طریقت
(طَ قَ) [ ع . طریقة ] (اِ.) 1 - روش، سیرت . 2 - مسلک . 3 - سیرت اهل سلوک .
الطریق
● path
مجازیroad ==> [.n]: بجاده، راه، معبر، طریق، خیابان، راه آهن road path ==> [.n]: میسر، باریک راه، جاده، راه، مسیر، طریقت، جاده مال رو path sufism ==> تصوف، طریقت، عرفانtao ==> (در چین) راه، طریق، (فلسفه چین) مسیر طبیعت، حقیقت، طریقت، روستایى، دهاتى
[طَ قَ]
{ع ا}
طریقة. روش . وتیره .* مسلک . مذهب . سیرت : دزد گفت : میخواهم ... آداب طریقت آموزم . (کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ).
سری دگر به کف آور که در طریقت عشق
سزاست این سر سگسار سنگساری را.
هرکه با بدان نشیند، اگر نیزطبیعت ایشان در او اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد. (گلستان سعدی ).* در اصطلاح سالکان ، تزکیه باطن و شریعت تزکیه ظاهر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دومین منزل از منازل سه گانه ارباب سلوک که عبارت است از: شریعت ، طریقت ، حقیقت . مسلک صوفیه . صاحب کشاف آرد: در اصطلاح صوفیان ، طریقی است که رساننده کسان بسوی خدای تعالی است چنانکه شریعت راهی است که انسان را به بهشت میرساند و طریقت اخص از شریعت است زیرا طریقت هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح بدنی و اجتناب از محرمات و مکروهات عمومی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ماسوی اللّه . این است آنچه در شرح قصیده فارضیه آمده است و حاصل کلام این است که طریقت سیرتی است مختص به سالکان و رهروان بسوی خدای تعالی هم مشتمل بر اعمال و ریاضتها و عقاید مخصوص به آنهاست و هم بر احکام شریعت مشتمل است و بنابرین طریقت از شریعت اخص است زیرا بر هر دو مشتمل گردد. این است آنچه در اصطلاحات صوفیه آمده است . و در لطائف اللغات گوید: طریقت در اصطلاح صوفیه عبارت است از سیرت مصطفوی که مختص است به سالکان الی اللّه و باللّه و فی اللّه از قطع منازل و ترقی در مقامات و در مجمع السلوک گوید: شریعت نگاه داشتن معاملات است و طریقت تزکیه باطن است از خصال ذمیمه و کدورات بشریه . بدان که مجموعه آدمی سه چیز است : نفس و دل و روح . پس شریعت راه نفس است و طریقت راه دل و حقیقت راه روح . و پاره ای دیگر گفته اند حقیقت عبارت از توحید است و شریعت پیروی احکام و شرایع کیش مسلمانی است ، اما باید دانست که هرکه را حقیقت باشد پس از مرگ حقیقت او باقی است ، ولی شریعت آنچنان نیست و قشیری در رساله خویش آورده که : شریعت الزام عبودیت و حقیقت مشاهده ربوبیت باشد و هر شریعتی که به توفیق و تایید حقیقت توام نبود غیرمقبول است و هر حقیقتی هم که غیرموید به شریعت باشد غیرمحصول خواهد بود زیرا حقیقت جز بوسیله شریعت حصول نپیوندد، از این رو شریعت و حقیقت لازم و ملزوم یک دیگر باشند، پس چون دانستی که : الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی والحقیقة احوالی باید که سالک از علم شریعت آنچه مالابدمنه است بیاموزد و از علم طریقت جمله بجای آرد تا به نور حقیقت رسد و هرکه میکند آنچه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرموده است وی از اهل شریعت است ، و هرکه میکند آنچه او صلواةاللّه علیه کرده است وی از اهل طریقت است ، و هرکه بیند آنچه او علیه الصلوة والسلام دیده است وی از اهل حقیقت است . و للّه دَرٌّ من قال (شعر):
طریقت بی شریعت راست ناید
حقیقت بی طریقت کی گشاید
شریعت در نماز و روزه بودن
طریقت در جهاد اندر فزودن
حقیقت روی در دلدار کردن
نظر اندر جمال یار کردن .
- انتهی ما فی مجمعالسلوک . (کشاف اصطلاحات الفنون ):
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست .
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست .
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش .
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز.
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است .
-اهل طریقت ، رهروان طریقت ; صوفیان . فقراء الی اللّه:
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا.
و رجوع به طریق و طریقة شود.
{ع ا}
طریقة. روش . وتیره .* مسلک . مذهب . سیرت
سری دگر به کف آور که در طریقت عشق
سزاست این سر سگسار سنگساری را.
خاقانی .
هرکه با بدان نشیند، اگر نیزطبیعت ایشان در او اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد. (گلستان سعدی ).* در اصطلاح سالکان ، تزکیه باطن و شریعت تزکیه ظاهر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دومین منزل از منازل سه گانه ارباب سلوک که عبارت است از: شریعت ، طریقت ، حقیقت . مسلک صوفیه . صاحب کشاف آرد: در اصطلاح صوفیان ، طریقی است که رساننده کسان بسوی خدای تعالی است چنانکه شریعت راهی است که انسان را به بهشت میرساند و طریقت اخص از شریعت است زیرا طریقت هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح بدنی و اجتناب از محرمات و مکروهات عمومی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ماسوی اللّه . این است آنچه در شرح قصیده فارضیه آمده است و حاصل کلام این است که طریقت سیرتی است مختص به سالکان و رهروان بسوی خدای تعالی هم مشتمل بر اعمال و ریاضتها و عقاید مخصوص به آنهاست و هم بر احکام شریعت مشتمل است و بنابرین طریقت از شریعت اخص است زیرا بر هر دو مشتمل گردد. این است آنچه در اصطلاحات صوفیه آمده است . و در لطائف اللغات گوید: طریقت در اصطلاح صوفیه عبارت است از سیرت مصطفوی که مختص است به سالکان الی اللّه و باللّه و فی اللّه از قطع منازل و ترقی در مقامات و در مجمع السلوک گوید: شریعت نگاه داشتن معاملات است و طریقت تزکیه باطن است از خصال ذمیمه و کدورات بشریه . بدان که مجموعه آدمی سه چیز است : نفس و دل و روح . پس شریعت راه نفس است و طریقت راه دل و حقیقت راه روح . و پاره ای دیگر گفته اند حقیقت عبارت از توحید است و شریعت پیروی احکام و شرایع کیش مسلمانی است ، اما باید دانست که هرکه را حقیقت باشد پس از مرگ حقیقت او باقی است ، ولی شریعت آنچنان نیست و قشیری در رساله خویش آورده که : شریعت الزام عبودیت و حقیقت مشاهده ربوبیت باشد و هر شریعتی که به توفیق و تایید حقیقت توام نبود غیرمقبول است و هر حقیقتی هم که غیرموید به شریعت باشد غیرمحصول خواهد بود زیرا حقیقت جز بوسیله شریعت حصول نپیوندد، از این رو شریعت و حقیقت لازم و ملزوم یک دیگر باشند، پس چون دانستی که : الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی والحقیقة احوالی باید که سالک از علم شریعت آنچه مالابدمنه است بیاموزد و از علم طریقت جمله بجای آرد تا به نور حقیقت رسد و هرکه میکند آنچه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرموده است وی از اهل شریعت است ، و هرکه میکند آنچه او صلواةاللّه علیه کرده است وی از اهل طریقت است ، و هرکه بیند آنچه او علیه الصلوة والسلام دیده است وی از اهل حقیقت است . و للّه دَرٌّ من قال (شعر):
طریقت بی شریعت راست ناید
حقیقت بی طریقت کی گشاید
شریعت در نماز و روزه بودن
طریقت در جهاد اندر فزودن
حقیقت روی در دلدار کردن
نظر اندر جمال یار کردن .
- انتهی ما فی مجمعالسلوک . (کشاف اصطلاحات الفنون ):
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست .
حافظ.
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست .
حافظ.
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش .
حافظ.
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز.
حافظ.
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است .
حافظ.
-اهل طریقت ، رهروان طریقت ; صوفیان . فقراء الی اللّه:
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا.
خاقانی .
و رجوع به طریق و طریقة شود.
[طرْ ری قَ]
{ع امص}
سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الرخاوة و اللین . (اقرب الموارد). و منه المثل : تحت طریقتک لَعنْدَاوة; یعنی در تحت سستی و انقیاد تو مکر و فریب است . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.* (ص ) زمین نرم . (منتهی الارب ). السهلة من الاراضی . (اقرب الموارد).
{ع امص}
سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الرخاوة و اللین . (اقرب الموارد). و منه المثل : تحت طریقتک لَعنْدَاوة; یعنی در تحت سستی و انقیاد تو مکر و فریب است . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.* (ص ) زمین نرم . (منتهی الارب ). السهلة من الاراضی . (اقرب الموارد).
[طَ قَ]
{ع ا}
راه . طریق.* حالت که بر آن باشی . یقال : مازال فلان علی طریقة واحدة; ای علی حالة واحدة. (منتهی الارب ) (آنندراج ).* عادت . خو. داب . سنت . شیوه . نمط.* مسلک . مذهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ):
نه در طریقه رندی حریص باید بود
نه در صلاح و ورع اقتحام باید کرد.
ابابة. دبه . ذل ّ. شرع . شریة. سیرة. (منتهی الارب ).* روش . (منتهی الارب ). وتیرة. (دهار).* طریقت . تصوف . و رجوع به طریق و طریقت شود.* خرمابن نیک بلند. ج ، طریق. (منتهی الارب ). خرمابن دراز. (مهذب الاسماء).* ستون سایبان .* گزیده قوم و امثال آنها. ج ، طرائق. یقال : هذا طریقة قومهم ، و طرائق قومهم ایضاً و منه قوله تعالی : کنا طرائق قدداً (قرآن 72/11); ای کنا فرقاً مختلفة اهوائنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروه بزرگواران . (مهذب الاسماء).* ثوب طرائق; جامه کهنه . (منتهی الارب ). واحد و جمع در او یکسان است . (آنندراج ).* هر شکاف زمین که بدرازا بود.* خط هر چیزی .* نهالی دراز از پشم و جز آن بافته . (منتهی الارب ).* گستردنی از موی و پشم بافته ، در عرض یک ذراع ، و در طول برابر خانه ، و در ملتقای شقاق و از کسر تا کسر دوخته . (منتهی الارب ).فتخیط فی ملتقی الشقاق من الکسر الی الکسر. (اقرب الموارد).
{ع ا}
راه . طریق.* حالت که بر آن باشی . یقال : مازال فلان علی طریقة واحدة; ای علی حالة واحدة. (منتهی الارب ) (آنندراج ).* عادت . خو. داب . سنت . شیوه . نمط.* مسلک . مذهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ):
نه در طریقه رندی حریص باید بود
نه در صلاح و ورع اقتحام باید کرد.
قاآنی .
ابابة. دبه . ذل ّ. شرع . شریة. سیرة. (منتهی الارب ).* روش . (منتهی الارب ). وتیرة. (دهار).* طریقت . تصوف . و رجوع به طریق و طریقت شود.* خرمابن نیک بلند. ج ، طریق. (منتهی الارب ). خرمابن دراز. (مهذب الاسماء).* ستون سایبان .* گزیده قوم و امثال آنها. ج ، طرائق. یقال : هذا طریقة قومهم ، و طرائق قومهم ایضاً و منه قوله تعالی : کنا طرائق قدداً (قرآن 72/11); ای کنا فرقاً مختلفة اهوائنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروه بزرگواران . (مهذب الاسماء).* ثوب طرائق; جامه کهنه . (منتهی الارب ). واحد و جمع در او یکسان است . (آنندراج ).* هر شکاف زمین که بدرازا بود.* خط هر چیزی .* نهالی دراز از پشم و جز آن بافته . (منتهی الارب ).* گستردنی از موی و پشم بافته ، در عرض یک ذراع ، و در طول برابر خانه ، و در ملتقای شقاق و از کسر تا کسر دوخته . (منتهی الارب ).فتخیط فی ملتقی الشقاق من الکسر الی الکسر. (اقرب الموارد).
[طَ قَ]
{اخ}
نام کاهنه حمیریة که زوجه امروءالقیس بن عمرو ملقب به ماءالسماء بود. وی هنگامی که سطیح و شق متولد گشتند آن دو مولود را طلبید و آب دهن خود در دهن ایشان نهاد و گفت این دو پسر در کهانت قائم مقام من خواهند شد و همان لحظه خود وفات یافت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 271 شود.
{اخ}
نام کاهنه حمیریة که زوجه امروءالقیس بن عمرو ملقب به ماءالسماء بود. وی هنگامی که سطیح و شق متولد گشتند آن دو مولود را طلبید و آب دهن خود در دهن ایشان نهاد و گفت این دو پسر در کهانت قائم مقام من خواهند شد و همان لحظه خود وفات یافت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 271 شود.