یزید
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
نام یکی از اجداد سلسله شروانشاهان است که محمود پسر او در سنه 332 شروانشاه بوده و مولف مروج الذهب مسعودی معاصر با وی بوده و از او نام برده است . (یادداشت مولف ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابان رقاشی ، مکنی به ابوعمرو. تابعی است . (یادداشت مولف ). یزید از زهاد بود. هشام از ثابت بنانی روایت کند که «هیچکسی را در طول قیام (نماز) و شب زنده داری از یزیدبن ابان شکیباتر ندیدم ».یزید چهل ودو سال روزه گرفت و هفتاد سال به خاطر خداگرسنگی کشید تا جسمش افسرده شد و رنگش دگرگون گشت وچندان از ترس خدا گریه کرد که پلکهایش آشفته شد و اشک دیده مسیر خود را در رخسار او سوزاند. یزید در روایات خود به قول انس بن مالک استناد می جوید و از حسن و جز وی روایت دارد. شدت زهد و تعبد او را از حفظ حدیث بازمی داشت ، از این رو ناقلان حدیث کمتر از او روایت دارند. (از صفة الصفوة ج 3 ص 211). و رجوع به ماده رقاشی و فهرست البیان والتبیین و ج 3 عقدالفرید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمد شیبانی ، ادیب بود و در قیروان بزرگ شد و به خدمت المعزلدین اللّه فاطمی پرداخت . از اوست : تلقیح العقول . یزید در حدود 350 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 345 و فهرست المصاحف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی انیسه . رئیس یزیدیه ، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). رجوع به یزیدبن انیسة و یزیدی و یزیدیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی حبیب . رجوع به یزیدبن سوید ازدی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی حکیم ، مکنی به ابوخالد، تابعی است . (یادداشت مولف ). راوی کتاب جامع الکبیر سفیان ثوری است . (ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی خالد لخمی . رجوع به یزیدبن عبداللّه بن خالد لخمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی زیاد کوفی ، مکنی به ابوعبداللّه ، تابعی است . (یادداشت مولف ). رجوع به عقدالفرید ج 8 ص 82 و عیون الاخبار ج 1 ص 43 و 137 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی سفیان قرشی اموی ، مکنی به ابوخالد، از صحابه بود چون بهترین فرد سفیانیان بود به یزیدالخیر معروف گردید. از مادر از معاویه جدا بود و مادرش ام الحکم زینب بنت نوفل از بنی کنانه بود. روز فتح مکه اسلام آورد و در غزوه حنین شرکت کرد. در عهد خلافت ابوبکر با عمروبن عاص و خالدبن ولید و دیگران در جنگ با رومیان و شکست دادن بدانها شرکت داشت . در عهد خلیفه ثانی نیز چندبار به فرماندهی سپاه اسلام منصوب شد و به سال 19 ه' . ق. به مرض طاعون درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). او برادر معاویه خلیفه بود و به سال 18 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 66 و 100 و 131 و مجمل التواریخ والقصص ص 297 و البیان و التبیین ج 1 ص 63 و64 و فیه مافیه ص 317 و تاریخ اسلام ص 123 و 129 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی مالک دمشقی ، مکنی به ابومالک ، محدث است و تمام بن نجیح از او روایت کند. (یادداشت مولف ). و رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی مسلم . رجوع به یزید (ابن دینار...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن اسدبن کرزبن عامر از بنی کاهن از یشکربن رهم بجلی قسری ، از فرماندهان نظامی شجاع و نامی بود. به خدمت حضرت رسول (ص ) مشرف شد و از آن بزرگوار این حدیث را روایت کرد: «یا یزیدبن اسد! احب للناس ما تحب لنفسک ». وی در مدینه بود و همراه جمعی به شام رفت و از ثقات معاویه شد.در جنگ صفین با معاویه بود و به شرکت در قتل عثمان متهم گردید. معاویه او را با سمت فرماندهی اهل دمشق به مصر فرستاد. وی پیش از معاویه در حدود سال 55 ه' . ق. درگذشت . او جد خالدبن عبداللّه قسری امیر است . (ازاعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید ج 1 ص 259 و البیان و التبیین فهرست ج 2 و 3 و حبیب السیر ج 1 ص 183 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن اسیدبن زافربن اسماء سلمی ، از والیان و رجال دولت عباسی بود و مادرش دین نصاری داشت . در زمان خلافت مهدی و منصور عباسی به والیگری ارمینیه رسید و در سال 158 ه' . ق. با رومیان جنگید و بخشهایی از ناحیه قالیقلا را به تصرف درآورد. او به یزید سلیم شهرت داشت و با یزیدبن حاتم در کرم و سخا به یزیدین معروف و ضرب المثل شدند. مرگ یزید پس از سال 162 ه' . ق. اتفاقافتاد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن الاسود جرشی ، مکنی به ابوالاسود، از زاهدان و پاکان بود. سلیم بن عامر خبائری گوید: در شام خشکسالی پدید آمد. معاویه با مردم شام برای استسقا از شهر بیرون رفتند. معاویه بر منبر رفت و پرسید یزیدبن اسود کجاست ؟ مردم او را صدا کردند. پیش آمد. معاویه او را بر منبر پیش پای خویش نشاند و گفت خدایا ترا به بهترین و برترین مان سوگند می دهم ترا بر یزیدبن اسود سوگند می دهم . پس گفت ای یزید! دستت رابه سوی خدا بلند کن . یزید دست بلند کرد و مردم نیز دست بسوی خدا بلند کردند. ناگهان از سوی غرب ، ابری پدید آمد و بارانی باریدن گرفت بنحوی که مردم را از رفتن به منازلشان بازداشت . (از صفة الصفوة ج 4 ص 174).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن الصعق. رجوع به یزید (ابن عمروبن خویلد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن انس مالکی اسدی ، از قبیله اسدبن خزیمه و از سپهسالاران شجاع و نامی مختار ثقفی بود و همراه او برای خونخواهی حضرت امام حسین (ع ) قیام کرد. مختار او را برای آوردن سر بریده سه هزار تن از کوفه به موصل مامور کرد که از آن جمله ابن زیاد بود و او عازم محل ماموریت خود شد. ابن زیاد از موضوع آگاهی یافت و دو لشکر هریک سه هزار تن به جنگ او فرستاد. سپاه ابن زیاد شکست خورد و دو فرمانده لشکرش کشته شدند. یزید با اینکه از بیماری خطرناکی سخت رنج می برد و ناتوان شده بود باز در هر دو جنگ شرکت کرد و پس از پیروزی در جنگ درگذشت (سال 66 ه'. ق.). (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 246 و عیون الاخبار ج 3 ص 274 و تاریخ گزیده ص 265 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن انیسة یا یزید اهوازی ، از خوارج بود و گروهی از خوارج بدو منسوبند و به نام یزیدیه معروف . (از لباب الانساب ). پیشوای فرقه یزیدیه . (از بیان الادیان ) (از ملل و نحل شهرستانی ص 148): بدان که اول داعی ، این جماعت را یزید اهوازی بود.(کتاب النقض ص 328). و رجوع به یزیدی و یزیدیة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن بکربن داب ، شاعری عالم به اخبار و اشعار عرب بود و دو پسر او عیسی بن یزید و یحیی بن یزید عالم بر اخبار عرب بوده اند. (از ابن الندیم ). و رجوع به البیان والتبیین ج 1 و 3 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ثروان قیسی ، از قبیله قیس بن ثعلبة، مکنی به ابوثروان و معروف به هبنقه و ملقب به ذوالودعات جاهلی بود و در غفلت مثل است . گویند:«احمقتر از هبنقه !» وی گردن بندی به درازی ریشش از شبه و سفال و استخوان بر گردن می آویخت . سبب این کار را پرسیدند گفت : می خواهم بدان خودم را بشناسم ! برادرش گردن بند را دزدید و بر گردن آویخت چون برادر را دید، گفت : اگر تو منی پس من کیستم ؟ ! (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن جبریل (ابی کبشة)بن یسار سکسکی ، از فرماندهان بزرگ و دلیر امویان و فرمانده عسس و سپهسالار عبدالملک بن مروان بود و ولید پس از مرگ حجاج او را به امارت عراقین منصوب کرد. وقتی سلیمان به خلافت رسید فرمانروایی سند را بدو داد. یزید 18 روز پس از انتصاب جدید به سال 96 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن جدعاء عجلی ، شاعری ازاهل بادیه بود و در زمان فتنه عبداللّه بن زبیر زنده بود. وی به سال 75 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حاتم بن قبیصةبن مهلب بن ابی صفرة ازدی ، مکنی به ابوخالد، از فرماندهان شجاع و نام آور عهد عباسی بود. در سال 144 ه' . ق. والی مصر و در سال 154 ه' . ق. والی افریقیه شد و با خوارج جنگید و بر آنها پیروز شد و به سال 170 ه' . ق. در قیروان درگذشت . او مانند جدش مهلب به جود و بخشش شهرت داشت . (از اعلام زرکلی ). ورجوع به ابن خلکان ج 2 ص 434 و کامل ابن اثیر ج 5 ص 284 والبیان و التبیین ج 2 ص 195 و قاموس الاعلام ترکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حارث بن رویم شیبانی ، از فرماندهان نظامی دلیر و بزرگ بود. عصرحضرت رسول (ص ) را درک کرد و به دست حضرت علی (ع ) اسلام آورد. در جنگ یمامه شرکت کرد. یزید به سال 68 ه' . ق. در جنگ خوارج در ری کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حصین بن نمیربن نائل بن لبید سکونی ، از بنی سکون از کنده ، امیری از بزرگان عهد مروان و اهل حمص بود. یزیدبن معاویه او را والی حمص کرد و او در آنجا به سال 103 ه' . ق.کشته شد. یزید از تابعان بود و از معاذبن جبل روایت کرد و دیگران از او روایت دارند. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حکم بن ابی عاص بن بشربن دهمان ثقفی ، از اهالی طائف و از گویندگان عالیقدر عهد اموی ساکن بصره بود. حجاج او را به والیگری فارس برگزید ولی پیش از رفتن معزول کرد. مرگ یزید در حدود سال 105 ه' . ق. بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص 215 و عیون الاخبار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حنباء. رجوع به یزیدبن عمروبن ربیعه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن خالدبن عبداللّه بن یزید قسری بجلی ، با پدرش در عراق بود. پدرش را کشت و به غوطه دمشق رفت و برای گرفتن خلافت از مروان بن محمدبن مروان قیام کرد. مردم غوطه عهدشکنی نمودند و او را به امارت خود برگزیدند و به دمشق حمله کردند و آنجا را به محاصره درآوردند. گروهی از حمص به طرفداری از مروان به آنان حمله بردند و مردم دمشق نیز از داخل به پیکار با آنان برخاستند. یزیدو طرفدارانش شکست خوردند. یزید را دستگیر کردند و کشتند و در دروازه فرادیس دمشق به دار آویختند و سر او را نزد مروان به حمص فرستادند (سال 127 ه' . ق.).(از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 229 و عیون الاخبار ج 1 ص 216 و البیان و التبیین ج 1 ص 349 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن خالد (یا خلید) بن مالک بن فروةبن قیس ، از بنی عوف بن همام از ذهل بن شیبان ، شاعر و معروف به اعشی عوف بود و عبدالملک بن مروان به شعر زیرین او مثل می زد:
«ان کنت تبغی العلم او اهله
او شاهداً یخبر عن غائب
فاعتبر الارض باسمائها
و اختبر الصحاب بالصاحب ».

(از اعلام زرکلی ).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن خذاق عبدی از قبیله بنی عبدقیس ، شاعر دوره جاهلی و معاصر عمروبن هند بود. ابوعمروبن علاء گفته است که او نخستین شاعری است که در نکوهش دنیا شعر سروده است . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن دینار ثقفی معروف به ابن ابی مسلم و ابن مسلم ، مکنی به ابوالعلاء، از فرمانروایان نامدار عهد بنی امیه است . حجاج او را منشی خود ساخت و او لیاقت ذاتی خود را نشان داد و به مقامات عالی دولتی رسید و در منصب فرمانروایی افریقیه به دست گروهی از مردم آنجا کشته شد (102 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 26 و 30 و 32 و 34 و 35 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 74 وتاریخ الخلفاء ص 171 و کامل ابن اثیر ج 5 ص 48 و مجمل التواریخ والقصص ص 305 و فهرست البیان و التبیین و فهرست عقدالفرید ج 1 و 2 و 4 و 5 و عیون الاخبار ج 3 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ربیعة. رجوع به یزیدبن زیادبن ربیعة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن رومان اسدی ، یکی از قراء که نافع قرائت را از او اخذ کرد. (نفائس الفنون ). یزیدبن رومان قاری ، مکنی به ابوروح ، تابعی است . (یادداشت مولف ). او اهل مدینه و از ثقات بود و در مدینه به سال 130 ه' . ق. درگذشت . شرح حال وی در کتب ستة آمده است . (ازاعلام زرکلی ). یزیدبن رمان قاری مولی زبیربن عوام مدنی قرائت را از عبداللّه بن عیاش بن ابی ربیعه فراگرفت ازابن عباس و عروةبن زبیر روایت شنید. نافعبن ابی نعیم از او روایت دارد و یحیی بن معین وی را توثیق کرده است . وفات یزید به سال 130 ه' . ق. بود. (از ابن خلکان ج 2 ص 414). و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 115 و 86 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن زریع بصری عیشی ، مکنی به ابومعاویه ، در عصر خود محدث بصره بود. احمدبن حنبل و ابن سعد او را ستوده و از ثقات شمرده اند. پدر یزید والی اُبُلًّه بود. تولد او به سال 101 و وفاتش به سال 182 ه' . ق. اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ).و رجوع به تاریخ الخلفاء ص 7 و 190 و صفة الصفوة ج 3 ص 276 و الموشح ص 133 و 135 و المصاحف ص 98 و 151 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن زمعةبن ابی جیش الاسود اسدی قرشی ، از صحابه و یکی از کسانی بود که ریاست قبیله قریش در دوران جاهلی بدانان ختم شد. قبیله قریش به کاری بی مشورت او نمی پرداختند. یزید از نخستین کسانی است که اسلام آورد و از مهاجران حبشه بود و در جنگ حنین یا طائف شهید شد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 417 و عقدالفرید ج 3 ص 260 و 264 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن زیادبن ربیعه حمیری ، مکنی به ابوعثمان و ملقب به مفرغ و معروف به ابن مفرغ ، شاعر غزلسرا و هجوگوی چیره دستی بود و نیز مدایح بلند و اشعار نغزی از او برجای مانده است . نام او در بیشتر مآخذ «یزیدبن ربیعة» و گاهی «یزیدبن مفرغ » آمده است . (از اعلام زرکلی ). شاعر معروف عرب که در آغاز عهد اموی در ایران می زیست و در خوزستان به دختری تعلق خاطر یافت . عبادبن زیاد برادر عبیداللّه بن زیاد را هجو گفت و در نتیجه مورد خشم عبیداللّه قرار گرفت و مدتی در بصره محبوس بود. روزی عبیداللّه فرمان داد او را با خوک و گربه ای به یک ریسمان بستند و در شهر بصره گردانیدند و چند کودک پارسی زبان دنبال او راه افتادند و می گفتند «این چیست ، این چیست ؟ » یزید در پاسخ آنان می گفت : «آب است و نبیذ است ، عصارات زبیب است . سمیه روسپیذ است ». (سمیه مادر زیادبن ابیه بود). و رجوع به ماده ابن مفرغ (یزیدبن زیاد...) و تاریخ الخلفاء ص 10 و ابن خلکان ج 2 ص 444 و معجم الادباءج 7 ص 297 و کامل ابن اثیر ج 3 ص 260 و تاریخ سیستان ص 95و 96 و 213 و احوال و اشعار رودکی ص 245 و 246 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن سلمةبن سمرة. رجوع به یزید (ابن طثریه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن سوید ازدی مصری ، مکنی به ابورجاء و مشهور به یزیدبن ابی حبیب ، در صدر اسلام مفتی اهل مصر بود. وی نخستین کسی است که علوم دینی و فقه را در مصر عنوان کرد. در حفظ حدیث آیتی بود. تولد او به سال 53 و مرگش به سال 128 ه' . ق. روی داد. (از اعلام زرکلی ). او درزمان خلافت مروان حمار درگذشت . (از تاریخ الخلفاء ص 110 و 170). و رجوع به عقدالفرید ج 2 ص 123 و 205 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن شجره رهاوی ، از فرمانروایان بزرگ و نامدار و شجاع دوران اموی و از یاران معاویه بود. معاویه او را به سرکردگی سه هزار سپاه به مکه فرستادو او آنجا را گشود. یزید در یکی از جنگها به سال 58ه' . ق. کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 7). و رجوع به کامل ابن اثیر ج 3 ص 191 و عقدالفرید ج 1 ص 228 و 229 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن صقلاب . رجوع به یزیدبن محمدبن صقلاب ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ضبة. رجوع به یزیدبن مقسم ثقفی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن طثریةبن سلمه ، مکنی به ابوالمکشوح ، از مشاهیر شعرای عرب و اشعارش در حماسه و اغانی مذکور است . ابوالفرج اصفهانی دیوان وی را گرد آورد و مرتب نمود. وی به قبیله قشیر منسوب بود و عزت و احترام کامل داشت و به شجاعت و سخاوت معروف و از حسن و جمال بهره ور بود و در سال 126 ه' . ق. در همراهی مندلث بن ادریس الحنفی درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ). یزیدبن طثریةبن سلمه ، مکنی به ابوالمکشوح از گویندگان نامی اشعار حماسی و غنایی عرب در دوران بنی امیه بود. دیوان اشعارش بوسیله ابوالفرج اصفهانی تدوین گردیده است . (یادداشت مولف ). منوچهری در اشاره به شعر او گوید:
بلبل نگوید این زمان لحن و سرود تازیان
قمری نگرداند زبان بر شعر ابن طثریه .
و رجوع به اعلام زرکلی و الجماهر ص 118 و معجم الادباء ج 7 ص 299 و البیان و التبیین ج 1 ص 185 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن طلحه عبسی ، مکنی به ابوخالد و معروف به یزید فصیح ، نویسنده ای چیره دست ، شاعری توانا و خطیبی زبان آور بود و در ادب و لغت عرب احاطه و تسلط کامل داشت ودر حدود سال 320 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عامربن حدیده ، مکنی به ابوالمنذر انصاری . (یادداشت مولف ). رجوع به ماده ابوالمنذر (انصاری ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبدالمدان بن دیان بن قطن ، از بنی حارث بن کعب از مذحج بود و از شجاعان نامدارو شاعران عالیمقدار و اشراف یمن به شمار می رفت و درنجران سکنی داشت . ابوالفرج اصفهانی نام او را در شمار چهار تن یزید نام که در جنگ کلاب دوم کشته شده اند ذکر کرده ولی مورخان عصر نبوی و پیش از همه آنان ابن اسحاق نام او را در عداد کسانی که به سال دهم هجری با خالدبن ولید به خدمت حضرت رسول (ص ) آمده اند ثبت کرده اند. او در شرف مثل بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 81 و امتاع الاسماع ج 1 ص 501 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبدالملک بن مروان ، نهمین از خلفای بنی امیه . (یادداشت مولف ). در دمشق به سال 71 ه' . ق. به دنیا آمد و پس از مرگ عمربن عبدالعزیز (101 ه' . ق.) در عهد برادرش سلیمان بن عبدالملک به حکومت رسید و در دوره حکومت او جنگهای سختی درگرفت که از آن جمله جنگ جراح حکمی با ترک بود.و نیز یزیدبن مهلب در بصره بر ضد او قیام کرد و او برادرش مسلمة را برای سرکوبی یزیدبن مهلب فرستاد و برادرش در سال 105 ه' . ق. ابن مهلب را شکست داد و کشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 258 و 259 و 260 و تاریخ الخلفا ص 8 و 151 و 154 و 163 و الوزراء و الکتاب ص 31 و 34 و 37 و سیرة عمربن عبدالعزیز و خاندان نوبختی ص 37 و تجارب السلف ص 80 و 81 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن ابی خالد لخمی معروف به ابن ابی خالد و، مکنی به ابوعمرو نویسنده توانا و شاعر نغزگوی اندلسی از اهل اشبیلیه بود و همانجا درگذشت (612 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حربن همام کلابی ، معروف و مکنی به ابوزیاد، از قبیله بنی کلاب و ادیب و شاعر و دانشمند بود. او راست : 1- النوادر. 2- الفروق. 3- الابل . 4- خلق الانسان . یزیددر حدود سال 200 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن دینار، مکنی به ابوخالد، در اصل از غلامان ترک بود که در روزگارعباسیان از فرمانداران و فرماندهان بزرگ آنان به شمار میرفت . در عهد منتصر عباسی به سال 242 والی مصر شد و از بغداد بدانجا روانه گشت و کارهای آنجا را سامان داد. در عهد او مقیاس نیل بنا نهاده شد و آن عمودی مدرج است که برای اندازه گیری و کاهش و افزایش آب نیل تعبیه شده است . او علویان را سخت در جزیره روضه در تنگنا گذاشت و ده سال و هفت ماه فرماندار مصر بودتا در عهد معتزبن متوکل (سال 253) معزول گردید. مرگیزید پس از سال 255 ه' . ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن شخیر، مکنی به ابوالعلاء برادر مطرف ، از راویان و پاکان و نیکان بود و چندان قرآن می خواند که غش بر وی عارض می شد. یزید ده سال از حسن بصری و مطرف برادرش ده سال از او بزرگتر بود از پدر و جز پدر روایت دارد و به سال 111 ه' . ق. در بصره درگذشت . (از صفوة الصفوة ج 3 ص 154 و 155).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبدربه حمصی جرجسی ، مکنی به ابوالفضل ، تابعی محدث است و از بقیةبن ولید روایت کند. (یادداشت مولف ). و رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 95 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبید سلمی سعدی ، معروف و مکنی به ابووجزة، شاعر و محدث و مقری و از تابعان بود. اصل وی از بنی سلیم بود و در مدینه سکنی گزید و به سال 130 ه' . ق. در همانجا درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابووجزة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عمربن هبیرة، مکنی به ابوخالد و معروف به ابن هبیرة. رجوع به ابن هبیرة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عمروبن خوید (الصعق) کلابی ، معروف به ابن الصعق، از چابکسواران دوران جاهلی و از گویندگان نامی بود. درباره او اخبار و روایات فراوان نقل است . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عمروبن ربیعة، معروف به ابن حنباء، از بنی زید مناة حنظلی تمیمی و از گویندگان مشهور عهد بنی امیه بود و دو برادر به نام صخر و مغیره داشت که هردو شاعر بودند و گاهی شعر آن سه باهم مخلوط و اشتباه می شود. یزید در حدود سال 90 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به فهرست عقدالفرید ج 1 و 2 و 3 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن قعقاع ، مکنی به ابوجعفر. از مشاهیر قراء و بزرگان تابعان بود. از عبداللّه بن عباس و ابوهریره قرائت را آموخت و از عمیدبن عمربن خطاب احادیث شریف روایت کرد. او به سال 132 ه' . ق. درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). از تابعان و یکی از قراء عشره بود. در قرائت امام اهل مدینه و نیز از مفتیان بزرگ و مجتهدان بود و در مدینه درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 170 و ابن خلکان ج 2 ص 413 و تاریخ گزیده ص 759 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن قنافةبن عبدشمس عدوی ، از بنی عدی بن اخزم ، از ثعل بن عمروبن غوث ، شاعر جاهلی و معاصر حاتم طایی بود.یزید اشعاری در هجو حاتم سروده که از آن جمله است :
«لعمری و ما عمری علی ّ بهین
لبئس الفتی المدعو باللیل حاتم ».

(از اعلام زرکلی ).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن قیس بن تمام بن حاجب الارحبی ، از بنی صعب بن دومان از همدان ، معروف به ارحبی از امرا و خطبا و فصحا و شجاعان معروف بود. محضر حضرت رسول (ص ) را درک کرد و در کوفه ساکن شد. به حضرت علی (ع ) پیوست و در جنگها با او بود و از طرف آن حضرت والی اصفهان و ری و همدان شد. در جریان حکمیت صفین جزء نمایندگان حضرت علی بود. و مردم را به جنگ صفین بر ضد معاویه تشویق می کرد و خود در همان جنگکشته شد (سال 37 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 51 و ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 343 و عقدالفرید ج 3 ص 347 و مجمل التواریخ والقصص 277 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مالک جعفی ، مکنی به ابوسبرة،صحابی است . (یادداشت مولف ). رجوع به ابوسبرة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن محمدبن صقلاب ، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن صقلاب ، شاعر و کاتب اندلسی و در غزل استاد و در ادب نامور بود. همتی بی مانند داشت . مرگ یزید به سال 619 ه' . ق. روی داد. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن محمدبن مهلب بن مغیره ، مکنی به ابوخالد و معروف به مهلبی ، از شاعران رجزسرا و راویان معروف بود. به خدمت متوکل عباسی پیوست و به مدح وی پرداخت و نیز در مرگ او مرثیه غرایی سرود. وی اهل بصره بود ولی در بغداد شهرت یافت و به سال 259 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). کتاب المهلب و اخباره و اخبار ولده از اوست . (ابن الندیم ). و رجوع به الموشح ص 141 و 179 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مخرم بن حزن (جرم ؟ ) بن زیادحارثی مذحجی ، از معاریف و شعرای دوران جاهلی و از مردم یمن بود. در جنگ کلاب دوم شرکت داشت . در بغداد محله ای است به نام مخرم که یکی از فرزندان یزید در آنجا اقامت داشت و از این رو بدان نام معروف شده است و جماعت بیشماری بدان محله منسوبند. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مرثد همدانی ، مکنی به ابوعثمان ، از راویان بود واز معاذ و ابودرداء روایت دارد. ولیدبن عبدالملک می خواست او را والی کند. چون آگاهی یافت خود را به دیوانگی زد و لباس پشت و رو پوشید و بی کفش و جامه در بازارها به گردش پرداخت . ولید با شنیدن این خبر از انتصاب او چشم پوشید. (از صفة الصفوة ج 4 صص 177 - 178).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مردانبه اصفهانی الاصل ساکن کوفه ، از راویان بود و محمدبن احمدبن حسن مع الواسطه از او، و او از عبدالرحمان بن ابی نعم ، و او از ابوسعد خدری حدیث شریف «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» را از حضرت رسول (ص ) روایت کرده است . (از ذکر اخبار اصبهان ص 343). و رجوع به المصاحف ص 179 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مزیدبن زائده شیبانی ، مکنی به ابوخالد و ابوزبیر و معاصر هارون الرشید، در سخا و کرم مشهور بود. شاعران در مدح وی اشعار فراوانی گفته و صله های بیکرانی گرفته اند. وی برادرزاده معن بن زائد معروف بود و در مکارم او نوادر بسیاری مشهور است . یزید به سال 185 ه' . ق. درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). او والی ارمینیه و آذربایجان شد. هارون الرشید او را به جنگ ولیدبن طریف شیبانی که علم طغیان بر ضدهارون برافراشته بود فرستاد. یزید ولید را کشت و به ارمینیه بازگشت . مرگ یزید به سال 185 ه' . ق. در بردعه که از شهرهای آذربایجان بود اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 274 و 289 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 84 و الوزراء والکتاب ص 132 و ابن خلکان ج 2 ص 437 و فهرست تاریخ سیستان والبیان والتبیین فهرست ج 1 و 2 و 3 و تاریخ اسلام ص 187 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مسلم . رجوع به یزیدبن دینار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن معاویةبن ابی سفیان ، نام خلیفه دوم از خلفای اموی . (از ناظم الاطباء). دوم است از پادشاهان بنی امیه و مدت سلطنت او سه سال و شش ماه است . (منتهی الارب ).یزیدبن معاویةبن ابی سفیان (25 - 64ه' . ق.) معاویه او را در سال 56 هجری به ولایتعهدی برگزید و خلاصه داستان اینکه در این سال معاویه خواست تا مغیرةبن شعبه را از حکومت کوفه عزل و سعیدبن عاص را به جای او نصب کند. مغیره ، آگاه شد و به شام نزد یزید رفت و گفت بزرگان اصحاب پیغمبر و اعیان قریش همه مردند و فرزندان آنان جای ایشان را گرفته اند. تو از همه آنان برتری ، چرا معاویه برای تو از مردم بیعت نمی گیرد؟ یزید گفت پنداری که این کار درست شود؟ گفت آری . یزید به معاویه خبر برد. معاویه مغیره را طلبید و گفت این کاراز چه کسی برمی آید گفت بیعت کوفه را من و بیعت بصره را زیاد تعهد می کنیم و چون این دو شهر بیعت کردند کسی مخالفت نخواهد کرد. معاویه گفت بر سر کار خود رو!مغیره پس از بازگشت به کوفه گروهی از هواخواهان آل امیه را طلبید و به آنان مالی فراوان داد و ایشان را به سرکردگی پسر خود نزد معاویه فرستاد تا از او بخواهند یزید را به ولیعهدی برگزیند. چون به شام رسیدند معاویه گفت در این کار شتاب مکنید و پسر مغیره را گفت پدرت دین این مردم را به چند خرید؟ گفت به سی هزاردرهم ! گفت آسان خریده است . سرانجام بیعت یزید پایان یافت . چون معاویه درگذشت مردم همگی از یزید اطاعت کردند. الا چهارتن که بیعت او انکار نمودند: یکی امام حسین بن علی (ع ) و سه تن دیگر: عبداللّه بن زبیر و عبدالرحمان بن ابی بکر و عبداللّه بن عمر (رض ). این چهارتن در مدینه بودند. یزید به ولیدبن عتبه نامه کرد که این چهارتن را بگیر تا با من بیعت کنند و اگر انکار نمایندهمانجا بکش . حسین بن علی علیه السلام از بیعت یزید سرباز زد و به مکه و از آنجا به کوفه رفت و در کربلا شهید شد. و این فاجعه بزرگ در نخستین سال خلافت یزید روی داد. سال شصت و سوم از هجرت مردم مدینه بر یزید شورش کردند و بنی امیه را از شهر راندند یزید مسلم بن عقبه را مامور سرکوبی این شهر کرد و او مدینه را ویران و مردم شهر را قتل عام نمود. و این کشتار زشت در تاریخ اسلام به نام وقعه حره معروف است . رجوع به حره شود. در سال 64 مسلم بن عقبه را برای محاصره عبداللّه بن زبیر به مکه فرستاد و او منجنیقها برآورد و کعبه رابه آتش و سنگ بست . یزید در چهاردهم ربیعالاول سال 64به سن 38 سالگی درگذشت . مادر او میسون دختر بجدل بن انیف کلبی است . وقتی که حضرت حسین و برادران و یارانش را به امر یزید شهید کردند و ابن زیاد سر آنان را برای یزید فرستاد، یزید نخست بسیار شاد شد، ولی بعد سخت پشیمان شد به سبب خشم و نفرتی که مردم نسبت به اوپیدا کرده بودند. یزید شعر می گفت و از اشعار اوست :
آب هذا السهم فاکتنعا
و امرالنوم فامتنعا
راعیاً للنجم اَرقبه ُ
فاذا ما کوکب طلعا
حام حتی اننی لاری
انه بالغور قد وقعا
ولها بالماطرون اذا
اکل النمل الذی جمعا.
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا.

خاقانی .


چشم و چراغ جهان آنکه بود چون یزید
دشمن بی آب او در دو جهان خاکسار.

خاقانی .


و رجوع به تاریخ اسلام ص 154 و 157 و تجارب السلف ص 65 تا 67 و تاریخ بلعمی شود.
-امثال :
مثل یزید (امثال و حکم دهخدا); ستمگر.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن معاویةبن مروان بن عبدالملک ، معروف به یزید مروانی ، از امرای نامی عهد بنی امیه بود. در هنگام قیام بنی عباس در شام اقامت داشت . عبداللّه بن علی بن عبداللّه بن عباس او را اسیر کرد و با عبدالجباربن یزیدبن عبدالملک به حضور ابی عباس (سفاح ) به عراق فرستاد. سفاح آن دو را به سال 132 ه' . ق. در حیره به دار آویخت و کشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 139 و 130 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن معاویه نخعی ، از اشراف و چابک سواران نامی عرب در صدر اسلام بود. درجنگ بلنجر شرکت کرد و با سپاه ترک و خزر جنگ شدیدی نمود. سنگی از باروی بلنجر بر سر او خورد و او را ازپای درآورد (سال 32 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ج 9).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مفرغ . رجوع به یزیدبن زیاد و نیز ابن مفرغ شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مقسم ثقفی ، به نام مادرش ضبه به «ابن ضبه » معروف بود. یزید شاعری نامدار از اهل طائف حجازبود. پدرش را در کودکی از دست داد و مادر به تربیت او همت گماشت . از این رو به نام مادر منتسب شد. ابوالفرج اصفهانی در اغانی هزار قصیده از او ذکر کرده که گویندگان عرب بیشتر آنها را به خود نسبت داده اند و یا در اشعارشان با شعر یزید تداخل دیده می شود. او دراشعار خود به آوردن واژه های دور از ذهن و قافیه های دشوار تعمد داشت . یزید در حدود سال 130 ه' . ق. در طائف درگذشت . و رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 46 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن منصوربن عبداللّه ، مکنی به ابوخالد، از اولاد ذوالجناح حمیری از امرای عباسیان و دایی مهدی عباسی بود. در عهد منصور عباسی نخست والی بصره (سال 152 ه' . ق.) و بعد والی یمن شد (154). و در سال 159 معزول گردید. در سال 161 مهدی او را والی سواد کوفه کرد. یزید به سال 165 ه' . ق. در بصره درگذشت . بشاربن برد در هجو او شعری بلند دارد. از اعقاب او گروهی ماندند که به نام یزیدیه معروفند. و نیز یحیی بن مبارک عدوی یزید به سبب تعلیم و تربیت فرزندان یزید بدو منسوب است .(از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 228 و الوزراء والکتاب ص 106 و الموشح ص 262 و تاریخ سیستان ص 141 و 142 و البیان والتبیین ج 2 ص 190 و یزیدیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مهلب بن ابی صفره ازدی ، مکنی به ابوخالد، برادر زن حجاج و پسر مهلب والی حجاج در خراسان بود. پس از مرگ پدر به جای او به والیگری خراسان رسید، ولی بعد حجاج او را زندانی ساخت . یزید از زندان گریخت ودر فلسطین به حضور سلیمان بن عبدالملک رفت و به التماس وی از سوی برادرش ولیدبن عبدالملک عفو گردید. با مرگ حجاج به سال 96 به فرمانروایی عراق و به سال 98 به فرمانروایی خراسان منصوب شد و گرگان و طبرستان و دهستان و سرزمینهای دیگری را به تصرف درآورد و با 25هزارهزار درهم پول نقد از خراسان به سوی شام به حضور سلیمان بن عبدالملک رهسپار شد و در طی نامه ای حرکت خود را بر او نوشت ، ولی در راه بود که سلیمان درگذشت و عمربن عبدالعزیز به جای او به خلافت نشست و نامه یزید به دست او افتاد. عمر او را به سبب پولی که به ستم از مردم گرفته بود کیفر داد و به زندان افکند، ولی چون در سال 101 خبر درگذشت عمربن عبدالعزیز و نشستن یزیدبن عبدالملک را به جای او شنید با سابقه خصومتی که با وی داشت از زندان فرار کرد و به بصره رفت و عدی بن ارطاة والی عراق را عزل و حبس کرد و با اعلام عزل یزیدبن عبدالملک مردم را به بیعت دعوت نمود. یزیدبن عبدالملک برادرش مسلمه را به سپاهی گران برای سرکوبی وی فرستاد. جنگ سختی میان آنان درگرفت و سرانجام مسلمه پیروز شد و یزید به سال 102 ه' . ق. به دست مسلمه افتاد و مسلمه او را کشت و سر او را برای برادر به شام فرستاد. خانواده او به کرمان رفتند و به جنگ ادامه دادند ولی سرانجام منکوب شدند. خاندان مهلب (آل مهلب ) در عهد وزارت برمکیان دوباره به قدرت و شوکت رسیدند. رجوع به اعلام زرکلی و تاریخ الخلفا ص 164و 228 و 233 و 234 و ابن خلکان ج 2 ص 415 و تاریخ اسلام ص 162 و 163 و 165 و 172 و فهرست الوزراء و الکتاب وفهرست ج 1 حبیب السیر و مجمل التواریخ والقصص ص 306 و308 و 321 و الموشح ص 105 و فهرست تاریخ گزیده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن میسرة، مکنی به ابی یوسف ، محدث است . (یادداشت مولف ). و رجوع به ماده ابویوسف (یزید...) و تاریخ بیهق ص 201 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن نعمان حمیری ، معروف و ملقب به ذوالکلاع الاکبر، از پادشاهان دوران جاهلی یمن بود. بتی که در قرآن کریم به نام «نسر» آمده از آن بنی ذوالکلاع بود که تصویر کرکس داشت و آن را عبادت می کردند. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ماده ذوالکلاع الاصغر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ولیدبن عبدالملک ، ملقب به ناقص ، دوازدهمین از خلفای بنی امیه . (یادداشت مولف ). او کنیه ابوخالد داشت و از خلفای دولت مروانی اموی در شام بود. یزید به سبب بدرفتاری پسرعمش ولیدبن یزید که خلیفه بود بر او شورید و بر دمشق مستولی شد و با ولید به جنگ پرداخت و او را کشت و امر خلافت و حکومت بر او مسلم گشت . (رجب سال 126 ه' . ق.). یعقوبی گوید: خلافت او پنج ماه دوام یافت و با فتنه و آشوب همگانی همراه بود. اهل مصر و حمص والی او راکشتند و مردم فلسطین و مدینه والی او را طرد کردند.یزید اهل زهد و تقوی بود. نشوان حمیری گفته است در میان بنی امیه نظیر او و عمربن عبدالعزیز نبود. شهرت او به یزید ناقص از آن سبب است که سلف او ولیدبن یزید بر صله و وظیفه لشکریان افزوده بود، ولی وقتی که یزید والی شد آن افزایش را از بین برد. لقب او «شاکرلانعم اللّه » بود. یزید به سال 126 ه' . ق. به مرض طاعون درگذشت و یا مسموم شد. گویند مروان جعدی وقتی والی شد قبر او را نبش کرد و جسد او را به دار آویخت ! (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ماده ناقص و حبیب السیر ج 1 ص 264 و تاریخ الخلفا ص 8 و 169 و تاریخ اسلام ص 168 و170 و الوزراء والکتاب ص 44 و 45 و فهرست احوال و اشعار رودکی والبیان والتبیین و کتاب النقض ص 126 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن هارون بن زاذان بن ثابت سلمی وسطی ، مکنی به ابوخالد، در حدیث ازحافظان ثقه و در علوم دین استاد و محیط، و در هوشیاری و شخصیت انسانی ممتاز بود. اصل او از بخارا ولی زادگاه و آرامگاهش واسط بود. هفتاد هزار تن در محضر او گرد می آمدند و او بیست و چهار هزار حدیث مستند حفظ کرده بود. مامون گفته است اگر مکان یزیدبن هارون نبود من اظهار می کردم که قرآن مخلوق است . (از اعلام زرکلی ). یزید در شهر واسط درگذشت و کتاب الفرائض از اوست . (ابن الندیم ). و رجوع به ماده ابوخالد یزیدبن هارون و تاریخ الخلفاء ص 221 و تاریخ بیهق ص 139 و 166 و صفة الصفوة ج 3 ص 8 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 7 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن هبیرةبن مثنی فرازی ، مکنی به ابوخالد، از رجال نامی مروان حمار آخرین خلیفه اموی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). قصر ابن هبیره را او بنا کرد. (از نخبة الدهر دمشقی ). و رجوع به ماده ابن هبیرة و اعلام زرکلی و حبیب السیرج 1 و نخبة الدهر دمشقی ج 1 و 3 و 4 عیون الاخبار و عقدالفرید ج 1 و 2 البیان والتبیین و تاریخ سیستان ص 133و مجمل التواریخ والقصص و تاریخ الخلفاء ص 221 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن یزیدالاودی . در عهد عمربن عبدالعزیز والی اصفهان شد. او برادر ادریس الاودی است ، که عبداللّه بن جعفربن فارس در کتاب خود به واسطه از او روایت کرده است . (از ذکر اخبار اصبهان ص 344). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 279 و عیون الاخبار ج 2 ص 300 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
نهری است در دمشق. این نهر را از نهر بروایجی که در دامنه کوهی واقع شده در طرف ثورا جدا ساخته اند و منسوب است به یزیدبن معاویه . (از معجم البلدان ). نهری است به دمشق. (از منتهی الارب ). نهری است به دمشق منسوب به یزیدبن معاویةبن ابی سفیان سرچشمه آن و سرچشمه نهر بردی یکی است ، ولی نهر یزید از بن کوهی که میان آن و زمین دویست ذراع یا در همین حدود فاصله است جاری است و سرزمینهایی را که میاه بردی و میاه ثور بدانها نمی رسد سیراب می کند. (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
بجلی . رجوع به یزیدبن اسدبن کرز... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
بریدی شامی ،یکی از قراء بود و او را قرائتی است . (ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
مهلبی . رجوع به یزید (ابن محمدبن مهلب ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
نام یکی از اجداد سلسله شروانشاهان است که محمود پسر او در سنه 332 شروانشاه بوده و مولف مروج الذهب مسعودی معاصر با وی بوده و از او نام برده است . (یادداشت مولف ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابان رقاشی ، مکنی به ابوعمرو. تابعی است . (یادداشت مولف ). یزید از زهاد بود. هشام از ثابت بنانی روایت کند که «هیچکسی را در طول قیام (نماز) و شب زنده داری از یزیدبن ابان شکیباتر ندیدم ».یزید چهل ودو سال روزه گرفت و هفتاد سال به خاطر خداگرسنگی کشید تا جسمش افسرده شد و رنگش دگرگون گشت وچندان از ترس خدا گریه کرد که پلکهایش آشفته شد و اشک دیده مسیر خود را در رخسار او سوزاند. یزید در روایات خود به قول انس بن مالک استناد می جوید و از حسن و جز وی روایت دارد. شدت زهد و تعبد او را از حفظ حدیث بازمی داشت ، از این رو ناقلان حدیث کمتر از او روایت دارند. (از صفة الصفوة ج 3 ص 211). و رجوع به ماده رقاشی و فهرست البیان والتبیین و ج 3 عقدالفرید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمد شیبانی ، ادیب بود و در قیروان بزرگ شد و به خدمت المعزلدین اللّه فاطمی پرداخت . از اوست : تلقیح العقول . یزید در حدود 350 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 345 و فهرست المصاحف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی انیسه . رئیس یزیدیه ، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). رجوع به یزیدبن انیسة و یزیدی و یزیدیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی حبیب . رجوع به یزیدبن سوید ازدی مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی حکیم ، مکنی به ابوخالد، تابعی است . (یادداشت مولف ). راوی کتاب جامع الکبیر سفیان ثوری است . (ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی خالد لخمی . رجوع به یزیدبن عبداللّه بن خالد لخمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی زیاد کوفی ، مکنی به ابوعبداللّه ، تابعی است . (یادداشت مولف ). رجوع به عقدالفرید ج 8 ص 82 و عیون الاخبار ج 1 ص 43 و 137 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی سفیان قرشی اموی ، مکنی به ابوخالد، از صحابه بود چون بهترین فرد سفیانیان بود به یزیدالخیر معروف گردید. از مادر از معاویه جدا بود و مادرش ام الحکم زینب بنت نوفل از بنی کنانه بود. روز فتح مکه اسلام آورد و در غزوه حنین شرکت کرد. در عهد خلافت ابوبکر با عمروبن عاص و خالدبن ولید و دیگران در جنگ با رومیان و شکست دادن بدانها شرکت داشت . در عهد خلیفه ثانی نیز چندبار به فرماندهی سپاه اسلام منصوب شد و به سال 19 ه' . ق. به مرض طاعون درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). او برادر معاویه خلیفه بود و به سال 18 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 66 و 100 و 131 و مجمل التواریخ والقصص ص 297 و البیان و التبیین ج 1 ص 63 و64 و فیه مافیه ص 317 و تاریخ اسلام ص 123 و 129 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی مالک دمشقی ، مکنی به ابومالک ، محدث است و تمام بن نجیح از او روایت کند. (یادداشت مولف ). و رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ابی مسلم . رجوع به یزید (ابن دینار...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن اسدبن کرزبن عامر از بنی کاهن از یشکربن رهم بجلی قسری ، از فرماندهان نظامی شجاع و نامی بود. به خدمت حضرت رسول (ص ) مشرف شد و از آن بزرگوار این حدیث را روایت کرد: «یا یزیدبن اسد! احب للناس ما تحب لنفسک ». وی در مدینه بود و همراه جمعی به شام رفت و از ثقات معاویه شد.در جنگ صفین با معاویه بود و به شرکت در قتل عثمان متهم گردید. معاویه او را با سمت فرماندهی اهل دمشق به مصر فرستاد. وی پیش از معاویه در حدود سال 55 ه' . ق. درگذشت . او جد خالدبن عبداللّه قسری امیر است . (ازاعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید ج 1 ص 259 و البیان و التبیین فهرست ج 2 و 3 و حبیب السیر ج 1 ص 183 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن اسیدبن زافربن اسماء سلمی ، از والیان و رجال دولت عباسی بود و مادرش دین نصاری داشت . در زمان خلافت مهدی و منصور عباسی به والیگری ارمینیه رسید و در سال 158 ه' . ق. با رومیان جنگید و بخشهایی از ناحیه قالیقلا را به تصرف درآورد. او به یزید سلیم شهرت داشت و با یزیدبن حاتم در کرم و سخا به یزیدین معروف و ضرب المثل شدند. مرگ یزید پس از سال 162 ه' . ق. اتفاقافتاد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن الاسود جرشی ، مکنی به ابوالاسود، از زاهدان و پاکان بود. سلیم بن عامر خبائری گوید: در شام خشکسالی پدید آمد. معاویه با مردم شام برای استسقا از شهر بیرون رفتند. معاویه بر منبر رفت و پرسید یزیدبن اسود کجاست ؟ مردم او را صدا کردند. پیش آمد. معاویه او را بر منبر پیش پای خویش نشاند و گفت خدایا ترا به بهترین و برترین مان سوگند می دهم ترا بر یزیدبن اسود سوگند می دهم . پس گفت ای یزید! دستت رابه سوی خدا بلند کن . یزید دست بلند کرد و مردم نیز دست بسوی خدا بلند کردند. ناگهان از سوی غرب ، ابری پدید آمد و بارانی باریدن گرفت بنحوی که مردم را از رفتن به منازلشان بازداشت . (از صفة الصفوة ج 4 ص 174).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن الصعق. رجوع به یزید (ابن عمروبن خویلد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن انس مالکی اسدی ، از قبیله اسدبن خزیمه و از سپهسالاران شجاع و نامی مختار ثقفی بود و همراه او برای خونخواهی حضرت امام حسین (ع ) قیام کرد. مختار او را برای آوردن سر بریده سه هزار تن از کوفه به موصل مامور کرد که از آن جمله ابن زیاد بود و او عازم محل ماموریت خود شد. ابن زیاد از موضوع آگاهی یافت و دو لشکر هریک سه هزار تن به جنگ او فرستاد. سپاه ابن زیاد شکست خورد و دو فرمانده لشکرش کشته شدند. یزید با اینکه از بیماری خطرناکی سخت رنج می برد و ناتوان شده بود باز در هر دو جنگ شرکت کرد و پس از پیروزی در جنگ درگذشت (سال 66 ه'. ق.). (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 246 و عیون الاخبار ج 3 ص 274 و تاریخ گزیده ص 265 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن انیسة یا یزید اهوازی ، از خوارج بود و گروهی از خوارج بدو منسوبند و به نام یزیدیه معروف . (از لباب الانساب ). پیشوای فرقه یزیدیه . (از بیان الادیان ) (از ملل و نحل شهرستانی ص 148): بدان که اول داعی ، این جماعت را یزید اهوازی بود.(کتاب النقض ص 328). و رجوع به یزیدی و یزیدیة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن بکربن داب ، شاعری عالم به اخبار و اشعار عرب بود و دو پسر او عیسی بن یزید و یحیی بن یزید عالم بر اخبار عرب بوده اند. (از ابن الندیم ). و رجوع به البیان والتبیین ج 1 و 3 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ثروان قیسی ، از قبیله قیس بن ثعلبة، مکنی به ابوثروان و معروف به هبنقه و ملقب به ذوالودعات جاهلی بود و در غفلت مثل است . گویند:«احمقتر از هبنقه !» وی گردن بندی به درازی ریشش از شبه و سفال و استخوان بر گردن می آویخت . سبب این کار را پرسیدند گفت : می خواهم بدان خودم را بشناسم ! برادرش گردن بند را دزدید و بر گردن آویخت چون برادر را دید، گفت : اگر تو منی پس من کیستم ؟ ! (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن جبریل (ابی کبشة)بن یسار سکسکی ، از فرماندهان بزرگ و دلیر امویان و فرمانده عسس و سپهسالار عبدالملک بن مروان بود و ولید پس از مرگ حجاج او را به امارت عراقین منصوب کرد. وقتی سلیمان به خلافت رسید فرمانروایی سند را بدو داد. یزید 18 روز پس از انتصاب جدید به سال 96 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن جدعاء عجلی ، شاعری ازاهل بادیه بود و در زمان فتنه عبداللّه بن زبیر زنده بود. وی به سال 75 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حاتم بن قبیصةبن مهلب بن ابی صفرة ازدی ، مکنی به ابوخالد، از فرماندهان شجاع و نام آور عهد عباسی بود. در سال 144 ه' . ق. والی مصر و در سال 154 ه' . ق. والی افریقیه شد و با خوارج جنگید و بر آنها پیروز شد و به سال 170 ه' . ق. در قیروان درگذشت . او مانند جدش مهلب به جود و بخشش شهرت داشت . (از اعلام زرکلی ). ورجوع به ابن خلکان ج 2 ص 434 و کامل ابن اثیر ج 5 ص 284 والبیان و التبیین ج 2 ص 195 و قاموس الاعلام ترکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حارث بن رویم شیبانی ، از فرماندهان نظامی دلیر و بزرگ بود. عصرحضرت رسول (ص ) را درک کرد و به دست حضرت علی (ع ) اسلام آورد. در جنگ یمامه شرکت کرد. یزید به سال 68 ه' . ق. در جنگ خوارج در ری کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حصین بن نمیربن نائل بن لبید سکونی ، از بنی سکون از کنده ، امیری از بزرگان عهد مروان و اهل حمص بود. یزیدبن معاویه او را والی حمص کرد و او در آنجا به سال 103 ه' . ق.کشته شد. یزید از تابعان بود و از معاذبن جبل روایت کرد و دیگران از او روایت دارند. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حکم بن ابی عاص بن بشربن دهمان ثقفی ، از اهالی طائف و از گویندگان عالیقدر عهد اموی ساکن بصره بود. حجاج او را به والیگری فارس برگزید ولی پیش از رفتن معزول کرد. مرگ یزید در حدود سال 105 ه' . ق. بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص 215 و عیون الاخبار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن حنباء. رجوع به یزیدبن عمروبن ربیعه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن خالدبن عبداللّه بن یزید قسری بجلی ، با پدرش در عراق بود. پدرش را کشت و به غوطه دمشق رفت و برای گرفتن خلافت از مروان بن محمدبن مروان قیام کرد. مردم غوطه عهدشکنی نمودند و او را به امارت خود برگزیدند و به دمشق حمله کردند و آنجا را به محاصره درآوردند. گروهی از حمص به طرفداری از مروان به آنان حمله بردند و مردم دمشق نیز از داخل به پیکار با آنان برخاستند. یزیدو طرفدارانش شکست خوردند. یزید را دستگیر کردند و کشتند و در دروازه فرادیس دمشق به دار آویختند و سر او را نزد مروان به حمص فرستادند (سال 127 ه' . ق.).(از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 229 و عیون الاخبار ج 1 ص 216 و البیان و التبیین ج 1 ص 349 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن خالد (یا خلید) بن مالک بن فروةبن قیس ، از بنی عوف بن همام از ذهل بن شیبان ، شاعر و معروف به اعشی عوف بود و عبدالملک بن مروان به شعر زیرین او مثل می زد:
«ان کنت تبغی العلم او اهله
او شاهداً یخبر عن غائب
فاعتبر الارض باسمائها
و اختبر الصحاب بالصاحب ».

(از اعلام زرکلی ).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن خذاق عبدی از قبیله بنی عبدقیس ، شاعر دوره جاهلی و معاصر عمروبن هند بود. ابوعمروبن علاء گفته است که او نخستین شاعری است که در نکوهش دنیا شعر سروده است . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن دینار ثقفی معروف به ابن ابی مسلم و ابن مسلم ، مکنی به ابوالعلاء، از فرمانروایان نامدار عهد بنی امیه است . حجاج او را منشی خود ساخت و او لیاقت ذاتی خود را نشان داد و به مقامات عالی دولتی رسید و در منصب فرمانروایی افریقیه به دست گروهی از مردم آنجا کشته شد (102 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 26 و 30 و 32 و 34 و 35 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 74 وتاریخ الخلفاء ص 171 و کامل ابن اثیر ج 5 ص 48 و مجمل التواریخ والقصص ص 305 و فهرست البیان و التبیین و فهرست عقدالفرید ج 1 و 2 و 4 و 5 و عیون الاخبار ج 3 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ربیعة. رجوع به یزیدبن زیادبن ربیعة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن رومان اسدی ، یکی از قراء که نافع قرائت را از او اخذ کرد. (نفائس الفنون ). یزیدبن رومان قاری ، مکنی به ابوروح ، تابعی است . (یادداشت مولف ). او اهل مدینه و از ثقات بود و در مدینه به سال 130 ه' . ق. درگذشت . شرح حال وی در کتب ستة آمده است . (ازاعلام زرکلی ). یزیدبن رمان قاری مولی زبیربن عوام مدنی قرائت را از عبداللّه بن عیاش بن ابی ربیعه فراگرفت ازابن عباس و عروةبن زبیر روایت شنید. نافعبن ابی نعیم از او روایت دارد و یحیی بن معین وی را توثیق کرده است . وفات یزید به سال 130 ه' . ق. بود. (از ابن خلکان ج 2 ص 414). و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 115 و 86 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن زریع بصری عیشی ، مکنی به ابومعاویه ، در عصر خود محدث بصره بود. احمدبن حنبل و ابن سعد او را ستوده و از ثقات شمرده اند. پدر یزید والی اُبُلًّه بود. تولد او به سال 101 و وفاتش به سال 182 ه' . ق. اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ).و رجوع به تاریخ الخلفاء ص 7 و 190 و صفة الصفوة ج 3 ص 276 و الموشح ص 133 و 135 و المصاحف ص 98 و 151 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن زمعةبن ابی جیش الاسود اسدی قرشی ، از صحابه و یکی از کسانی بود که ریاست قبیله قریش در دوران جاهلی بدانان ختم شد. قبیله قریش به کاری بی مشورت او نمی پرداختند. یزید از نخستین کسانی است که اسلام آورد و از مهاجران حبشه بود و در جنگ حنین یا طائف شهید شد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 417 و عقدالفرید ج 3 ص 260 و 264 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن زیادبن ربیعه حمیری ، مکنی به ابوعثمان و ملقب به مفرغ و معروف به ابن مفرغ ، شاعر غزلسرا و هجوگوی چیره دستی بود و نیز مدایح بلند و اشعار نغزی از او برجای مانده است . نام او در بیشتر مآخذ «یزیدبن ربیعة» و گاهی «یزیدبن مفرغ » آمده است . (از اعلام زرکلی ). شاعر معروف عرب که در آغاز عهد اموی در ایران می زیست و در خوزستان به دختری تعلق خاطر یافت . عبادبن زیاد برادر عبیداللّه بن زیاد را هجو گفت و در نتیجه مورد خشم عبیداللّه قرار گرفت و مدتی در بصره محبوس بود. روزی عبیداللّه فرمان داد او را با خوک و گربه ای به یک ریسمان بستند و در شهر بصره گردانیدند و چند کودک پارسی زبان دنبال او راه افتادند و می گفتند «این چیست ، این چیست ؟ » یزید در پاسخ آنان می گفت : «آب است و نبیذ است ، عصارات زبیب است . سمیه روسپیذ است ». (سمیه مادر زیادبن ابیه بود). و رجوع به ماده ابن مفرغ (یزیدبن زیاد...) و تاریخ الخلفاء ص 10 و ابن خلکان ج 2 ص 444 و معجم الادباءج 7 ص 297 و کامل ابن اثیر ج 3 ص 260 و تاریخ سیستان ص 95و 96 و 213 و احوال و اشعار رودکی ص 245 و 246 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن سلمةبن سمرة. رجوع به یزید (ابن طثریه ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن سوید ازدی مصری ، مکنی به ابورجاء و مشهور به یزیدبن ابی حبیب ، در صدر اسلام مفتی اهل مصر بود. وی نخستین کسی است که علوم دینی و فقه را در مصر عنوان کرد. در حفظ حدیث آیتی بود. تولد او به سال 53 و مرگش به سال 128 ه' . ق. روی داد. (از اعلام زرکلی ). او درزمان خلافت مروان حمار درگذشت . (از تاریخ الخلفاء ص 110 و 170). و رجوع به عقدالفرید ج 2 ص 123 و 205 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن شجره رهاوی ، از فرمانروایان بزرگ و نامدار و شجاع دوران اموی و از یاران معاویه بود. معاویه او را به سرکردگی سه هزار سپاه به مکه فرستادو او آنجا را گشود. یزید در یکی از جنگها به سال 58ه' . ق. کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 7). و رجوع به کامل ابن اثیر ج 3 ص 191 و عقدالفرید ج 1 ص 228 و 229 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن صقلاب . رجوع به یزیدبن محمدبن صقلاب ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ضبة. رجوع به یزیدبن مقسم ثقفی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن طثریةبن سلمه ، مکنی به ابوالمکشوح ، از مشاهیر شعرای عرب و اشعارش در حماسه و اغانی مذکور است . ابوالفرج اصفهانی دیوان وی را گرد آورد و مرتب نمود. وی به قبیله قشیر منسوب بود و عزت و احترام کامل داشت و به شجاعت و سخاوت معروف و از حسن و جمال بهره ور بود و در سال 126 ه' . ق. در همراهی مندلث بن ادریس الحنفی درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ). یزیدبن طثریةبن سلمه ، مکنی به ابوالمکشوح از گویندگان نامی اشعار حماسی و غنایی عرب در دوران بنی امیه بود. دیوان اشعارش بوسیله ابوالفرج اصفهانی تدوین گردیده است . (یادداشت مولف ). منوچهری در اشاره به شعر او گوید:
بلبل نگوید این زمان لحن و سرود تازیان
قمری نگرداند زبان بر شعر ابن طثریه .
و رجوع به اعلام زرکلی و الجماهر ص 118 و معجم الادباء ج 7 ص 299 و البیان و التبیین ج 1 ص 185 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن طلحه عبسی ، مکنی به ابوخالد و معروف به یزید فصیح ، نویسنده ای چیره دست ، شاعری توانا و خطیبی زبان آور بود و در ادب و لغت عرب احاطه و تسلط کامل داشت ودر حدود سال 320 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عامربن حدیده ، مکنی به ابوالمنذر انصاری . (یادداشت مولف ). رجوع به ماده ابوالمنذر (انصاری ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبدالمدان بن دیان بن قطن ، از بنی حارث بن کعب از مذحج بود و از شجاعان نامدارو شاعران عالیمقدار و اشراف یمن به شمار می رفت و درنجران سکنی داشت . ابوالفرج اصفهانی نام او را در شمار چهار تن یزید نام که در جنگ کلاب دوم کشته شده اند ذکر کرده ولی مورخان عصر نبوی و پیش از همه آنان ابن اسحاق نام او را در عداد کسانی که به سال دهم هجری با خالدبن ولید به خدمت حضرت رسول (ص ) آمده اند ثبت کرده اند. او در شرف مثل بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 81 و امتاع الاسماع ج 1 ص 501 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبدالملک بن مروان ، نهمین از خلفای بنی امیه . (یادداشت مولف ). در دمشق به سال 71 ه' . ق. به دنیا آمد و پس از مرگ عمربن عبدالعزیز (101 ه' . ق.) در عهد برادرش سلیمان بن عبدالملک به حکومت رسید و در دوره حکومت او جنگهای سختی درگرفت که از آن جمله جنگ جراح حکمی با ترک بود.و نیز یزیدبن مهلب در بصره بر ضد او قیام کرد و او برادرش مسلمة را برای سرکوبی یزیدبن مهلب فرستاد و برادرش در سال 105 ه' . ق. ابن مهلب را شکست داد و کشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 258 و 259 و 260 و تاریخ الخلفا ص 8 و 151 و 154 و 163 و الوزراء و الکتاب ص 31 و 34 و 37 و سیرة عمربن عبدالعزیز و خاندان نوبختی ص 37 و تجارب السلف ص 80 و 81 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن ابی خالد لخمی معروف به ابن ابی خالد و، مکنی به ابوعمرو نویسنده توانا و شاعر نغزگوی اندلسی از اهل اشبیلیه بود و همانجا درگذشت (612 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن حربن همام کلابی ، معروف و مکنی به ابوزیاد، از قبیله بنی کلاب و ادیب و شاعر و دانشمند بود. او راست : 1- النوادر. 2- الفروق. 3- الابل . 4- خلق الانسان . یزیددر حدود سال 200 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن دینار، مکنی به ابوخالد، در اصل از غلامان ترک بود که در روزگارعباسیان از فرمانداران و فرماندهان بزرگ آنان به شمار میرفت . در عهد منتصر عباسی به سال 242 والی مصر شد و از بغداد بدانجا روانه گشت و کارهای آنجا را سامان داد. در عهد او مقیاس نیل بنا نهاده شد و آن عمودی مدرج است که برای اندازه گیری و کاهش و افزایش آب نیل تعبیه شده است . او علویان را سخت در جزیره روضه در تنگنا گذاشت و ده سال و هفت ماه فرماندار مصر بودتا در عهد معتزبن متوکل (سال 253) معزول گردید. مرگیزید پس از سال 255 ه' . ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن شخیر، مکنی به ابوالعلاء برادر مطرف ، از راویان و پاکان و نیکان بود و چندان قرآن می خواند که غش بر وی عارض می شد. یزید ده سال از حسن بصری و مطرف برادرش ده سال از او بزرگتر بود از پدر و جز پدر روایت دارد و به سال 111 ه' . ق. در بصره درگذشت . (از صفوة الصفوة ج 3 ص 154 و 155).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبدربه حمصی جرجسی ، مکنی به ابوالفضل ، تابعی محدث است و از بقیةبن ولید روایت کند. (یادداشت مولف ). و رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 95 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عبید سلمی سعدی ، معروف و مکنی به ابووجزة، شاعر و محدث و مقری و از تابعان بود. اصل وی از بنی سلیم بود و در مدینه سکنی گزید و به سال 130 ه' . ق. در همانجا درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابووجزة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عمربن هبیرة، مکنی به ابوخالد و معروف به ابن هبیرة. رجوع به ابن هبیرة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عمروبن خوید (الصعق) کلابی ، معروف به ابن الصعق، از چابکسواران دوران جاهلی و از گویندگان نامی بود. درباره او اخبار و روایات فراوان نقل است . (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن عمروبن ربیعة، معروف به ابن حنباء، از بنی زید مناة حنظلی تمیمی و از گویندگان مشهور عهد بنی امیه بود و دو برادر به نام صخر و مغیره داشت که هردو شاعر بودند و گاهی شعر آن سه باهم مخلوط و اشتباه می شود. یزید در حدود سال 90 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به فهرست عقدالفرید ج 1 و 2 و 3 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن قعقاع ، مکنی به ابوجعفر. از مشاهیر قراء و بزرگان تابعان بود. از عبداللّه بن عباس و ابوهریره قرائت را آموخت و از عمیدبن عمربن خطاب احادیث شریف روایت کرد. او به سال 132 ه' . ق. درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). از تابعان و یکی از قراء عشره بود. در قرائت امام اهل مدینه و نیز از مفتیان بزرگ و مجتهدان بود و در مدینه درگذشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 170 و ابن خلکان ج 2 ص 413 و تاریخ گزیده ص 759 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن قنافةبن عبدشمس عدوی ، از بنی عدی بن اخزم ، از ثعل بن عمروبن غوث ، شاعر جاهلی و معاصر حاتم طایی بود.یزید اشعاری در هجو حاتم سروده که از آن جمله است :
«لعمری و ما عمری علی ّ بهین
لبئس الفتی المدعو باللیل حاتم ».

(از اعلام زرکلی ).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن قیس بن تمام بن حاجب الارحبی ، از بنی صعب بن دومان از همدان ، معروف به ارحبی از امرا و خطبا و فصحا و شجاعان معروف بود. محضر حضرت رسول (ص ) را درک کرد و در کوفه ساکن شد. به حضرت علی (ع ) پیوست و در جنگها با او بود و از طرف آن حضرت والی اصفهان و ری و همدان شد. در جریان حکمیت صفین جزء نمایندگان حضرت علی بود. و مردم را به جنگ صفین بر ضد معاویه تشویق می کرد و خود در همان جنگکشته شد (سال 37 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 51 و ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 343 و عقدالفرید ج 3 ص 347 و مجمل التواریخ والقصص 277 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مالک جعفی ، مکنی به ابوسبرة،صحابی است . (یادداشت مولف ). رجوع به ابوسبرة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن محمدبن صقلاب ، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن صقلاب ، شاعر و کاتب اندلسی و در غزل استاد و در ادب نامور بود. همتی بی مانند داشت . مرگ یزید به سال 619 ه' . ق. روی داد. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن محمدبن مهلب بن مغیره ، مکنی به ابوخالد و معروف به مهلبی ، از شاعران رجزسرا و راویان معروف بود. به خدمت متوکل عباسی پیوست و به مدح وی پرداخت و نیز در مرگ او مرثیه غرایی سرود. وی اهل بصره بود ولی در بغداد شهرت یافت و به سال 259 ه' . ق. درگذشت . (از اعلام زرکلی ). کتاب المهلب و اخباره و اخبار ولده از اوست . (ابن الندیم ). و رجوع به الموشح ص 141 و 179 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مخرم بن حزن (جرم ؟ ) بن زیادحارثی مذحجی ، از معاریف و شعرای دوران جاهلی و از مردم یمن بود. در جنگ کلاب دوم شرکت داشت . در بغداد محله ای است به نام مخرم که یکی از فرزندان یزید در آنجا اقامت داشت و از این رو بدان نام معروف شده است و جماعت بیشماری بدان محله منسوبند. (از اعلام زرکلی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مرثد همدانی ، مکنی به ابوعثمان ، از راویان بود واز معاذ و ابودرداء روایت دارد. ولیدبن عبدالملک می خواست او را والی کند. چون آگاهی یافت خود را به دیوانگی زد و لباس پشت و رو پوشید و بی کفش و جامه در بازارها به گردش پرداخت . ولید با شنیدن این خبر از انتصاب او چشم پوشید. (از صفة الصفوة ج 4 صص 177 - 178).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مردانبه اصفهانی الاصل ساکن کوفه ، از راویان بود و محمدبن احمدبن حسن مع الواسطه از او، و او از عبدالرحمان بن ابی نعم ، و او از ابوسعد خدری حدیث شریف «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» را از حضرت رسول (ص ) روایت کرده است . (از ذکر اخبار اصبهان ص 343). و رجوع به المصاحف ص 179 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مزیدبن زائده شیبانی ، مکنی به ابوخالد و ابوزبیر و معاصر هارون الرشید، در سخا و کرم مشهور بود. شاعران در مدح وی اشعار فراوانی گفته و صله های بیکرانی گرفته اند. وی برادرزاده معن بن زائد معروف بود و در مکارم او نوادر بسیاری مشهور است . یزید به سال 185 ه' . ق. درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). او والی ارمینیه و آذربایجان شد. هارون الرشید او را به جنگ ولیدبن طریف شیبانی که علم طغیان بر ضدهارون برافراشته بود فرستاد. یزید ولید را کشت و به ارمینیه بازگشت . مرگ یزید به سال 185 ه' . ق. در بردعه که از شهرهای آذربایجان بود اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 274 و 289 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 84 و الوزراء والکتاب ص 132 و ابن خلکان ج 2 ص 437 و فهرست تاریخ سیستان والبیان والتبیین فهرست ج 1 و 2 و 3 و تاریخ اسلام ص 187 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مسلم . رجوع به یزیدبن دینار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن معاویةبن ابی سفیان ، نام خلیفه دوم از خلفای اموی . (از ناظم الاطباء). دوم است از پادشاهان بنی امیه و مدت سلطنت او سه سال و شش ماه است . (منتهی الارب ).یزیدبن معاویةبن ابی سفیان (25 - 64ه' . ق.) معاویه او را در سال 56 هجری به ولایتعهدی برگزید و خلاصه داستان اینکه در این سال معاویه خواست تا مغیرةبن شعبه را از حکومت کوفه عزل و سعیدبن عاص را به جای او نصب کند. مغیره ، آگاه شد و به شام نزد یزید رفت و گفت بزرگان اصحاب پیغمبر و اعیان قریش همه مردند و فرزندان آنان جای ایشان را گرفته اند. تو از همه آنان برتری ، چرا معاویه برای تو از مردم بیعت نمی گیرد؟ یزید گفت پنداری که این کار درست شود؟ گفت آری . یزید به معاویه خبر برد. معاویه مغیره را طلبید و گفت این کاراز چه کسی برمی آید گفت بیعت کوفه را من و بیعت بصره را زیاد تعهد می کنیم و چون این دو شهر بیعت کردند کسی مخالفت نخواهد کرد. معاویه گفت بر سر کار خود رو!مغیره پس از بازگشت به کوفه گروهی از هواخواهان آل امیه را طلبید و به آنان مالی فراوان داد و ایشان را به سرکردگی پسر خود نزد معاویه فرستاد تا از او بخواهند یزید را به ولیعهدی برگزیند. چون به شام رسیدند معاویه گفت در این کار شتاب مکنید و پسر مغیره را گفت پدرت دین این مردم را به چند خرید؟ گفت به سی هزاردرهم ! گفت آسان خریده است . سرانجام بیعت یزید پایان یافت . چون معاویه درگذشت مردم همگی از یزید اطاعت کردند. الا چهارتن که بیعت او انکار نمودند: یکی امام حسین بن علی (ع ) و سه تن دیگر: عبداللّه بن زبیر و عبدالرحمان بن ابی بکر و عبداللّه بن عمر (رض ). این چهارتن در مدینه بودند. یزید به ولیدبن عتبه نامه کرد که این چهارتن را بگیر تا با من بیعت کنند و اگر انکار نمایندهمانجا بکش . حسین بن علی علیه السلام از بیعت یزید سرباز زد و به مکه و از آنجا به کوفه رفت و در کربلا شهید شد. و این فاجعه بزرگ در نخستین سال خلافت یزید روی داد. سال شصت و سوم از هجرت مردم مدینه بر یزید شورش کردند و بنی امیه را از شهر راندند یزید مسلم بن عقبه را مامور سرکوبی این شهر کرد و او مدینه را ویران و مردم شهر را قتل عام نمود. و این کشتار زشت در تاریخ اسلام به نام وقعه حره معروف است . رجوع به حره شود. در سال 64 مسلم بن عقبه را برای محاصره عبداللّه بن زبیر به مکه فرستاد و او منجنیقها برآورد و کعبه رابه آتش و سنگ بست . یزید در چهاردهم ربیعالاول سال 64به سن 38 سالگی درگذشت . مادر او میسون دختر بجدل بن انیف کلبی است . وقتی که حضرت حسین و برادران و یارانش را به امر یزید شهید کردند و ابن زیاد سر آنان را برای یزید فرستاد، یزید نخست بسیار شاد شد، ولی بعد سخت پشیمان شد به سبب خشم و نفرتی که مردم نسبت به اوپیدا کرده بودند. یزید شعر می گفت و از اشعار اوست :
آب هذا السهم فاکتنعا
و امرالنوم فامتنعا
راعیاً للنجم اَرقبه ُ
فاذا ما کوکب طلعا
حام حتی اننی لاری
انه بالغور قد وقعا
ولها بالماطرون اذا
اکل النمل الذی جمعا.
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا.

خاقانی .


چشم و چراغ جهان آنکه بود چون یزید
دشمن بی آب او در دو جهان خاکسار.

خاقانی .


و رجوع به تاریخ اسلام ص 154 و 157 و تجارب السلف ص 65 تا 67 و تاریخ بلعمی شود.
-امثال :
مثل یزید (امثال و حکم دهخدا); ستمگر.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن معاویةبن مروان بن عبدالملک ، معروف به یزید مروانی ، از امرای نامی عهد بنی امیه بود. در هنگام قیام بنی عباس در شام اقامت داشت . عبداللّه بن علی بن عبداللّه بن عباس او را اسیر کرد و با عبدالجباربن یزیدبن عبدالملک به حضور ابی عباس (سفاح ) به عراق فرستاد. سفاح آن دو را به سال 132 ه' . ق. در حیره به دار آویخت و کشت . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 139 و 130 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن معاویه نخعی ، از اشراف و چابک سواران نامی عرب در صدر اسلام بود. درجنگ بلنجر شرکت کرد و با سپاه ترک و خزر جنگ شدیدی نمود. سنگی از باروی بلنجر بر سر او خورد و او را ازپای درآورد (سال 32 ه' . ق.). (از اعلام زرکلی ج 9).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مفرغ . رجوع به یزیدبن زیاد و نیز ابن مفرغ شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مقسم ثقفی ، به نام مادرش ضبه به «ابن ضبه » معروف بود. یزید شاعری نامدار از اهل طائف حجازبود. پدرش را در کودکی از دست داد و مادر به تربیت او همت گماشت . از این رو به نام مادر منتسب شد. ابوالفرج اصفهانی در اغانی هزار قصیده از او ذکر کرده که گویندگان عرب بیشتر آنها را به خود نسبت داده اند و یا در اشعارشان با شعر یزید تداخل دیده می شود. او دراشعار خود به آوردن واژه های دور از ذهن و قافیه های دشوار تعمد داشت . یزید در حدود سال 130 ه' . ق. در طائف درگذشت . و رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 46 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن منصوربن عبداللّه ، مکنی به ابوخالد، از اولاد ذوالجناح حمیری از امرای عباسیان و دایی مهدی عباسی بود. در عهد منصور عباسی نخست والی بصره (سال 152 ه' . ق.) و بعد والی یمن شد (154). و در سال 159 معزول گردید. در سال 161 مهدی او را والی سواد کوفه کرد. یزید به سال 165 ه' . ق. در بصره درگذشت . بشاربن برد در هجو او شعری بلند دارد. از اعقاب او گروهی ماندند که به نام یزیدیه معروفند. و نیز یحیی بن مبارک عدوی یزید به سبب تعلیم و تربیت فرزندان یزید بدو منسوب است .(از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 228 و الوزراء والکتاب ص 106 و الموشح ص 262 و تاریخ سیستان ص 141 و 142 و البیان والتبیین ج 2 ص 190 و یزیدیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن مهلب بن ابی صفره ازدی ، مکنی به ابوخالد، برادر زن حجاج و پسر مهلب والی حجاج در خراسان بود. پس از مرگ پدر به جای او به والیگری خراسان رسید، ولی بعد حجاج او را زندانی ساخت . یزید از زندان گریخت ودر فلسطین به حضور سلیمان بن عبدالملک رفت و به التماس وی از سوی برادرش ولیدبن عبدالملک عفو گردید. با مرگ حجاج به سال 96 به فرمانروایی عراق و به سال 98 به فرمانروایی خراسان منصوب شد و گرگان و طبرستان و دهستان و سرزمینهای دیگری را به تصرف درآورد و با 25هزارهزار درهم پول نقد از خراسان به سوی شام به حضور سلیمان بن عبدالملک رهسپار شد و در طی نامه ای حرکت خود را بر او نوشت ، ولی در راه بود که سلیمان درگذشت و عمربن عبدالعزیز به جای او به خلافت نشست و نامه یزید به دست او افتاد. عمر او را به سبب پولی که به ستم از مردم گرفته بود کیفر داد و به زندان افکند، ولی چون در سال 101 خبر درگذشت عمربن عبدالعزیز و نشستن یزیدبن عبدالملک را به جای او شنید با سابقه خصومتی که با وی داشت از زندان فرار کرد و به بصره رفت و عدی بن ارطاة والی عراق را عزل و حبس کرد و با اعلام عزل یزیدبن عبدالملک مردم را به بیعت دعوت نمود. یزیدبن عبدالملک برادرش مسلمه را به سپاهی گران برای سرکوبی وی فرستاد. جنگ سختی میان آنان درگرفت و سرانجام مسلمه پیروز شد و یزید به سال 102 ه' . ق. به دست مسلمه افتاد و مسلمه او را کشت و سر او را برای برادر به شام فرستاد. خانواده او به کرمان رفتند و به جنگ ادامه دادند ولی سرانجام منکوب شدند. خاندان مهلب (آل مهلب ) در عهد وزارت برمکیان دوباره به قدرت و شوکت رسیدند. رجوع به اعلام زرکلی و تاریخ الخلفا ص 164و 228 و 233 و 234 و ابن خلکان ج 2 ص 415 و تاریخ اسلام ص 162 و 163 و 165 و 172 و فهرست الوزراء و الکتاب وفهرست ج 1 حبیب السیر و مجمل التواریخ والقصص ص 306 و308 و 321 و الموشح ص 105 و فهرست تاریخ گزیده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن میسرة، مکنی به ابی یوسف ، محدث است . (یادداشت مولف ). و رجوع به ماده ابویوسف (یزید...) و تاریخ بیهق ص 201 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن نعمان حمیری ، معروف و ملقب به ذوالکلاع الاکبر، از پادشاهان دوران جاهلی یمن بود. بتی که در قرآن کریم به نام «نسر» آمده از آن بنی ذوالکلاع بود که تصویر کرکس داشت و آن را عبادت می کردند. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ماده ذوالکلاع الاصغر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن ولیدبن عبدالملک ، ملقب به ناقص ، دوازدهمین از خلفای بنی امیه . (یادداشت مولف ). او کنیه ابوخالد داشت و از خلفای دولت مروانی اموی در شام بود. یزید به سبب بدرفتاری پسرعمش ولیدبن یزید که خلیفه بود بر او شورید و بر دمشق مستولی شد و با ولید به جنگ پرداخت و او را کشت و امر خلافت و حکومت بر او مسلم گشت . (رجب سال 126 ه' . ق.). یعقوبی گوید: خلافت او پنج ماه دوام یافت و با فتنه و آشوب همگانی همراه بود. اهل مصر و حمص والی او راکشتند و مردم فلسطین و مدینه والی او را طرد کردند.یزید اهل زهد و تقوی بود. نشوان حمیری گفته است در میان بنی امیه نظیر او و عمربن عبدالعزیز نبود. شهرت او به یزید ناقص از آن سبب است که سلف او ولیدبن یزید بر صله و وظیفه لشکریان افزوده بود، ولی وقتی که یزید والی شد آن افزایش را از بین برد. لقب او «شاکرلانعم اللّه » بود. یزید به سال 126 ه' . ق. به مرض طاعون درگذشت و یا مسموم شد. گویند مروان جعدی وقتی والی شد قبر او را نبش کرد و جسد او را به دار آویخت ! (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ماده ناقص و حبیب السیر ج 1 ص 264 و تاریخ الخلفا ص 8 و 169 و تاریخ اسلام ص 168 و170 و الوزراء والکتاب ص 44 و 45 و فهرست احوال و اشعار رودکی والبیان والتبیین و کتاب النقض ص 126 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن هارون بن زاذان بن ثابت سلمی وسطی ، مکنی به ابوخالد، در حدیث ازحافظان ثقه و در علوم دین استاد و محیط، و در هوشیاری و شخصیت انسانی ممتاز بود. اصل او از بخارا ولی زادگاه و آرامگاهش واسط بود. هفتاد هزار تن در محضر او گرد می آمدند و او بیست و چهار هزار حدیث مستند حفظ کرده بود. مامون گفته است اگر مکان یزیدبن هارون نبود من اظهار می کردم که قرآن مخلوق است . (از اعلام زرکلی ). یزید در شهر واسط درگذشت و کتاب الفرائض از اوست . (ابن الندیم ). و رجوع به ماده ابوخالد یزیدبن هارون و تاریخ الخلفاء ص 221 و تاریخ بیهق ص 139 و 166 و صفة الصفوة ج 3 ص 8 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 7 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن هبیرةبن مثنی فرازی ، مکنی به ابوخالد، از رجال نامی مروان حمار آخرین خلیفه اموی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). قصر ابن هبیره را او بنا کرد. (از نخبة الدهر دمشقی ). و رجوع به ماده ابن هبیرة و اعلام زرکلی و حبیب السیرج 1 و نخبة الدهر دمشقی ج 1 و 3 و 4 عیون الاخبار و عقدالفرید ج 1 و 2 البیان والتبیین و تاریخ سیستان ص 133و مجمل التواریخ والقصص و تاریخ الخلفاء ص 221 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
ابن یزیدالاودی . در عهد عمربن عبدالعزیز والی اصفهان شد. او برادر ادریس الاودی است ، که عبداللّه بن جعفربن فارس در کتاب خود به واسطه از او روایت کرده است . (از ذکر اخبار اصبهان ص 344). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 279 و عیون الاخبار ج 2 ص 300 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
نهری است در دمشق. این نهر را از نهر بروایجی که در دامنه کوهی واقع شده در طرف ثورا جدا ساخته اند و منسوب است به یزیدبن معاویه . (از معجم البلدان ). نهری است به دمشق. (از منتهی الارب ). نهری است به دمشق منسوب به یزیدبن معاویةبن ابی سفیان سرچشمه آن و سرچشمه نهر بردی یکی است ، ولی نهر یزید از بن کوهی که میان آن و زمین دویست ذراع یا در همین حدود فاصله است جاری است و سرزمینهایی را که میاه بردی و میاه ثور بدانها نمی رسد سیراب می کند. (از تاج العروس ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
بجلی . رجوع به یزیدبن اسدبن کرز... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
بریدی شامی ،یکی از قراء بود و او را قرائتی است . (ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ی َ]
{اخ}
مهلبی . رجوع به یزید (ابن محمدبن مهلب ...) شود.
تبلیغات: ترجمه کتاب قیمت ترجمه