staff
English
Persian
واژهنامه مدیریت منابع انسانی (ERP)
فروش/خريد/تدارکات : کارکنان ، اعضاء.
English
Persian
فرهنگ انگلیسی به فارسی
قسمت ستاد، پرسنل ستاد، ستادى، مربوط به ستاد، چوب بلند، تیر، چوب پرچم، ستاد ارتش، کارمندان، کارکنان، پرسنل، افسران، صاحب منصبان، اعضاء، هیئت، با کارمند مجهز کردن، با کارمند مجهز شدن
عمران : مخلوط سیمان و گچ
قانون ـ فقه : کارکنان
روانشناسى : -1ستاد -2 کارکنان
بازرگانى : کارمندان
علوم نظامى : سمبه پاک کننده توپ
عمران : مخلوط سیمان و گچ
قانون ـ فقه : کارکنان
روانشناسى : -1ستاد -2 کارکنان
بازرگانى : کارمندان
علوم نظامى : سمبه پاک کننده توپ
English
Persian
فرهنگ آریانپور
/staf, stäf/
n., pl.
● عصا،چوبدستی
the old man leaned on his staff
پیر مرد بر عصای خود تکیه داد.
a shepherd"s staff
چوبدستی شبان
● چماق،چمبه،کوتنگ،کدنگ،یاهو،گرز
● (پرچم) چوب،میله (flagstaff هم میگویند)
I twisted the flag around its staff
پرچم را دور چوب آن پیچیدم.
● (نیزه و غیره) دسته،بدنه
● (به ویژه در مساحی) چوب مدرج
● کارمندان،کارکنان،پرسنل،مستخدمان،کادر
the teaching staff
کادر آموزشی
newspaper staff
کارمندان روزنامه
permanent staff
کارمندان دائم
the hotel staff
کارکنان هتل
● (ارتش) ستاد،وابسته به ستاد،ستادی
staff officer
افسر ستاد
● (موسیقی) حامل
● وابسته به کارکنان،پرسنلی،کادری
● کارمند گرفتن،کارمند بودن،کارمنددار کردن،(به عنوان کارمند) کار کردن
a well - staffed hotel
هتلی که دارای کارمندان خوب است
who will staff the office tomorrow?
فردا چه کسی در اداره کار خواهد کرد؟
● کوپال،عصای سلطنتی،گرز مرصع
n., pl.
● عصا،چوبدستی
the old man leaned on his staff
پیر مرد بر عصای خود تکیه داد.
a shepherd"s staff
چوبدستی شبان
● چماق،چمبه،کوتنگ،کدنگ،یاهو،گرز
● (پرچم) چوب،میله (flagstaff هم میگویند)
I twisted the flag around its staff
پرچم را دور چوب آن پیچیدم.
● (نیزه و غیره) دسته،بدنه
● (به ویژه در مساحی) چوب مدرج
● کارمندان،کارکنان،پرسنل،مستخدمان،کادر
the teaching staff
کادر آموزشی
newspaper staff
کارمندان روزنامه
permanent staff
کارمندان دائم
the hotel staff
کارکنان هتل
● (ارتش) ستاد،وابسته به ستاد،ستادی
staff officer
افسر ستاد
● (موسیقی) حامل
● وابسته به کارکنان،پرسنلی،کادری
● کارمند گرفتن،کارمند بودن،کارمنددار کردن،(به عنوان کارمند) کار کردن
a well - staffed hotel
هتلی که دارای کارمندان خوب است
who will staff the office tomorrow?
فردا چه کسی در اداره کار خواهد کرد؟
● کوپال،عصای سلطنتی،گرز مرصع
English
Persian
فرهنگ آریانپور
/staf, stäf/
n.
● (برای تزئینات گچبری و غیره) آمیزهای از گچ و پشم
n.
● (برای تزئینات گچبری و غیره) آمیزهای از گچ و پشم
English
Persian
واژهنامه زمینشناسی
شاخص، میله مدرج
English
Persian
واژهنامه مدیریت
ﮐﺎرﮐﻨﺎن
English
Persian
فرهنگ دانشآموزی انگلیسی به فارسی
کارکنان، اعضاء
English
Persian
واژهنامه حسابداری
فروش/خريد/تدارکات : کارکنان ، اعضاء.