لمبر
( لمبر .) (عا.) سرین، کفل .
(لُ بَ) (اِ.) = لنبر: 1 - (عا.) تکان، لرزش . 2 - فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا).
● backside, uttock, ip, way, obble

backside ==> [.n]: کفل، پشت، عقب هر چیزى، خصوصى، محرمانه

buttock ==> کپل، کفل

hip ==> [.v]: کفل، قسمت میان ران و تهیگاه، مفصل ران، جستن، پریدن، لى لى کردن، سهو کردن hip

sway ==> [.v. & n]: این سو و آن سو جنبیدن، تاب خوردن، در نوسان بودن، تاب، نوسان، اهتزاز، سلطه حکومت کردن، متمایل شدن یا کردن و به عقیده اى

wobble ==> [.vi. & n]: (در چرخ) لنگ بودن، جنبیدن، تلوتلو خوردن، و ول خوردن، مردد بودن، مثل لرزانک تکان خوردن، لنگى چرخ، لق بودن


[ل ُب َ]
{ا}
لُنْبَر. در تداول عوام ، قسمت زیر سرین از پشت . گوشت سرین . گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن .
[ل َ / ل ُ ب ُ]
{ا}
لنْبُر. در اصطلاح بنایان ، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.
-لمبر پیدا کردن دیواری ; در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود.
[ل ُ ب َ]
{اخ}
دهی جزء دهستان گیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در پانزده هزارگزی خاوری سنجید و پانزده هزارگزی شوسه هروآباد به اردبیل . کوهستانی ، سردسیر و دارای 513 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
[ل ُ ب َ]
{اخ}
دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسه خیاو به اردبیل . جلگه ، معتدل و دارای 440 تن سکنه . آب آن از چشمه و سبلان و نهر انار. محصول آنجا غلات ، حبوبات و میوه جات . شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).