طالبی
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) نوعی خربزة پیش رس و شیرین و لطیف که قسمت خوراکی آن زرد یا سبز است .
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● cantaloup, antaloupe, elon
فارسی ایتالیایی
فرهنگ فارسی به ایتالیایی
sm
melone
---------------- Ghowli@gmail.com

cantaloup

cantaloupe ==> گرمک، طالبى

melon ==> [.n]: خربزه، هندوانه melon


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{ا}
قسمی خربزه پیشرس شیرین و لطیف که درون سبز، یا زرد دارد. نوعی گرمک از جنسی شیرین تر و پرآب تر، و آن به اواخر بهار و اوایل تابستان ، یک ماه و نیم الی دو ماه پیش از خربزه رسد.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{ص نسبی}
نسبتی است بساداتی که از نسل امیرالمومنین علی علیه السلام یا از نسل برادران آن حضرت جعفر و عقیل باشند. (انساب سمعانی ).* علوی . سید. ج ، طالبیون که در حال نصب و جر «طالبیین »خوانند: و بین یدیه رجل من اشراف الطالبیین ... فوجداسم الطالبی فی الجرایة، فقال له و انا اسمع: کانت علیک جرایة... فقال نعم ... و تدمع الطالبی و حضر ذلک العلوی و قضی حقنا. (معجم الادباء ج 2 طبع مرجلیوث ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
شاعری است پارسی . او راست : بحرالمعاد فی ارشاد العباد، منظومه ای است پارسی که به سال 955 ه' . ق. در سفر روم گفته است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
ابراهیم بن عبداللّه بن حسن بن علی بن ابی طالب طالبی (97 تا 145 ه' . ق.)، یکی از امرای سادات دلاور که در بصره بر منصور عباسی خروج کرد، و چهارهزار تن جنگآور با او بیعت کردند و منصور از وی در بیم شد و به کوفه انتقال کرد. ولی شیعیان و پیروان طالبی آنقدر فزونی یافتند که وی بر بصره استیلا یافت ، و جماعاتی را به اهواز و فارس و واسط حرکت داد، و آنگاه به کوفه حمله ور شد و میان همراهان اوو سپاهیان منصور جنگهای خونینی روی داد تا عاقبت حمیدبن قحطبه وی را بکشت . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 15).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم بن عبداللّه بن حسن بن علی بن ابیطالب ، یکی از کسانی است که بمخالفت با خلفا برخاسته و به انقلاب دست یازیده است . وی به سال 251 ه' . ق.در مکه قیام کرد و بر آن شهر استیلا یافت و والی آن را براند و آنگاه به مدینه لشکر کشید و عامل آن متواری شد، سپس به مکه بازگشت و بعد به جده رفت و اموال بازرگانان را از آنان بازگرفت ، و مردم بسبب او دچار رنجها شدند تا درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 117).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب . از سادات بزرگوار و دلاور است . وی نزد مهدی عباسی آمدو مهدی چهل هزار دینار به او بخشید، ولی طالبی همه آن مبلغ را در بغداد و کوفه به مردم بذل و بخشش کرد.آنگاه از هادی رفتاری دید که مایه خشم او شد و از این رو به مخالفت با وی برخاست و در مدینه خروج کرد و مردم درباره اینکه کتاب و سنت مخصوص مرتضی از خاندان محمد است با او بیعت بستند، هادی در نتیجه این قیام تنی چند از سرداران لشکر خویش را بکشتن او مامور کرد و آنان با وی جنگیدند و وی را به قتل رسانیدند (169 ه' . ق.) و سر او را نزد هادی بردند، ولی هادی محزون و متاسف گردید. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 253).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
یحیی بن عمربن یحیی بن زیدبن علی بن حسین السبط. از کسانی است که به انقلاب دست یازیده و به مخالفت با خلفا برخاسته است . در سال 235 ه' . ق. با متوکل عباسی بستیز برخاست و گروهی را گرد خویش فراهم آورد، ولی متوکل او را بگرفت و زندانی کرد و شکنجه داد.از این رو مدتی آرام گرفت ، اما پس از چندی در روزگار المستعین باللّه در کوفه قیام کرد و کلیه اموال بیت المال را تصرف کرد و فرمان داد زندانها را باز کردند وزندانیان را آزاد ساختند. وی مردم را بدوستی خاندان محمد دعوت کرد و مردم بیعت او را پذیرفتند آنگاه لشکری به نبرد با وی از جانب خلیفه گسیل شد و طالبی باآنان پیکار کرد و بر آنها ظفر یافت ، در نتیجه کارش بالا گرفت و نیرومند شد. سپس سپاه دیگری را بسوی او فرستادند و طالبی با آنان بجنگ پرداخت و در «شاهی » نزدیک کوفه جنگی بزرگ روی داد، و لشکریان طالبی منهزم شدند و گروهی قلیل باقی ماندند و وی کشته شد. طالبی مردی نیک سیرت و دیندار بود و بسیاری از شاعران در رثای او اشعاری سرودند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1153).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
ابوالحسن علی بن زیدبن عیسی بن زیدبن عبداللّه بن محمدبن عقیل بن ابی طالب الطالبی العقیلی الادیب الشافعی . حافظ ابوعبداللّه الحاکم در تاریخ نیشابور نام او را آورده و گفته که : ابوالحسن عقیلی ادیب ، در پایان زندگانی در رستاق بُست نیشابور سکونت گزید، و در مکه از علی بن عبدالعزیز کتابها استماع کرد، از اقران خود نیز سماع دارد، اما بدان اکتفا نکرده ، و ابی الا ان یرتقی الی قوم لعل بعضهم مات قبل ان یولد. المختصر را در بُست و نیشابور نزد ابراهیم مزنی خواند، وی از جماعتی روایت کرده که پیش از مزنی از دنیا رفته اند. در سال 337 ه' . ق. ما از او [ مطالبی فراگرفته ] و نوشتیم . و در همین سال بطرثیث (ترشیز) رفت . و در پایان همین سال (337 ه' . ق.) درگذشت . (انساب سمعانی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت ، شهرستان نیشابور در 12هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. کوهستانی و معتدل با 691 تن سکنه . آب آن از قنات محصول آن غلات و تریاک . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ل]
{اخ}
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. در 68هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه و معتدل با 119 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).