مساعدت
فارسی
فارسی
واژهنامه معین
(مُ عِ دِ) [ ع . مساعدة ] (مص م .) کمک رساندن، یاری کردن .
فارسی
عربی
فرهنگ فارسی به عربی
الاحسان , المساعدت
فارسی
عربی
فرهنگ فارسی به عربی
الاحسان , المساعدت
فارسی
آلمانی
فرهنگ فارسی به آلمانی
Helfen,Hilfe (f),Stütze (f)
فارسی
انگلیسی
فرهنگ فارسی به انگلیسی
adjutancy ==> (علوم نظامى) آجودانى، معینى، معاونت، یارى، مساعدتassistance ==> [.n]: دستیارى، پایمردى، همدستى، کمک، مواظبت، رسیدگى، مساعدتfavor ==> (favour =) ـ [.vt. & n]: التفات، توجه، مرحمت، مساعدت، طرفدارى، مرحمت کردن، نیکى کردن به، طرفدارى کردنfavour ==> (favor =) ـ [.v]: التفات، توجه، مرحمت، مساعدت، طرفدارى، مرحمت کردن، نیکى کردن به، طرفدارى کردنhelp ==> [.vt. & n]: کمک کردن، یارى کردن، مساعدت کردن (با)، همدستى کردن، مدد رساندن، بهتر کردن چاره کردن، کمک، یارى، مساعدت، مدد، نوکر، مزدور help largess ==> بخشش، دهش، انعام، سخاوت، آزادگى، مساعدت، وسعت نظر، گشاده دستى، بخشیدگى
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[م ُ ع َ دَ]
(ع مص ) مساعدة. مساعده . یاری کردن .(غیاث ). مدد کردن . کمک کردن . کمک . یاری . یارمندی . دستیاری . همراهی . معاضدت . معاونت . موافقت:
عشق خوش است ار مساعدت بود از یار
یار مساعد نه اندک است و نه بسیار.
امیر ماضی چند رنج برد... تا قدرخان خانی یافت به قوت مساعدت وی کار او قرار گرفت . (تاریخ بیهقی ). اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدت تمام نیابد. (تاریخ بیهقی ص 99). چون دوستی موکد گشت بدانند که مساعدت و موافقت هر دو جانب [ مسعود و قدرخان ] ... شادمانه شوند. (تاریخ بیهقی ص 210). قضای ایزد تعالی با تضریبهای وی مساعدت و موافقت نکرد. (تاریخ بیهقی ). نفاذ کار وادراک مطلوب جز به عادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه ). قابوس ... باز گردید و با نیشابور آمد و منتظر مساعدت ایام و امکان فرصت بنشست . (ترجمه تاریخ یمینی ص 216).
عشق خوش است ار مساعدت بود از یار
یار مساعد نه اندک است و نه بسیار.
فرخی .
امیر ماضی چند رنج برد... تا قدرخان خانی یافت به قوت مساعدت وی کار او قرار گرفت . (تاریخ بیهقی ). اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدت تمام نیابد. (تاریخ بیهقی ص 99). چون دوستی موکد گشت بدانند که مساعدت و موافقت هر دو جانب [ مسعود و قدرخان ] ... شادمانه شوند. (تاریخ بیهقی ص 210). قضای ایزد تعالی با تضریبهای وی مساعدت و موافقت نکرد. (تاریخ بیهقی ). نفاذ کار وادراک مطلوب جز به عادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه ). قابوس ... باز گردید و با نیشابور آمد و منتظر مساعدت ایام و امکان فرصت بنشست . (ترجمه تاریخ یمینی ص 216).
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[م ُ ع َ دَ]
{ع مص}
مساعدت . مساعده . یارمندی نمودن . (منتهی الارب ). یاری کردن . (آنندراج ). معاونت کردن . (اقرب الموارد): مساعدةالخاطل تعد من الباطل . (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به مساعدت و مساعده شود.
{ع مص}
مساعدت . مساعده . یارمندی نمودن . (منتهی الارب ). یاری کردن . (آنندراج ). معاونت کردن . (اقرب الموارد): مساعدةالخاطل تعد من الباطل . (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به مساعدت و مساعده شود.
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[م ُ ع َ دَ]
(ع امص ، ا) مساعده . مساعدت .* آنچه از بزر و نفقه و جز آن که مالک به رعیت خود و زارع ملک خود پیشکی می دهد که در سر خرمن بردارد. (ناظم الاطباء). زری که پیش از کار به کارگر دهند. پیش داد. پیشی . پیشکی . پیش مزد. پیش کرایه . پیش پرداخت . (یادداشت مرحوم دهخدا): آنچه به جهت نسق زراعات ضرور داند به عنوان بذر و مساعده به مستاجر و رعیت داده در رفع محصول بازیافت نماید. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 45). آنچه به جهت نسق زراعات ضرورند از مالیات سرکار به عنوان بذر و مساعده و موونت زراعت به رعیت داده در رفع محصول وجه مساعده و موونت را بازیافت نماید. (تذکرةالملوک ص 46).
-مساعده دادن ; پیشی دادن . پیش از رسیدن هنگام دریافت مزد قسمتی از آن را دادن . مقداری اندک یا مبلغی کم از مقدار یا مبلغ بیشتر را پیشی دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-* یاری مالی کردن به رعیت پیش از رسیدن فصل خرمن .
-مساعده گرفتن ; پیشکی گرفتن . مقداری از مزد یا حقوق خود را قبل از موعد مقرر گرفتن .
-* یاری و کمک مالی گرفتن زارع پیش از فصل خرمن از مالک .
-مساعده دادن ; پیشی دادن . پیش از رسیدن هنگام دریافت مزد قسمتی از آن را دادن . مقداری اندک یا مبلغی کم از مقدار یا مبلغ بیشتر را پیشی دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-* یاری مالی کردن به رعیت پیش از رسیدن فصل خرمن .
-مساعده گرفتن ; پیشکی گرفتن . مقداری از مزد یا حقوق خود را قبل از موعد مقرر گرفتن .
-* یاری و کمک مالی گرفتن زارع پیش از فصل خرمن از مالک .