مخفی
دزدکی, زیر جلی, پنهان, نهانی, مخفی, رمزی, نامریی, ناپدید, نامعلوم, مخفی, غیرقابل مشاهده, غیرقابل تشخیص, غیر محسوس. غ
(مَ یّ) [ ع . ] (ص . ق ) پنهان، پوشیده .
سری , الدولاب , مخفی , السر
پنهان، نهان
● confidential, overt, ark, idden, ccult, ecret, linky, nug, tealthy, ubterranean, urreptitious, ndercover, nderground
■
agg
clandestino
---------------- Ghowli@gmail.com
clandestino
---------------- Ghowli@gmail.com
confidential ==> [.adj]: محرمانه، داراى ماموریت محرمانه، راز دارcovert ==> نهان، راز، پناهگاه، پوشیده، پوشپر covert dark ==> [.adj. & vt. & n]: تاریک، تیره، تیره کردن، تاریک کردن dark hidden ==> (past: hid ; past participle: hidden) ـ [.v]: پوست، پوست خام گاو و گوسفند و غیره، چرم، پنهان کردن، پوشیدن، مخفى نگاه داشتن، پنهان شدن، نهفتن، پوست کندن، (مجازى) سخت شلاق زدن hide occult ==> [.adj. & vt]: از نظر پنهان کردن، مخفى کردن، پوشیده، نهانى، سرى، رمزى، مکتوم، اسرار آمیز، مستتر کردنsecret ==> [.adj. & n]: نهان، نهانى، راز، سر، مجهول، رمز، مخفى، دستگاه سرى، محرمانه، اسرار آمیز، پوشیده secret slinky ==> دزدکى، مخفى، خوش ژستsnug ==> [.adv. & adj. & v]: آماده و مجهز، گرم و نرم، به اندازه، راحت و آسوده، امن و امان، دنج، راحت، آسوده، غنودن، به طور دنج قرار گرفتنundercover ==> مخفى، سرى، رمزى، جاسوس، نهانى، زیر جلىclandestine ==> [.adj]: مخفى، غیر مشروع، زیرجلىcloset ==> [.vt. & n]: صندوق خانه، پستو، گنجه، خصوصى، مخفى، پنهان کردن، نهفتن، منزوى شدن closet furtive ==> [.adj]: دزدکى، زیر جلى، پنهان، نهانى، مخفى، رمزىhid ==> (past: hid ; past participle: hidden) ـ [.v]: پوست، پوست خام گاو و گوسفند و غیره، چرم، پنهان کردن، پوشیدن، مخفى نگاه داشتن، پنهان شدن، نهفتن، پوست کندن، (مجازى) سخت شلاق زدن hide hush hush ==> مخفى، سرى، محرمانهinvisible ==> [.adj. & n]: نامریى، ناپدید، نامعلوم، مخفى، غیر قابل مشاهده، غیر قابل تشخیص، غیر محسوسperdu ==> (perdue =) ـ پنهان، مخفى، سرباز جان فشان، درحال کمین، بى پروا، ماموریت مخاطره آمیزperdue ==> (perdu =) ـ پنهان، مخفى، سرباز جان فشان، درحال کمین، بى پروا، ماموریت مخاطره آمیز
[م َ فی ی]
{ع ص}
به معنی پنهان . (آنندراج ). پنهان و پوشیده و پنام و نهفته و نهان و پوشیده شده . (ناظم الاطباء):
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده ست بر درگاه جان .
بر رای ملک مخفی نماناد. (گلستان ). از خارج در مخفی بتحقیق احوال او کسان باهوش به سمت آذربایجان فرستادند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 219).
-مخفی آمدن ; بطور پنهان آمدن . (ناظم الاطباء).
-مخفی التناسل ; فرهنگستان ایران کلمه «نهانزا» را معادل این کلمه گرفته است . رجوع به ترکیب بعد شود.
-مخفی التناسل وعائی ; فرهنگستان ایران «نهانزادان آوندی » را بجای این کلمه گرفته است . رجوع به ترکیب قبل و واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
-مخفی داشتن ; پنهان کردن . نهان داشتن: از همه کس حقیقت احوال را مخفی داشتم و به عزم خدمت ... عازم این صوب گردیدم . (مجمل التواریخ گلستانه ص 206).
-مخفی شدن ; پنهان شدن . متواری شدن .
-مخفی کردن . رجوع به مخفی داشتن شود.
-مخفی گاه ; جای پنهان شدن . نهان جای .
-مخفی گردیدن (گشتن ) . رجوع به مخفی شدن گردد.
-مخفی ماندن ; پوشیده ماندن . از نظر کسی پنهان شدن:
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست
راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو.
بعد هذا بر رای شرع آرا پوشیده و مخفی نماند که حکام گیلان از ایامی که ... (زندگانی شاه عباس اول ج 3 ص 303).
* (ا) در شواهد زیر از دیوان البسه نظام قاری ظاهراً به نوعی جامه اطلاقمیشود. ولی در فرهنگ لغات همین دیوان بدین کلمه اشاره ای نشده و در فرهنگ البسه مسلمانان دزی هم این کلمه نیامده است:
از خطوط لباس مخفی ماست
این سواد بیاض ، لیل و نهار.
مخفی وصله زده خاص برویش قاری
پرده ای بر سر صد عیب نهان پوشیدم .
گشای مخفی پیچیده جامه قاری
خطش بخوان قلمی گشته شرح دفتر ما.
{ع ص}
به معنی پنهان . (آنندراج ). پنهان و پوشیده و پنام و نهفته و نهان و پوشیده شده . (ناظم الاطباء):
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده ست بر درگاه جان .
مولوی .
بر رای ملک مخفی نماناد. (گلستان ). از خارج در مخفی بتحقیق احوال او کسان باهوش به سمت آذربایجان فرستادند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 219).
-مخفی آمدن ; بطور پنهان آمدن . (ناظم الاطباء).
-مخفی التناسل ; فرهنگستان ایران کلمه «نهانزا» را معادل این کلمه گرفته است . رجوع به ترکیب بعد شود.
-مخفی التناسل وعائی ; فرهنگستان ایران «نهانزادان آوندی » را بجای این کلمه گرفته است . رجوع به ترکیب قبل و واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
-مخفی داشتن ; پنهان کردن . نهان داشتن: از همه کس حقیقت احوال را مخفی داشتم و به عزم خدمت ... عازم این صوب گردیدم . (مجمل التواریخ گلستانه ص 206).
-مخفی شدن ; پنهان شدن . متواری شدن .
-مخفی کردن . رجوع به مخفی داشتن شود.
-مخفی گاه ; جای پنهان شدن . نهان جای .
-مخفی گردیدن (گشتن ) . رجوع به مخفی شدن گردد.
-مخفی ماندن ; پوشیده ماندن . از نظر کسی پنهان شدن:
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست
راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو.
حافظ.
بعد هذا بر رای شرع آرا پوشیده و مخفی نماند که حکام گیلان از ایامی که ... (زندگانی شاه عباس اول ج 3 ص 303).
* (ا) در شواهد زیر از دیوان البسه نظام قاری ظاهراً به نوعی جامه اطلاقمیشود. ولی در فرهنگ لغات همین دیوان بدین کلمه اشاره ای نشده و در فرهنگ البسه مسلمانان دزی هم این کلمه نیامده است:
از خطوط لباس مخفی ماست
این سواد بیاض ، لیل و نهار.
نظام قاری (دیوان البسه ص 22).
مخفی وصله زده خاص برویش قاری
پرده ای بر سر صد عیب نهان پوشیدم .
نظام قاری (ایضاًص 95).
گشای مخفی پیچیده جامه قاری
خطش بخوان قلمی گشته شرح دفتر ما.
نظام قاری (ایضاً ص 36).
[م َ]
{اخ}
ملا مخفی رشتی از ندمای مجلس امام قلی خان حاکم فارس بود . او مردی حقیرالجثه بود و معتاد به کوکنار،کسی گفتش که کوکنار از وجود تو چیزی باقی نگذاشت . در جواب گفت که گناه از کوکنار نیست چون رسم است که کُتّاب اقطار عالم در اول مکاتبت می نویسند «مخفی نماناد» لهذا آنچه از من باقیمانده غنیمت است . از اوست :
ز سوز عشق ز آنگونه دوش تن می سوخت
که همچو شعله فانوس در کفن می سوخت
حدیث عشق تو در نامه ثبت می کردم
سپندوار نقط بر سر سخن می سوخت
ز سوز سینه مخفی شد اینقدر معلوم
که همچو خس مژه اش در گریستن می سوخت .
رجوع به آتشکده آذر و تذکره نصرآبادی شود.
{اخ}
ملا مخفی رشتی از ندمای مجلس امام قلی خان حاکم فارس بود
ز سوز عشق ز آنگونه دوش تن می سوخت
که همچو شعله فانوس در کفن می سوخت
حدیث عشق تو در نامه ثبت می کردم
سپندوار نقط بر سر سخن می سوخت
ز سوز سینه مخفی شد اینقدر معلوم
که همچو خس مژه اش در گریستن می سوخت .
رجوع به آتشکده آذر و تذکره نصرآبادی شود.