مداهنه
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(مُ هِ نَ یا نِ) [ ع .مداهنة ] (مص ل .) 1 - خدعه کردن، دورویی کردن . 2 - چاپلوسی .
المداهنت , الدهن
المداهنت , الدهن
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● adulation, ompliment, lattery, ycophancy
Fett (n),Fetten,Schmiere (f),Schmieren

عامیانه‌

eyewash ==> [.n]: مایع چشم شویى، داروى چشم، تظاهر

soft soap ==> [.v]: چاپلوسى، چاپلوسى کردن، تملق

blarney ==> [.v. & n]: زبان چرب و نرم، چاپلوسى، مداهنه، ریشخند کردن

grease ==> [.vt. & n]: گریس، روغن اتومبیل، روغن، چربى، مداهنه، چاپلوسى، روغن زدن، چرب کردن، رشوه دادن grease

toadyism ==> چاپلوسى، تملق، مداهنه، کاسه لیسى

unction ==> [.n]: روغن مالى، مرهم گذارى، تدهین، روغن، مرهم، مداهنه، چرب زبانى، حظ، تلذذ، نرمى، لینت unction

adulation ==> [.n]: پرستش، ستایش، چاپلوسى

flattery ==> [.n]: چاپلوسى، تملق flattery


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ه'َ / ه' ن َ / ن]
{از ع امص}
مداهنة. چاپلوسی . ماست مالی . روغن مالی . (از یادداشتهای مولف ). مزاج گوئی . خوشامدگوئی: معروض می دارم این سخن را به خوشی دل و مداهنه و حیله نیست . (تاریخ بیهقی ص 317).* حقپوشی . ریا. نفاق. دوروئی: اگر آن تقیه و مداهنه است این نیز تقیه و مداهنه است . (کتاب النقض ص 365).* نرمی . (از زمخشری از یادداشت مولف ). سهل انگاری . آسان گیری . سستی: میل او به جانب ایشان شناخته و مداهنه او در کارایشان ... مشاهدت کرده . (ترجمه تاریخ یمینی ص 56).