مدخول
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) داخل شده، درآورده شده . 2 - (اِ.) جایی که چیزی در آن داخل شده باشد. 3 - (ص .) کسی که در عقل وی فساد بود. 4 - لاغر. ج . مدخولین .
[م َ]
{ع ص}
درآورده شده . (آنندراج ). داخل کرده و درآمده . داخل شده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است . رجوع به دخول شود.* (ا) جائی که چیزی در آن داخل شده شود. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل داخل .* دخل . درآمد. عایدی . ج ، مداخیل . (یادداشت مولف ). فایده . منفعت . حاصل . سود. محصول . (ناظم الاطباء).* (ص ) هر چیز که در آن عیبی باشد. آنکه در عقلش یا حسبش عیبی باشد. (از متن اللغة). کسی که در عقل وی فساد بود. (منتهی الارب ). عیب ناک . (از اقرب الموارد). قال علی : و احل حلالاً غیر مدخول . (اقرب الموارد).* لاغر. (منتهی الارب ). مهزول . (از اقرب الموارد).* دلیل مدخول ; دلیل مطروق. (یادداشت مولف ).