فروهر
(فَ رْ وَ هَ) [ په . ] (اِ.) در اوستا فَروَشی و در پارسی باستان فرورتی ؛ به موجب اوستا پنجمین نیروی مینوی از نیروهای پنجگانة تشکیل دهنده انسان است به معنای پشتیبان و محافظ انسان و همة آفرینش نیک اهورامزدا. فروهر هر موجودی پیش از خلقت مادی آن، در جهان مینوی وجود دارد و پس از خلقت مادی هر موجود فروهر آن از جهان مینوی فرود آمده و با آن همراه می شود. پس از مرگ هر موجود، فروهر آن دوباره به جهان فروهری باز می گردد.
الجوهر
الجوهر
● beam, article, park, pirit
جوهر
essence ==> [.n]: فروهر، هستى، وجود، ماهیت، گوهر، ذات، اسانسbeam ==> [.v. & n]: شاهین ترازو، میله، شاهپر، تیر عمارت، نورافکندن، پرتو افکندن، پرتو، شعاع beam particle ==> [.n]: خرده، ریزه، ذره، لفظ، حرفspark ==> ژابیژ، اخگر، جرقه، بارقه، جرقه زدن spark spirit ==> [.v. & n]: روح، جان، روان، رمق، روحیه، جرات، روح دادن، به سر خلق آوردن spirit
[ف ُ ه'َ]
{ا}
در پهلوی فروهر ، فارسی باستان ظاهراً فرورتی و در اوستا فره وشی . در اصل مرکب از دو جزء فره یا فرا به معنی پیش و «ور» به معنی پوشاندن ، نگهداری کردن و پناه بخشیدن . طبق مندرجات اوستا فروهر نیرویی است که اهورمزدا برای نگهداری آفریدگان نیک ایزدی از آسمان فروفرستاده و نیرویی است که سراسر آفرینش نیک از پرتو آن پایدار است . پیش از آنکه اهورمزدا جهان خاکی را بیافریند، فروهر هر یک از آفریدگان نیک این گیتی را، در جهان مینوی زبرین بیافرید و هر یک را بنوبه خود برای نگهداری آن آفریده جهان خاکی فرومی فرستد و پس از مرگ آن آفریده ، فروهر او دیگر باره بسوی آسمان گراید و به همان پاکی ازلی بماند. اما هیچگاه کسی را که به وی تعلق داشت فراموش نمیکند و هر سال یک بار به دیدن وی می آید و آن هنگام جشن فروردین است ، یعنی روزهایی که برای فرودآمدن فروهرهای نیاکان وپاکان اختصاص دارد. (از حاشیه برهان چ معین ).* به معنی جوهر که در مقابل عرض باشد. (برهان ). از فرهنگ دساتیر است . رجوع به دساتیر ص 258 شود.
{ا}
در پهلوی فروهر