دیوث
(دَ یّ) [ ع . ] (ص .) بی غیرت .
غَرچِه (برهان)، دَرارِه (برهان)، دَنگِل (برهان)، پَژوَند (معین) باژَن (آنندراج)
● cuckold, ancy man, ander, imp

انگلیس‌ خودمانی‌

ponce

cuckold ==> [.v. & n]: شوهر زن زانیه، جاکشى و بى غیرتى کردن

fancy man ==> آدم خیالپرور، جاکش، جنده، فاحشه

pander ==> (panderer =) ـ [.v. & n]: جاکش، واسطه کار بد، جاکشى کردن

pimp ==> [.v. & n]: دلال محبت، جاکش، جاکشى کردن


[دَی ْ یو]
{ع ص}
قواد. دیبوب . آنکه مردان را بر زن خود وارد کند. آنکه درباره زن خود حسادت و غیرت نداشته باشد. این واژه از زبان سریانی است و معرب شده است . (از تاج العروس ). کسی که درباره زن خود غیرت نداشته باشد. پزوند. دراره و دنگل . (ناظم الاطباء). قرطبان . کلتبان . قندع . (منتهی الارب ). مرد بی غیرت . (مقدمه لغت میرسید شریف جرجانی ). قواد. (قاموس فیروزآبادی ). بی غیرت و بی حمیت و در رساله معربات نوشته که این معرب است در اصل دیوث بتخفیف تحتانی و تاء فوقانی بود و بعضی نوشته اند که دیوث بمعنی کسی که زن خود را بدیگران دهد. (غیاث ) (آنندراج ). بی رشک . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (دهار). بی ننگ. (دهار). بنابگفته جوالیقی این کلمه عبری و یا سریانی است . (المعرب جوالیقی ص 155). زن جلب . قرمساق. جاکش . زن بمزد. قرنان . ممانی . کشخان .معرس . قواد بر عیال خود و بر اهل خود. بی رشک . بچشم خودبین . شاخدار. بی عار. (یادداشت مولف ):
چون سبب کردی کشیدی سوی خویش
مثل آن را پس تو دیوثی ز پیش .

مولوی .


هر کسی که ... یکی از زنان مصطفی (ص ) یا دیگر انبیاء را تهمت نهد ملحد و کافر و ملعون باشد... از بهر آنکه رسول (ص ) را دیوث گفته باشد. (النقض ص 83).