چنته
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(چِ تِ) (اِ.) کیسه ای که درویشان و شکارچیان با خود دارند و در آن توشه و لوازم خود را می گذارند.
الحقیبت , القد , الکیس , الحقیبت
الحقيبت , القد , الکيس , الحقيبت
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● bag, ack
Beutel (m),Kabeljau (m),Sack (m),Sack,Tasche (f),Tüte (f)

گیاه‌ یا جانور

sac ==> (کالبد شکافى، جانور شناسى) کیسه، عضو کیسه مانند جانور sac

bag ==> [.v. & n]: کیسه، کیف، جوال، ساک، خورجین، چنته، باد کردن، متورم شدن، ربودن bag

cod ==> کیسه، کیسه کوچک، چنته، غلاف سبوس، پوسته، فضاى داخل خلیج یا دریاچه، نوعى ماهى

knapsack ==> [.n]: کوله پشتى، توشه دان، کوله بار، پشت واره، چنته

pouch ==> [.v. & n]: کیسه، کیسه کوچک، کیف پول، چنته، درجیب گذاردن، بلعیدن

satchel ==> [.n]: چنته، کیف بند دار، کیف مدرسه، خورجین

sack ==> [.v]: کیسه، گونى، جوال، پیراهن گشاد و کوتاه، شراب سفید پر الکل و تلخ، یغما، غارتگرى، بیغما بردن، اخراج کردن یا شدن، در کیسه ریختن sack


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[چ َ ت َ / ت]
{ا}
کیسه چرمین درویشان که در آن حشیش و چرس و بنگ و آلات کشیدن آن حمل کنند. توبره کوچک درویشان که در آن چرس و چیزهای دیگر بردارند. توشه دان درویشان .خرجین گونه ای درویشان را که معمولاً از جنس قالی و قالیچه بشکل کیسه ای دوخته اطراف آن را چرمدوزی کنند و از گردن آویزند و چیزهای خرد و ریز درون آن گذارند.
-امثال :
فلان کس چنته اش خالی است یا چیزی در چنته ندارد ; یعنی بی مایه و بی سواد است .