افهم
دریافتن, درک کردن, فهمیدن, فرا گرفتن, فهمیدن, ملتفت شدن, دریافتن, درک کردن, رساندن.
فارسی فارسی
فرهنگ پارسیمان
[ فهم ] دانِسته‌تر
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[اَ ه'َ]
{ع ن تف}
داناتر. بافهم تر. (ناظم الاطباء). مفهوم تر. (یادداشت مولف ): و هو [ ای الدب ] من افهم الحیوان . (ابن البیطار).