spy
جاسوسی
جاسوس، جاسوسى کردن
قانون ـ فقه : جاسوس، جاسوسى کردن
علوم نظامى : جاسوسى کردن
/spī/
adj., vi., vt.
● جاسوس،آبشت،انیشه،مامور مخفی
a German spy
جاسوس آلمانی
● وابسته به جاسوسی،اکتشافی
a spy plane
هواپیمای جاسوسی (آبشتی)
● عمل جاسوسی،گوشچی گری
● جاسوسی کردن،انیشیدن،آبشت کردن
he spied for the sake of money
به خاطر پول جاسوسی می‌کرد.
● (از دور یا پس از کاوش) دیدن،کاشف به عمل آوردن،متوجه شدن،شناختن
one of the policemen spied him in the crowd
یکی از پاسبانان او را در میان جمعیت شناخت.
● اکتشاف کردن،دریابی کردن،بازشناسی کردن
two of them went spying out the forest
دو نفر از آنان برای اکتشاف جنگل رفتند.
● پاییدن،(از دور یا مخفیانه) مواظب کسی بودن،زاغ سیاه کسی را چوب زدن،راز جویی کردن
Akbar always wants to spy into other people"s private affairs
اکبر همیشه می‌خواهد از کارهای خصوصی دیگران سر در بیاورد.
* spy out the land
وضعیت را ارزیابی کردن،جوانب را سنجیدن
* spy out
(پس از مشاهده و بررسی) کشف کردن،کاشف به عمل آوردن