رخم
الف)1-شیرِ سِتَبر، شیرِ دَفزَک 2-مهربانی 3-دوستی 4-نَرمی 5-لاش‌خور، کرکس، از پَرندگان // ب)1-بازی با کودَک 2-نَرماندَن، نرم گردانیدَن 3-آسان کردن سُخَن
[رَ]
{ع مص}
رَخَم . زیربال گرفتن مرغ بیضه خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در کنار گرفتن مرغ بیضه خود را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).* بازی کردن زن با بچه خود: رَخَمَت المراءة ولدها رَخْماً و رَخَماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازی کردن زن با بچه خود و دوست داشتن آن را. (از متن اللغة).* نرم و آسان گردیدن سخن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).* شیوا و رسا گردیدن بیان کسی . (از اقرب الموارد).
[رَ خ َ]
{ع مص}
مصدر به معنی رَخْم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به رَخْم شود.
[رَ خ َ]
{ع ا}
شیر ستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).* (امص ) مهربانی و دوستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ).* نرمی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ).* (ا) مرغی است مردارخوار که به پارسی آن را کرکس گویند، رَخَمة یکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی است سیاه و شکاری با هیکلی درشت . (از شعوری ج 2 ص 10). پرنده ای است پیسه که از حیث خلقت همانند کرکس است و در تداول عامه «شوح » نامیده می شود، یکی آن : رَخَمة. (از اقرب الموارد). مردم عوام مرغ فرعون خوانند که یکی از مرغان ناپاک است و بطور اشتباه او را بجبع نیز گویند. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به رَخَمة شود.* ج رَخَمة. کرکسها. (ناظم الاطباء). ج رَخَمة. (دهار). رجوع به رَخَمة شود.
[رُ خ ُ]
{ع ا}
پاره ای از فله و آغوز. (ناظم الاطباء). پاره ای از فله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
[رَ خ َ]
{اخ}
موضعی است میان شام و نجد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از معجم البلدان ).
[رَ خ َ]
{اخ}
آب راهی است به مکه ،یا راه دو کوه است در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).