هندوانه
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(هِ دِ نِ) (اِ.) گیاهی است علفی از تیرة کدوییان، میوة آن درشت کروی یا بیضوی است و مغز آن لطیف و آبدار و سرخ یا زرد رنگ است . تخم های ریز دارد و تفت دادة آن یک قسم آجیل است . ؛ هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن کنایه از: با ستایش از کسی او را مغرور کردن و فریفتن .
البطیخ
الرقی
البطيخ
الرقي
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● melon, atermelon
Melone (f)
فارسی ایتالیایی
فرهنگ فارسی به ایتالیایی
sf
anguria
---------------- Ghowli@gmail.com
فارسی ایتالیایی
فرهنگ فارسی به ایتالیایی
sm
cocomero
---------------- Ghowli@gmail.com
فارسی فارسی
فرهنگ فومستان
عمومی : watermelon

صنایع غذایی : watermelon

زیست شناسی : watermelon

melon ==> [.n]: خربزه، هندوانه melon

watermelon ==> (گیاه شناسى) هندوانه (citrullus vulgaris)


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ه' د ن َ / ن]
{ا}
هندویانه . (فارسنامه ابن البلخی ص 122). از: هندوان + پساوند نسبت ، لغةً یعنی میوه ای که از هند می آید... گیاهی است از تیره خیار که برگهای بریده و ساقه های گسترده دارد. دلاغ . بطیخ هندی . شامی . دابوغه . فج . خربزه شامی . (یادداشتهای مولف ). میوه های آن درشت و مواد قندی آن برخلاف خربزه در درون بر جمع میگردد و تخمه ها در آن پراکنده اند. (از گیاه شناسی گل گلاب ):
داروغه هندوانه و سرده خیار سبز
کلونده شد محصل و بدران گزیر گشت .

بسحاق اطعمه .


-با یک دست دو هندوانه برداشتن ; کنایه از کار فوق طاقت و لیاقت به عهده گرفتن است .
-هندوانه ابوجهل .رجوع به این مدخل شود.
-هندوانه افکندن ; کمال بیم و ترس . (از آنندراج ).
-هندوانه تلخ ; هندوانه ابوجهل . رجوع به هر دو مدخل شود.
-هندوانه در کون کسی غلطانیدن ; بسیار ترسانیدن . (غیاث ).
-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن ; کسی را به منظور موافق کردن با خواسته های خود بیش از اندازه ستودن و صفات برجسته به او بستن .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ه' د ن َ / ن]
{ا}
هندویانه . (فارسنامه ابن البلخی ص 122). از: هندوان + پساوند نسبت ، لغةً یعنی میوه ای که از هند می آید... گیاهی است از تیره خیار که برگهای بریده و ساقه های گسترده دارد. دلاغ . بطیخ هندی . شامی . دابوغه . فج . خربزه شامی . (یادداشتهای مولف ). میوه های آن درشت و مواد قندی آن برخلاف خربزه در درون بر جمع میگردد و تخمه ها در آن پراکنده اند. (از گیاه شناسی گل گلاب ):
داروغه هندوانه و سرده خیار سبز
کلونده شد محصل و بدران گزیر گشت .

بسحاق اطعمه .


-با یک دست دو هندوانه برداشتن ; کنایه از کار فوق طاقت و لیاقت به عهده گرفتن است .
-هندوانه ابوجهل .رجوع به این مدخل شود.
-هندوانه افکندن ; کمال بیم و ترس . (از آنندراج ).
-هندوانه تلخ ; هندوانه ابوجهل . رجوع به هر دو مدخل شود.
-هندوانه در کون کسی غلطانیدن ; بسیار ترسانیدن . (غیاث ).
-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن ; کسی را به منظور موافق کردن با خواسته های خود بیش از اندازه ستودن و صفات برجسته به او بستن .
تبلیغات: ترجمه کتاب قیمت ترجمه