شهوان
فارسی فارسی
فرهنگ پارسیمان
وَرَنیک (فرهنگ پهلوی ) وَرَنران
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ش َه'ْ]
{ع ص}
مرد خواهان و آرزومند. شهوانی مثله . شهوی مونث . ج ، شهاوی .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. (دهار).