گربه
فارسی
فارسی
واژهنامه معین
(گُ بِ) [ په . ] (اِ.) حیوانی است پستان دار و گوشت خوار از تیرة گربه سانان، دارای جثه ای نسبتاً کوچک، سرِ گرد، سبیل های حساس، گوش های راست و متحرک و پنجه ها و دندان هایی تیز. این حیوان به بی صفتی و نمک نشناسی معروف است . ؛ گربه را دم حجله کشتن کنایه از: ترساندن، زهرچشم گرفتن .
فارسی
عربی
فرهنگ فارسی به عربی
القطت , القط , الهرت
فارسی
عربی
فرهنگ فارسی به عربی
القطت , القط , الهرت
انگلیسی
فارسی
فرهنگ آریانپور
● puss, abby
فارسی
آلمانی
فرهنگ فارسی به آلمانی
Katze (f)
فارسی
ایتالیایی
فرهنگ فارسی به ایتالیایی
■
sm
gatto
---------------- Ghowli@gmail.com
gatto
---------------- Ghowli@gmail.com
فارسی
فارسی
فرهنگ فومستان
عمومی : cat
حقوق و قوانین : cat
حقوق و قوانین : cat
فارسی
انگلیسی
فرهنگ فارسی به انگلیسی
خودمانیmoggyجانورشناسیcat ==> [.vt. & n]: گربه، شلاق زدن، قى کردن، شلاق لنگر برداشتن cat felid ==> گربه، گربه مانندgrimalkin ==> گربه، گربه ماده، پیر زنmalkin ==> [.n]: ماده شیطان، ماده دیو، زن شلخته، مترسک، لولوى سرخرمن، گربهpuss ==> [.n]: چرک، گربه، پیشى، دخترک، زن جوان، لب، دهان، چهرهtabby ==> [.n]: حریر موجدار، اعتابى، گربه ماده، زن نمام
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[گُ ب َ / ب]
{ا}
در پهلوی گوربک . جانوری است از تیره گربه از رسته گوشتخواران که در غالب خانه ها هست . چنگالها، دندانها و نیش بسیار تیز دارد در هر آرواره ای دارای شش دندان پیشین ، دو نیش و نیش آسیاست . (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). نام حیوانی است معروف و به عربی سنور خوانند. (برهان ) (آنندراج ). هرّ. هرّه . دَله . دلق. خیطل . پوشک . قط. ابوغزوان . (دهار). ابوشماخ . ابوعروان . ابوالهیثم . ام خداش . (المرصع). پیچا. (در تداول دیلمان و گیلان ):
به گربه ده و بغلبه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن .
همی گفت اگر ناودانی بجای
ببینم وگر گربه ای در سرای ...
همی گربه از خانه بیرون کند
یکایک همه ناودان برکند.
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آنراست نیکبختی کو را چنین پدر نیست .
گربه گرچه بزیر بنشیند
موش را سربگردد اندر جنگ.
طمع کی گربه در انبان فروشد
که بخل امروز با سگ در جوال است .
تو کشان زلف و من چو گربه بر آن
سنبل دلنواز می غلطم .
زاده طبع مننداینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسه شیر ژیان .
من جسته چو باغبان پس این
نبشته چو گربه در پی آن .
از پی گربه دویدند و گریخت
کودک از ترس عتابش رنگ ریخت .
یکی گربه در خانه زال بود
که برگشته ایام وبدحال بود.
گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی .
مژدگانی که گربه عابد شد
عابد و زاهد و مسلمانا.
ج ، گربگان :
وز آن پس همه گربگان را بکشت
دل کدخدیان از او شد درشت .
ترکیب ها:
-پنجه گربه . تره گربه . شترگربه . کله گربه (لقمه بزرگ). گه گربه . مخمل گربه (نوعی مخمل با پود دراز).
* نام گیاهی است . (برهان ).
-امثال :
به دعای گربه سیاه باران نمی آید .
به گربه گفتند فضله ات درمان است به خاک کرد .
گربه آمد و دنبه ربود .
گربه خانه هم باید مقبول باشد .
گربه در دکان شیشه گر:
در سینه عدوی تو کینت بتر بود
زآن گربه ای که شیشه گر اندردکان بود.
گربه دستش به دنبه نرسید گفت گَنده است .
گربه دنبه دیده . (جامع التمثیل ).
گربه را برموش کی بوده ست مهر مادری .
گربه را در حجله باید کشت (یا) گربه را پای حجله کشند.
گربه را سه تکه اندازه گوشش .
گربه روغن میخورد و بی بی دهان مرا بو میکند.
گربه که به تنگنا افتد چشم آدمی را برآرد.
گربه گشنیز خورد گرسنه همه چیز. (شاهد صادق).
گربه هفت بار جای بچه هایش را عوض میکند.
گربه هفت جان دارد.
گربه همه شب به خواب بیند دنبه:
گفت در ره موسیم آمد به پیش
گربه بیند دنبه اندر خواب خویش .
مثل گربه به روی کسی بُراق شدن .
مثل گربه دزد.
مثل گربه عزیز بی جهت .
مثل گربه کوره .
مثل گربه مرتضی علی ازهر دست بیندازندش با پا به زمین می آید.
مثل گربه نوروزی .
مثل موش و گربه .
همه شب گربه موش را به خواب بیند.
{ا}
در پهلوی گوربک
به گربه ده و بغلبه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن .
کسائی .
همی گفت اگر ناودانی بجای
ببینم وگر گربه ای در سرای ...
فردوسی .
همی گربه از خانه بیرون کند
یکایک همه ناودان برکند.
فردوسی .
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آنراست نیکبختی کو را چنین پدر نیست .
ناصرخسرو.
گربه گرچه بزیر بنشیند
موش را سربگردد اندر جنگ.
ناصرخسرو.
طمع کی گربه در انبان فروشد
که بخل امروز با سگ در جوال است .
انوری .
تو کشان زلف و من چو گربه بر آن
سنبل دلنواز می غلطم .
خاقانی .
زاده طبع مننداینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسه شیر ژیان .
خاقانی .
من جسته چو باغبان پس این
نبشته چو گربه در پی آن .
خاقانی .
از پی گربه دویدند و گریخت
کودک از ترس عتابش رنگ ریخت .
مولوی .
یکی گربه در خانه زال بود
که برگشته ایام وبدحال بود.
سعدی .
گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی .
سعدی (صاحبیه ).
مژدگانی که گربه عابد شد
عابد و زاهد و مسلمانا.
عبید زاکانی .
ج ، گربگان :
وز آن پس همه گربگان را بکشت
دل کدخدیان از او شد درشت .
فردوسی .
ترکیب ها:
-پنجه گربه . تره گربه . شترگربه . کله گربه (لقمه بزرگ). گه گربه . مخمل گربه (نوعی مخمل با پود دراز).
* نام گیاهی است . (برهان ).
-امثال :
به دعای گربه سیاه باران نمی آید .
به گربه گفتند فضله ات درمان است به خاک کرد .
گربه آمد و دنبه ربود .
گربه خانه هم باید مقبول باشد .
گربه در دکان شیشه گر:
در سینه عدوی تو کینت بتر بود
زآن گربه ای که شیشه گر اندردکان بود.
عمادی شهریاری (از امثال و حکم دهخدا).
گربه دستش به دنبه نرسید گفت گَنده است .
گربه دنبه دیده . (جامع التمثیل ).
گربه را برموش کی بوده ست مهر مادری .
سنایی .
گربه را در حجله باید کشت (یا) گربه را پای حجله کشند.
گربه را سه تکه اندازه گوشش .
گربه روغن میخورد و بی بی دهان مرا بو میکند.
گربه که به تنگنا افتد چشم آدمی را برآرد.
گربه گشنیز خورد گرسنه همه چیز. (شاهد صادق).
گربه هفت بار جای بچه هایش را عوض میکند.
گربه هفت جان دارد.
گربه همه شب به خواب بیند دنبه:
گفت در ره موسیم آمد به پیش
گربه بیند دنبه اندر خواب خویش .
مولوی .
مثل گربه به روی کسی بُراق شدن .
مثل گربه دزد.
مثل گربه عزیز بی جهت .
مثل گربه کوره .
مثل گربه مرتضی علی ازهر دست بیندازندش با پا به زمین می آید.
مثل گربه نوروزی .
مثل موش و گربه .
همه شب گربه موش را به خواب بیند.
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[گُ ب َ]
{اخ}
در چهارفرسخی کمتر شمال احمدحسین است . (فارسنامه ناصری ص 280).
{اخ}
در چهارفرسخی کمتر شمال احمدحسین است . (فارسنامه ناصری ص 280).
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[گُ ب َ]
{اخ}
دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر که در 34000گزی جنوب خاور دیلم و کنار راه فرعی گناوه به هندیجان و دیلم واقع شده است . منطقه ای گرمسیر و مالاریائی و دارای 326 تن جمعیت است . آب آن از چاه تامین میشود و محصول آن غلات ، سبزیجات و شغل اهالی آنجا زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
{اخ}
دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر که در 34000گزی جنوب خاور دیلم و کنار راه فرعی گناوه به هندیجان و دیلم واقع شده است . منطقه ای گرمسیر و مالاریائی و دارای 326 تن جمعیت است . آب آن از چاه تامین میشود و محصول آن غلات ، سبزیجات و شغل اهالی آنجا زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).