لوده
( لوده .) (عا.) خوش طبع، بذله گوی .
(لَ دِ) (اِ.) سبد، کواره .
المهرج , الاحمق , احمق
المهرج , الاحمق , احمق
● apish, uffoon, lown, omic, lippant, ool, arlequin, umorist, itty, any
Blöd,Blöde[adjective],Hanswurst,Kriecher (m)[noun],Possenreisser,Speichellecker (m)
buffoon ==> [.adj. & v. & n]: لوده، دلقک، مسخرگى کردنclown ==> [.v]: لوده، مسخره، مقلد، مسخرگى کردن، دلقک شدنfarceur ==> لوده، مسخره، بذله گوfool ==> [.adj. & v. & n]: نادان، احمق، ابله، لوده، دلقک، مسخره، گول زدن، فریب دادن، دست انداختن fool footler ==> ژاژخاى، لودهhariequin ==> لوده، دلقک، نوعى سگ کوچک خالدارhobbyhorse ==> اسب چوبى، کار تفریحى، سرگرمى، لوده، مسخرهpunchinello ==> پهلوان کچل، آدم خپله، لوده، مسخره، دلقک، نمایش پهلوان کچلzany ==> لوده، مسخره، آدم ابله، مقلد، میمون صفت، آدم انگلcomic ==> [.adj. & n]: خنده دار، مضحک، وابسته به کمدى comic flippant ==> [.adj]: پرحرف، گستاخharlequin ==> [.n]: لوده اى که درنمایش هاولال بازى ها جامه رنگارنگ مى پوشد، مسخرهhumoristwitty
[ل َ / لُو دَ / د]
{ص}
مزاح . چکه . سخت چکه . خوش طبع. دَعّابه . آنکه سخنان خنده آور گوید برای لذت خویش و دیگران . بخلاف مسخره که برای دیگران گوید تا چیزی بدو دهند. سخت مزاح . شوخ و مزّاح که هیچگاه مزاح او زننده نیست و برای خوشی خود مزاح کند. کلمه لوده بیشتر در صفت زنان و چکه درمردان مستعمل است .* بددهن . فحاش (از لغت گناباد خراسان ).* (ا) سبد دراز که برپشت گیرند و بر اسب و خر نیز بار کنند و آن را گواره نیز گویند. (آنندراج ). سبدی باشد دراز که میوه در آن کنند و بر پشت گرفته به جاها برند و دو تای آن رابر چاروا بار کنند. (برهان ). گواره . سبد بزرگ که درآن میوه ریزند: العیاذ باللّه گوده ملا که لوده خداست .(از نامه قائم مقام فراهانی از سبک شناسی ج 3 ص 354).
{ص}
مزاح . چکه . سخت چکه . خوش طبع. دَعّابه . آنکه سخنان خنده آور گوید برای لذت خویش و دیگران . بخلاف مسخره که برای دیگران گوید تا چیزی بدو دهند. سخت مزاح . شوخ و مزّاح که هیچگاه مزاح او زننده نیست و برای خوشی خود مزاح کند. کلمه لوده بیشتر در صفت زنان و چکه درمردان مستعمل است .* بددهن . فحاش (از لغت گناباد خراسان ).* (ا) سبد دراز که برپشت گیرند و بر اسب و خر نیز بار کنند و آن را گواره نیز گویند. (آنندراج ). سبدی باشد دراز که میوه در آن کنند و بر پشت گرفته به جاها برند و دو تای آن رابر چاروا بار کنند. (برهان ). گواره . سبد بزرگ که درآن میوه ریزند: العیاذ باللّه گوده ملا که لوده خداست .(از نامه قائم مقام فراهانی از سبک شناسی ج 3 ص 354).
[دَ / د]
{ا}
تریدی از خرده نان خشک و سبوس که گاو را دهند. تریدی از نان و سبوس نواله گاو را.* میوه داری است میوه آن به رنگ و طعم گیلاس و از میوه گیلاس خردتر است . آن را شربتی نیز گویند.
{ا}
تریدی از خرده نان خشک و سبوس که گاو را دهند. تریدی از نان و سبوس نواله گاو را.* میوه داری است میوه آن به رنگ و طعم گیلاس و از میوه گیلاس خردتر است . آن را شربتی نیز گویند.