ملتمس
(مُ تَ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - درخواست شده، طلب کرده . 2 - تقاضا، حاجت .
(مُ تَ مِ) [ ع . ] (اِفا.) التماس کننده، خواهش کننده .
● suppliant

suppliant ==> [.adj. & n]: استدعا کننده، مستدعى، ملتمس، متقاضى

supplicant ==> ملتمس، درخواست کننده تضرع کننده

wishful ==> [.adj]: خواهان، آرزومند، طالب، خواستار، مشتاق، (معنى مجازى) ملتمس wishful


[م ُ ت َ م َ]
{ع ص}
طلب شده و خواسته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به التماس شود.* (ا) خواهش . درخواست . حاجت . تقاضا.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): آئینه صفادر روی ملتمس او کشید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 176). سلطان بفرمود تا ملتمس او به اسعاف مقرون داشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 347). گفت فرصت تذکیر شمردن ندارم ، ملتمس چیست . (لباب الالباب چ نفیسی ص 52). قایدو بر وفق ملتمس او لشکری با وی فرستاد. (تاریخ غازان ص 24). چون از این ورطه هائل فراغی روی نماید این ملتمس تمام کند. (تاریخ غازان ص 72).
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید.

حافظ.


نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست
از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس .

حافظ.

[م ُ ت َ م]
{ع ص}
جوینده چیزی . (آنندراج ). کسی که طلب می کند و می خواهد و درخواست کننده و آنکه درخواست می کند و استدعا می نماید و تمنا می کند. (ناظم الاطباء). خواستار. طالب .خواهشمند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
بهر این بعضی صحابه از رسول
ملتمس بودند مکر نفس غول .

مولوی .