگ دل .

فردوسی .


با بتانی که می ندانم گفت
که از ایشان هوای من به کدام .

فرخی .


حاجب را بگوی که لشکر را بیستگانی تا کدام وقت داده است ؟ (تاریخ بیهقی ).
کدام روز که پیش در تو خاقانی
شهیدوار به خونابه در نمی گردد.

خاقانی .


دانی کرم کدام بود آنکه هر چه هست
بدهی به هر که هست و نخواهی جزای خویش .

خاقانی .


کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد.

مولوی .


آن کس که چو من نیست در این شهر کدام است .

مولوی .


کدام چاره سگالم که در تو در گیرد
کجا روم که دل من دل از تو بر گیرد.

سعدی .


حور از بهشت بیرون ناید تواز کجائی
مه بر زمین نباشد تو ماه رخ کدامی .

سعدی .


میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است .

حافظ.


جانا کدام سنگدل بی کفایت است
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد.

حافظ.


مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام .

حافظ.


کدام پایه تعظیم نصب شاید کرد
که در مسالک فکرت نه برتر از آنی .

حافظ.


-کدام است ; برای چیست . چراست . دلیلش چیست . (یادداشت مولف ):
مرا ده ساقیا جام نخستین
که من مخمورم و میلم بجام است
ولیکن لختکی باریکتر ده
نبید یکمنی دادن کدام است .

منوچهری .


-کدام یک ; هرگاه چند چیز یا چند شخص بود که مقصود معلوم نباشد این کلمه را بکار برند، مانند: کدام یک از این کتابها مفیدتر است ؟ کدام یک از این کسان مقصر است ؟ . (از فرهنگ فارسی معین ).
-هر کدام ; هر یک . (یادداشت مولف ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
-یک کدام ; یک تن . (یادداشت مولف ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ک ُ]
{ع ا}
اصل المرعی و آن گیاهی است شکسته و افتاده بر زمین و چون باران بارد ظاهر گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاه افتاده بر زمین که چون باران بارد ظاهر گردد. (ناظم الاطباء).* (ص ) مرد پیر سالخورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).