فلانی
[ ع - فا. ] (ص نسب .) نک فلان .
● John Doe, o-and-so
John Doesoandso
[ف ُ]
{ا}
(ضمیر مبهم ) فلان . بهمان . در تداول بین فلان و فلانی فرق است . در فلان نوعی ابهام مندرج است اما اگر کسی بگوید «از قول من به آن آقا بگویید فلانی با شما کار دارد»، دیگر ابهام در آن نیست . (از فرهنگ فارسی معین ). ولی ظاهراً در قدیم هر دو به یک معنی به کار میرفته است:
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید رای فلان و فلانی .
ناید حسد و رشک کهین چاکر او را
نز ملک فلانی و نه از مال فلانیش .
ای مسلمانان به فریادم رسید
کآن فلانی بیوفایی می کند.
رجوع به فلان شود.
{ا}
(ضمیر مبهم ) فلان . بهمان . در تداول بین فلان و فلانی فرق است . در فلان نوعی ابهام مندرج است اما اگر کسی بگوید «از قول من به آن آقا بگویید فلانی با شما کار دارد»، دیگر ابهام در آن نیست . (از فرهنگ فارسی معین ). ولی ظاهراً در قدیم هر دو به یک معنی به کار میرفته است:
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید رای فلان و فلانی .
ناصرخسرو.
ناید حسد و رشک کهین چاکر او را
نز ملک فلانی و نه از مال فلانیش .
ناصرخسرو.
ای مسلمانان به فریادم رسید
کآن فلانی بیوفایی می کند.
سعدی .
رجوع به فلان شود.